دانلود و خرید کتاب صوتی در کتابخانه پیدایش خواهی کرد
معرفی کتاب صوتی در کتابخانه پیدایش خواهی کرد
کتاب صوتی در کتابخانه پیدایش خواهی کرد نوشتهٔ میچیکو آیویاما و ترجمهٔ مژگان رنجبر است. گویندگی این کتاب صوتی را محمد ولیان و اعظم حبیبی انجام دادهاند و کتاب کوله پشتی آن را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یک رمان معاصر ژاپنی.
درباره کتاب صوتی در کتابخانه پیدایش خواهی کرد
کتاب صوتی در کتابخانه پیدایش خواهی کرد حاوی رمانی معاصر و ژاپنی است که در فهرست نهایی جایزهٔ کتابفروشان ژاپن قرار گرفت و به پرفروشترین کتاب در این کشور تبدیل شد. این رمان که به بیش از ۲۰ زبان ترجمه شده، به علاقهمندان به رمانهای «کتابخانۀ نیمهشب» و «پیش از آنکه قهوهات سرد شود» پیشنهاد شده است. این اثر صوتی نشان میدهد چگونه پیشنهاد بینقص کتاب میتواند زندگی کسی را دگرگون کند. داستان چیست؟ «سایوری کماچی» که آن را اسرارآمیزترین کتابدار توکیو دانستهاند، میتواند دقیقاً احساس کند که هر بازدیدکننده در جستوجوی چهچیزی در کتابخانه است و کتاب کاملاً مناسبی را برای کمک به او پیشنهاد میکند. دستیار فروشی که برای بهدستآوردن مهارتهای تازه بیقرار است، حسابدار محتاطی که آرزوی بازکردن عتیقهفروشی خود را دارد، مادری که میکوشد بر احساس سرخوردگی ناشی از تنزل سمت خود بعد از مرخصی زایمانش غلبه کند، تصویرگر بااستعدادی که هنرش را قدر ندانستهاند و اکنون بهدنبال انگیزه است و کارمند بازنشستهای که در پی اهداف جدیدی میگردد، هر یک با کتابهای پیشنهادیِ منحصربهفرد خانم سایوری کماچی، خواهند فهمید که برای تحقق رؤیای خود به چهچیزی نیاز دارند.
شنیدن کتاب صوتی در کتابخانه پیدایش خواهی کرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ژاپن و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره میچیکو آیویاما
میچیکو آئویاما در سال ۱۹۷۰ میلادی در استان آیچی در هونشو در ژاپن به دنیا آمد. این نویسنده پس از دانشگاه، گزارشگر یک روزنامهٔ ژاپنی مستقر در سیدنی شد؛ سپس به توکیو بازگشت و بهعنوان سردبیر مجله مشغول به کار شد. رمان «در کتابخانه پیدایش خواهی کرد» به قلم او در فهرست نهایی جایزهٔ کتابفروشان ژاپن قرار گرفت و به پرفروشترین کتاب ژاپن تبدیل شد. این رمان به بیش از ۲۰ زبان ترجمه شده است.
بخشی از کتاب صوتی در کتابخانه پیدایش خواهی کرد
«بیش از سیزده سال از زندگی حرفهایام را وقف میلا کرده بودم. سپس باردار شدم که گرچه جای تعجب داشت، غیرمنتظره نبود. در آن هنگام سیوهفت سال داشتم و از گذر زمان آگاه بودم، پس این خبر را به فال نیک گرفتم. فکر میکردم داشتن فرزند در آن سن خوب است و در آینده از هرگونه خطری برای سلامتیام میکاهد. قصد داشتم هرچه زودتر برگردم سر کارم تا احتمال هرگونه خطری را برای شغلم نیز کم کنم.
انکار نمیکنم که در آغاز اندکی در بیاهمیت جلوه دادن بارداریام اغراق کردم. جز سردبیر به کسی چیزی نگفتم، چون نمیخواستم با من متفاوت رفتار شود، تا اینکه دوازده هفته از بارداریام گذشت. در خفا، با حالت تهوع صبحگاهی میساختم و با مقادیر بسیار زیادی آدامس نعنایی، سخت در تلاش بودم بر خوابآلودگی شدیدِ ناشی از تغییرات هورمونیام غلبه کنم. وقتی شکمم آنقدر بزرگ شد که دیگر نمیشد پنهانش کرد و وضعیتم را اعلام کرده بودم، باز هم بهشدت میکوشیدم که حواسم باشد کسی در کار کردن با من، به این علت که باردارم، دچار مشکل نشود.
درست تا آخرین ماه کار کردم و در ژانویه فرزندم را به دنیا آوردم. سپس چهار ماه بعد برگشتم سر کارم، بهرغم اینکه سزاوار چهارده ماه مرخصی زایمان بودم. مصمم بودم هرچه زودتر برگردم، حتی اگر معنیاش گذاشتن فوتابای سهماهه در مهدکودک بود. البته کمی مردد بودم، اما حس میکردم چارهای ندارم جز اینکه هرچه سریعتر پشت میز کارم برگردم. در نخستین روز بازگشتم به سر کار، طبیعی بود که یکراست به بخش میلا بروم. همکارانم بهگرمی از من استقبال کردند، اما متوجه دستپاچگی نامحسوسی در لحنشان شدم که باعث حیرتم بود. وقتی سردبیر من را به دفترش فراخواند، دلیلش را فهمیدم. در حال راهنماییام به اتاق کنفرانس گفت: «خانم ساکیتانی، میتونم باهاتون صحبت کنم؟» ناگهان همانجا از انتقالم به بخش منابع اطلاعات آگاه شدم.»
زمان
۹ ساعت و ۱۰ دقیقه
حجم
۵۰۳٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۹ ساعت و ۱۰ دقیقه
حجم
۵۰۳٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد