دانلود و خرید کتاب زندگی ناممکن مت هیگ ترجمه مهسا صباغی
تصویر جلد کتاب زندگی ناممکن

کتاب زندگی ناممکن

نویسنده:مت هیگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۱از ۱۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زندگی ناممکن

کتاب زندگی ناممکن نوشتهٔ مت هیگ و ترجمهٔ مهسا صباغی است. انتشارات میلکان این رمان انگلیسی را منتشر کرده است. این رمان اثری دیگر از نویسندهٔ کتاب پرفروش «کتابخانهٔ نیمه‌شب» است.

درباره کتاب زندگی ناممکن

مت هیگ در کتاب زندگی ناممکن (The Life Impossible) داستانی از شخصیتی به نام «گریس وینترز» را روایت کرده است؛ شخصیتی تنها و ناامید که به جادو و نیروهای خارق‌العاده‌ی طبیعت اعتقادی نداشت، اما این وضعیت تا زمانی ادامه پیدا کرد که گریس وینترز برای کشف راز مرگ دوستش وارد جزیره‌ای زیبا شد. گریس وینترز زنی ۷۲ساله است که به‌تازگی شوهر خودش را از دست داده و زندگی روزمره‌‌اش با غم‌های بسیاری درگیر است. روزی گریس وینترز متوجه می‌شود که دوست بسیار قدیمی‌اش فوت کرده  و یک هدیه‌ٔ عجیب را برای او به ارث باقی گذاشته؛ چه هدیه‌ای؟ یک خانه‌ٔ زیبا در جزیره‌ای حیرت‌انگیز به نام «ایبیزا» که در اسپانیا واقع شده است. او راهی جزیزه می‌شود تا بفهمد نیت دوستش از چنین هدیه‌ای چه بوده است.

خواندن کتاب زندگی ناممکن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر انگلیس و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مت هیگ

مت هیگ در سال ۱۹۷۵ در شفیلد انگلستان به دنیا آمد. او رمان‌نویس و روزنامه‌نگار است. مت تحصیلاتش را در دانشگاه هال در رشتهٔ زبان انگلیسی و تاریخ به پایان برد. او آثار داستانی و غیرداستانی بسیاری برای کودکان و بزرگسالان نوشته است. مت هیگ در ۲۴سالگی به افسردگی شدیدی مبتلا شد، اما توانست آن را پشت سر بگذارد و به زندگی باز گردد. رمان «کتابخانهٔ نیمه‌شب» و کتابی به نام «کتاب آرامش» از آثار او هستند.

بخشی از کتاب زندگی ناممکن

«من کلمهٔ «پیشگو» را هم به جست‌وجوی گوگلم اضافه کردم و فقط یک لینک دیگر یافتم که مربوط به فهرست غرفه‌های بازار لاس دالیاس بود. بنابراین، دوباره فقط اسم خالی او را جست‌وجو کردم.

چند مطلب مختلف پیدا کردم. بیشترشان دربارهٔ خوانندگی او در هتلی به نام بوناویستا در سانتا اولالیا بودند که مربوط به سال‌ها پیش بود. عکسی از کریستینا وجود داشت که او را در کلوپ شبانه‌ای به اسم کو در سال ۱۹۸۶ نشان می‌داد. عکس دیگری او را کنار فِرِدی مرکوری نشان می‌داد که در آن‌جا بسیار ذوق‌زده به نظر می‌رسید. اما مشخص بود که این عکس هم دقیقاً در همان شبی گرفته شده که عکس قاب‌شدهٔ روی دیوار گرفته شده بود. ظاهراً این جشن تولد چهل‌ویک‌سالگی فِرِدی مرکوری در پایکس هتل بود. کریستینا هم جزء چند هنرمند محلی بود که آن شب برنامه اجرا کرده و آواز خوانده بودند. توی این یکی، کریستینا کلاه بولر کوچکی به سر داشت. ظاهرش توی این عکس مرا یاد شخصیت سالی بولز در فیلم کاباره می‌انداخت. متوجه شدم این‌جا همان مکانی است که گروه موسیقی پاپ وَم! چند سال پیش موزیک ویدئوِ کلوپ تروپیکانا را در آن فیلم‌برداری کرده بودند. زندگی هیجان‌انگیزی به نظر می‌رسید.

هرچه بیشتر دربارهٔ کریستینا تحقیق می‌کردم، بیشتر به او افتخار می‌کردم. یک صفحهٔ اینستاگرامی انگلیسی‌زبان به نام «نوستالژی‌های ایبیزا» از او و یکی از دوستانش نام برده بود که در سال ۱۹۸۱ در کلوپی به نام گلوری اجرا کرده بودند.

این عکس دقیقاً همان کریستینایی بود که من از زمان‌های قدیم به یاد داشتم؛ فقط کمی آرایش بیشتری کرده بود و مویش هم پف‌دارتر به نظر می‌رسید. عکس دیگری از او در دیاریو وجود داشت که در آن مویش کمی سفید شده بود. او در کنار دو نفر دیگر ایستاده بود و باهم یک پلاکارد بزرگ را در دست گرفته بودند. روی پلاکارد نوشته بود: «نفت بی‌نفت.» متن به زبان اسپانیایی بود. بنابراین، آن را توی مترجم گوگل کپی کردم و متوجه شدم که در سال ۲۰۱۴ اعتراضاتی در ایبیزا علیه یک شرکت نفتی اسکاتلندی به راه افتاده بود که قصد داشتند در خلیج ایبیزا نفت استخراج کنند. در ادامه خواندم به دلیل شدت اعتراضات این شرکت هرگز موفق نشد برنامه‌هایش را عملی کند. ده‌هزار نفر به طرف ایبیزا تاون راهپیمایی کرده بودند. همین تعداد هم یک بار در اعتراض به تأسیس یک زمین گلف در کالا دی هورت تجمع کرده بودند. در مطلب دیگری هم به کریستینا اشاره شده بود که با اعتراضات علیه تأسیس هتلی در کالا یونگا ارتباط داشت.»

معرفی نویسنده
عکس مت هیگ
مت هیگ

مت هیگ نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی است که در ایران با کتاب‌ مشهور کتابخانه‌ نیمه شب شناخته می‌شود. او که خودش با بیماری افسردگی دست و پنجه نرم کرده است و شناختی از آن دارد، دست به تابوشکنی زده است؛ در کتاب‌ها و آثارش به سراغ این موضوع رفته است و باب صحبت و گفتگو پیرامون افسردگی را باز کرده است.

atiyehghm
۱۴۰۳/۰۹/۰۵

کتابش شبیه سایر کتاب های دیگه‌ی مت هیگه و با یک داستان خیالی بهمون یادآوری میکنه که چه حقایق ساده‌ای در زندگی هست که گاها ازشون غافلیم. داستان زندگی یک پیرزن هفتاد و دو ساله رو تعریف میکنه که به واسطه‌ی

- بیشتر
amusic1983
۱۴۰۳/۰۹/۰۶

داستان خوب شروع شد. ولی هر چه جلوتر رفت مخصوصا از وسطهای کتاب، تبدیل به رمان کودک و نوجوان شد. و بعد تبدیل به فیلمنامه های درجه چند هالیوودی! مدل آخرالزمانی. چند کتاب از مت هیگ خوندم‌ و جالب بودن

- بیشتر
کاربر ۳۵۶۶۰۹۳
۱۴۰۳/۰۹/۱۹

نمیدونم چطور باید قضاوت کنم یا چقدر این داستان انگیزشی هست و آیا واقعا مشکلات اینگونه حل میشه یا نه. ولی آخر کتاب میبینی موریس مشکلش با پول حل شد پس زیاد نمیشه شعار داد

mobinalovebook
۱۴۰۳/۰۹/۲۵

این نویسنده کارای فوق العاده ای داره. داستان خوب بود. در قیاس با کتابخانه ی نیمه شب کمی ضعیف تر بود ولی همچنان دوستش داشتم و برام حسی از معنا داشت. توصیه ش میکنم با توجه به اینکه جای دیگه ای

- بیشتر
sara
۱۴۰۳/۰۹/۰۱

خیلی خیلی از کتاب خانه نیمه شب ضعیف تر بود

مردم می‌گویند عشق کمیاب است. من خیلی مطمئن نیستم. به نظر من آنچه کمیاب است عشق نیست، بلکه چیزی بهتر از آن است. درک متقابل. اگر طرف مقابلت تو را درک نکند، عشق معنایی ندارد. او فقط عاشق تصوری است که از تو توی ذهنش دارد. او عاشق عشق است، نه عاشق تو. بنابراین، درک‌شدن مهم‌تر است. نه‌تنها درک‌شدن، بلکه وقتی کسی تو را درک کرد، قدر تو را هم بداند. این چیزی است که اهمیت دارد.
amusic1983
تو بدون شک باعث خوشحالی او می‌شدی، فقط با بودنت.
F.Amini
لحظه‌ای که احساس درماندگی می‌کنی اغلب همان لحظه‌ای است که به حقیقت پی می‌بری. وقتی که همه‌چیز اشتباه است، نیاز داریم به ته خط برسیم تا بالأخره تغییری رخ بدهد. ما گاهی باید احساس کنیم گیر افتاده‌ایم تا بالأخره دست بجنبانیم و راهی برای خروج پیدا کنیم. وقتی همه‌چیز آسان است، نمی‌توانیم به قدرت واقعی خودمان پی ببریم. تا زمانی که رادیو خراب نباشد، ارزش واقعی موسیقی را نمی‌فهمیم. گاهی باید همه‌چیز را خراب کنیم تا بدانیم چطور می‌شود درستشان کرد.
sarin
آنهدونیا. این واژه تا حالا به گوشت خورده؟ معنایش ناتوانی در احساس لذت است.
F.Amini
هیچی تصادفی نیست، نه زندگی و نه مرگ. حتی خود تصادفی‌بودن هم تصادفی نیست. حتی این حقیقت که من و تو این‌جا داریم خاک رو به گیاه تبدیل می‌کنیم هم تصادفی نیست. همهٔ این‌ها به هم مربوطن. همه‌چیز بخشیه از این کل. این تاروپود پر از نقش‌ونگار هستی. بهشت جای دیگه‌ای نیست. آدم‌هایی که از دستشون داده‌یم هم جای دیگه‌ای نرفته‌ن. ما به اون‌ها متصلیم. رشته‌های هستی از ما عبور می‌کنن. منظورم رو می‌فهمی؟»
amusic1983
مشکل اصلی زندگی همین است، مگر نه؟ این‌که سعی می‌کنیم بدون رهاکردن گذشته به‌سوی فرداهای جدید قدم برداریم. باید بدانی چه‌چیز را دودستی بچسبی و چه‌چیز را رها کنی بدون این‌که خودت را نابود کنی
F.Amini
در زندگی شخصی‌مان دنبال این هستیم که بفهمیم چه اتفاقی قرار است بیفتد. می‌خواهیم بدانیم عاشق خواهیم شد یا سالم خواهیم ماند یا به‌موقع فارغ‌التحصیل می‌شویم، شغل خوبی پیدا می‌کنیم یا حقوق بازنشستگی کافی دریافت می‌کنیم. ما مسیر ساده و هموار را می‌خواهیم. دلمان می‌خواهد همه‌چیز از قبل مشخص باشد. می‌خواهیم مطمئن بشویم که همه‌چیز به خوبی و خوشی تمام می‌شود. می‌خواهیم داستان زندگی‌مان لو برود، آن هم با کمترین اسرار ممکن. اما کجای این جالب است؟ این را از بهترین پیشگوی جهان بشنو: هیچ‌وقت نمی‌توان داستان زندگی را لو داد. همیشه یک اثر مشاهده‌گر وجود دارد. همیشه متغیری ناشناخته وجود دارد و این متغیر ناشناخته اغلب خودت هستی. توصیهٔ من به تو این است: با آغوش باز به استقبال ناشناخته‌ها برو.
amusic1983
آنچه شبیه جادو به نظر می‌رسد صرفاً بخشی از زندگی است که هنوز آن را درک نکرده‌ایم.
F.Amini
ما با زندگی‌کردن زمانی که هنوز فرصتش را داریم به پیکار مرگ می‌رویم. شاید مرگ بی‌نهایت باشد، اما همان‌طور که می‌دانیم بی‌نهایت یک مفهوم نسبی است. ما با احساس‌کردن از زندگی‌مان بی‌نهایتی بزرگ‌تر می‌سازیم.
amusic1983
عطر یک گل دیگر برایم فقط یک رایحه نبود، یک زبان بود؛ زبانی که زیبایی زندگی را به رخم می‌کشید
Alireza Nazem

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۷۰%
تومان