کتاب عمارت قناس
معرفی کتاب عمارت قناس
کتاب عمارت قناس نوشتهٔ آگاتا کریستی و ترجمهٔ هانیه مهرمطلق است. نشر گویا این رمان جنایی و انگلیسی را منتشر کرده است.
درباره کتاب عمارت قناس
آگاتا کریستی کتاب عمارت قناس (Crooked House) به قلم خودش را یکی از پیچیدهترین و بهترین رمانهایش دانسته است. این رمان حاوی داستان قتل پدربزرگ خانوادهای متمول و سرشناس است. در این میان «سوفیا»، نوهٔ مقتولْ معشوقش «چارلز» را وادار میکند تا از طریق پدرش که رئیس پلیس لندن است، قاتل را بیابد. او میخواهد به این ترتیب، از فاششدن اسرار تاریکِ خانواده بهدست پلیس جلوگیری کند؛ خانوادهای به نام «لئونیدیز». در طرف دیگر رمان «عمارت قناس»، سوفیا و چارلز قرار دارند. آنها دو سال قبل در گیرودار جنگ در مصر با یکدیگر آشنا شدند. این دو در ملاقاتهای گاهوبیگاهی که با یکدیگر داشتند، دل به هم باختند. ازآنجاکه چارلز باید برای انجام مأموریتی به شرق میرفت، ازدواج زودهنگام آنها میسر نبود؛ بنابراین تصمیم گرفتند تا دو سالِ دیگر که چارلز به انگلستان بازگردد، صبر کنند و آنوقت یکدیگر را ملاقات و با هم ازدواج کنند. حالا در روزی که چارلز بعد از دو سال به لندن بازمیگردد، خبر فوت مرد ۸۵ساله را در روزنامه میخواند. چارلز و سوفیا در رستوران با هم ملاقات میکنند، اما فوت پدربزرگ جدیتر از آن است که ازدواج سوفیا و چارلز را تحتتأثیر قرار ندهد. حالا آنها واردِ بازیِ یافتن قاتل میشوند. آگاتا کریستی با چنان جزئیاتی وقایع عمارت قناس را شرح میدهد که مخاطب خودش را در دل داستان و در میانهٔ حل پروندهٔ قتل میبیند.
خواندن کتاب عمارت قناس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر انگلستان و قالب رمان جنایی پیشنهاد میکنیم.
درباره آگاتا کریستی
آگاتا کریستی در تاریخ ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ در تورکی، دوون به دنیا آمد. او نویسندۀ مشهور انگلیسی و خالق داستانهای جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. او نخستین نویسندهای است که کتابهایش بیشترین ترجمه را به زبانهای مختلف دنیا داشته و پس از او، ژول ورن و سپس شکسپیر در این روند قرار دارند؛ کریستی همچنین طولانیترین نمایشنامۀ جهان را به نام «The Mousetrap» نوشته است. این نمایشنامه از سال ۱۹۵۲ تا ۲۰۲۰ در West End اجرا شد. این نمایش در مارس ۲۰۲۰ بهدلیل همهگیری ویروس کرونا بسته شد. این نویسندۀ انگلیسی، ترجمهشدهترین نویسنده است. کریستی ۶ رمان نیز با نام مستعار Mary Westmacott نوشته است. آگاتا کریستی طی هر ۲ جنگ جهانی، در بیمارستانها خدمت کرد و دانشی درمورد سمهایی را که در بسیاری از رمانها، داستانهای کوتاه و نمایشنامههای او وجود داشت، به دست آورد؛ او همچنین در دورهای از زندگیاش، چندینماه را در حفاریهایی در خاورمیانه میگذراند و بدینترتیب از این دانش نیز در نگارش کتابهایش سود میجست. کریستی از خانوادهای ثروتمند و طبقۀ متوسط بود که عمدتاً در خانه تحصیل میکرد. او در سال ۱۹۲۰ «ماجرای مرموز در استایلز» را با حضور کارآگاه «هرکول پوآرو» نوشت و با این اثر بود که به نخستین پلههای موفقیت پا گذاشت.
آگاتا کریسی جوایز ویژه و مختلفی را در طول عمر هنریاش دریافت کرده است. بیشتر کتابها و داستانهای کوتاه او (و بعضیها از آنها چندینبار) بهصورت فیلم درآمدهاند. از آن میان میتوان فیلمهای قتل در قطار سریعالسیر شرق، مرگ در رودخانه نیل و قطار ساعت ۴:۵۰ پدینگتون را نام برد؛ همچنین بسیاری از نوشتههای کریستی بارها برای تهیۀ برنامههای رادیویی و تلویزیونی مورداستفاده و اقتباس قرار گرفتهاند. علی دهباشی، سردبیر مجلهٔ بخارا، در «شب آگاتا کریستی» گفت که این نویسندۀ انگلیسی، بهخاطر علائق باستانشناسی همسرش، بارها به ایران سفر کرده بود. در سال ۱۳۴۵ بود که محمدعلی سپانلو با آگاتا کریستی گفتوگویی انجام داد. تنها بخشی از آثار این نویسنده را در فهرست زیر ببینید.
رمانهای هرکول پوارو: شیطان به قتل می رسد، ماجرای اسرارآمیز در استایلز، قتل در زمین گلف، قتل راجر آکروید، چهار (قدرت) بزرگ، راز قطار آبی، خطر در خانه آخر، لرد اجور میمیرد، قتل در قطار سریعالسیر شرق، تراژدی در سه پرده، مرگ در میان ابرها، قتل به ترتیب الفبا، قتل در بینالنهرین، ورقهای روی میز، شاهد خاموش، مرگ بر روی نیل، کریسمس هرکول پوآرو، ملاقات با مرگ، جنایتهای میهن پرستانه و ... .
مجموعه داستانها: تحقیقات پوآرو، قتل در مجتمع مسکونی، راز رگاتا، کارهای هرکول، شاهدی برای پیگرد قانونی، سه موش کور، ماجرای پودینگ کریسمس، گناه مضاعف، نخستین پروندههای پوآرو، گرفتاری در خلیج پولنسا، مجموعه چای هارلوین، روشنایی ماندگار.
رمانهای خانم مارپل: قتل در خانه کشیش، جسدی در کتابخانه، انگشت متحرک، اعلام یک قتل، آنها این کار را با آیینه انجام میدهند، جیب پر از چاودار و... .
آگاتا کریستی در تاریخ ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶ درگذشت.
بخشی از کتاب عمارت قناس
«صدای همهمه از اتاق پذیرایی بزرگ به گوش میرسید. مردد بودم ولی داخل نرفتم. تا انتهای راهرو پرسه زدم. چیزی در درونم مرا به سمت باز کردن درِ چرمکوبِ سبزرنگ کشاند. در باز شد. راهروی پشتش تاریک بود، اما ناگهان دری به سمت آشپزخانهای پرنور و بزرگ باز شد. در میان در زنِ مسنی ایستاده بود... یا به بیان دقیقتر زنی مسن با هیکلی درشت. پیشبند بسیار تمیزی را دور کمر پهنش بسته بود. تا چشمم به او افتاد حسی به من گفت که همهچیز روبهراه است و نیازی به نگرانی نیست. این همان حسی است که همیشه یک دایهٔ خوب به آدم منتقل میکند. من سیوپنجساله هستم ولی آن موقع مثل یک پسربچهٔ چهارساله خیالم راحت شد و آرام گرفتم. تا جایی که میدانستم، دایه تا آن موقع مرا ندیده بود، ولی یکدفعه گفت: «شما آقای چارلز هستین درسته؟ بفرمایین تو، اجازه بدین براتون یه فنجون چای بریزم.»
آشپزخانه بزرگ و جادار بود و حس خوشایندی میداد. پشتِ میزِ وسطِ آشپزخانه نشستم و دایه برایم یک فنجان چای و دوتا بیسکوییت در یک بشقاب آورد. بیشتر از هر زمان دیگری احساس کردم دوباره به دوران کودکستان برگشته بودم. همهچیز روبهراه بود... دیگر خبری از ترس از تاریکی و ناشناختهها نبود.
دایه گفت: «خانم سوفیا از اومدن شما خوشحال میشن. ایشون بیشازحد هیجانزده و عصبی هستن.» و بعد با اوقاتتلخی گفت: «همهشون همینطورن.»
با نگرانی گفتم: «ژوزفین کجاست؟ باهم اومدیم داخل.»»
حجم
۲۰۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۲۰۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه