کتاب قتل راجر آکروید
معرفی کتاب قتل راجر آکروید
کتاب قتل راجر آکروید نوشتۀ آگاتا کریستی با ترجمۀ خسرو سمیعی در انتشارات شرکت کتاب هرمس به چاپ رسیده است. داستان این کتاب مانند دیگر داستانهای کریستی در حوزۀ ادبیات جنایی و معمایی است. مرگ مشکوک زنی در دهکدۀ کینگز آبوت و قتل مردی به نام راجر آکروید پای کارآگاه مشهور، هرکول پوآرو را برای پردهبرداشتن از راز این قتل به داستان میکشاند.
درباره کتاب قتل راجر آکروید
کتاب قتل راجر آکروید، داستانی است در قلمرو ادبیات جنایی، معمایی و تعلیق. داستان در دهکدهای به نام کینگز آبوت میگذرد. تنها دو ملک مهم در این دهکده وجود دارد: کینگز پادوک، متعلق به بیوۀ اشلی فرارز و دیگری فرنلی پارک متعلق به راجر آکروید صاحب صنایع مهم. حرفوحدیثها در مورد رابطۀ این دو پس از مرگ همسر خانم فرارز داغ و جزو سرگرمیهای اهالی کینگز آبوت است تا اینک شایعۀ خودکشی خانم فرارز با هالهای اسرارآمیز دور این مرگ پخش میشود. پیش از مرگش شایعهای هم دربارۀ کشتهشدن همسرش به دست او بر سر زبانها بود. یک روز بعد از مرگ خانم فرارز، راجر آکروید در دفتر کارش به قتل میرسد. حالا نوبت کارآگاه مشهور، هرکول پوآرو است تا وارد داستان شود و پرده از راز این قتلها بردارد.
خواندن کتاب قتل راجر آکروید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران ادبیات جنایی، معمایی و تعلیق پیشنهاد میکنیم.
درباره آگاتا کریستی
آگاتا کریستی با نام اصلی آگاتا مری کلاریسا میل، ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ در دون شایرِ انگلستان به دنیا آمد. پدر آمریکاییاش فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از خانوادهای اشرافی بود. آگاتا بهدلیل آمریکاییبودن پدر میتوانست تبعۀ ایالات متحده نیز باشد؛ ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت نکرد. آگاتا یک خواهر و یک برادر داشت که هردوی آنها از او بزرگتر بودند. گرچه خواهر و برادر آگاتا را به مدرسه شبانهروزی و خود او را به مدرسۀ تکمیلی در فرانسه فرستاده بودند، آگاتا در ۵سالگی خودش خواندن را یاد گرفت و بعد با استفاده از کتابخانۀ پدرش به معلوماتش اضافه کرد و تحصیلات آکادمیک نداشت.
آگاتا در زمان جنگ جهانی اول در بیمارستان و سپس در داروخانه کار میکرد. شغلی که تأثیر زیادی بر نوشتههای او داشته است. بسیاری از قتلهایی که در کتابهایش رخ میدهند از طریق خوراندن سم به مقتولان صورت میگیرد.
آگاتا در ۱۹۱۴، در ۲۴سالگی با سرهنگ نیروی هوایی به نام آرچیبالد کریستی ازدواج کرد که ازدواج موفقی نبود و زندگی مشترک آنان بعد از ۱۱ سال عاقبت در سال ۱۹۲۸ به جدایی انجامید. دختری به نام روزالیند هیکز حاصل این ازدواج بود.
در ۸ دسامبر ۱۹۲۶ وقتی در سانینگ دیل واقع در برکشر زندگی میکرد بهمدت ۱۰ روز ناپدید شد و روزنامهها در این مورد جاروجنجالِ فراوانی به پا کردند. اتومبیل او در یک گودال گچ پیدا شد و خود او را نیز نهایتاً در هتلی واقع در هروگیت پیدا کردند. آگاتا اتاق هتل را با نامِ خانمی که اخیراً شوهرش اعتراف کرده بود با او رابطۀ عاشقانه دارد کرایه کرده بود و در توضیح این ماجرا ادعا کرده بود که در اثر ضربۀ روحی ناشی از مرگ مادر و خیانتِ شوهر دچار فراموشی شده است. در مورد اینکه آیا کل این ماجرا کار تبلیغاتی بوده است یا خیر، کماکان نظرات ضدونقیضاند. در آن زمان نگاه کلیِ مردم به ناپدیدشدن آگاتا منفی بود و بسیاری بر این باور بودند که آن ترفند تبلیغاتی مبالغ قابلتوجهی هزینه روی دست مالیاتدهندگان کشور گذاشته است. در ۱۹۷۹ این ماجرای ناپدیدشدن دستمایۀ فیلمی شد به نام آگاتا که در آن وانسا ردگریو در نقش آگاتا کریستی ظاهر شد.
آگاتا در ۱۹۳۰ با باستانشناسی به نام سِر ماکس مالووان که ۱۴ سال از او جوانتر بود ازدواج کرد و با او به سفرهای فراوانی رفت. رد پای این سفرها و شهرها و کشورهایی را که او از آنها دیدن میکرد میتوان در بیشتر داستانهایش که وقایع آنها در کشورهای شرقی (خاورمیانه) رخ میدهند، دید. ازدواج او با مالووان در ابتدا ازدواجی موفق و شاد بود. این ازدواج توانست با وجود ماجراجوییهای عشقیِ خارج از ازدواج مالووان مدتی نسبتاً طولانی دوام بیاورد.
پس از جنگ جهانی دوم، اوضاع دنیا پر از آشوب و پریشانی بود در چنین فضایی، نویسندگانی مانند اگاتا کریستی حضور داشتند که امروز از آنها بهعنوان ستارگان بیبدیل ادبیات پلیسی نام برده میشود. کتابهای کریستی پس از کتابِ مقدس و مجموعه آثار شکسپیر پرفروشترین کتابها در سطح جهان هستند. با اینکه ۶ رمان عاشقانه هم نوشت؛ اما شهرت آگاتا کریستی مدیون داستانهای پلیسی اوست.
بخشی از کتاب قتل راجر آکروید
«خانواده فرارز کمی پیش از مرگ آقای فرارز برای زندگی به این دهکده آمده بودند، اما آکروید از دیرباز هسته مرکزی شایعات اهل محل به شمار میرفت. در دوران بلوغ رالف پِیتون، تعداد زیادی از زنان کارآمد بر گردش امور خانه آکروید نظارت میکردند و کارولین و دوستانش همیشه یکایک آنها را با بدبینی تحتنظر داشتند. بدون اغراق میتوانم اعلام کنم که لااقل به مدت پانزده سال تمام اهالی دهکده منتظر بودند تا آکروید با یکی از این خانمهایی که به نوبت اداره خانهاش را برعهده داشتند ازدواج کند. آخرین آنها زنی ترسناک به نام خانم راسل بود که پنج سال بر خانه حکمروایی داشت و همگی متفقالقول بودند که اگر خانم فرارز پیدایش نمیشد، آکروید مشکل میتوانست از چنگ این زن بگریزد. علاوه بر آن، خانم راسل رقیب دیگری هم پیدا کرده بود: زنبرادر راجر که به اتفاق دخترش، بیخبر، از کانادا آمده بود. خانم سسیل آکروید، بیوه برادری نهچندان متشخص، برای همیشه مقیم فرنلی پارک شده بود و به قول کارولین «خانم راسل را سرجایش نشانده بود».
دقیقاً نمیدانم منظور خواهرم از این عبارت چه بود، اما چیزی که دربارهاش اطمینان دارم این است که خانم راسل با لحنی تحقیرآمیز، در حالی که در ظاهر عمیقترین علاقه را به «این زن بیچاره، خانم آکروید» نشان میدهد، دربارهاش میگوید: «مجبور شده با صدقه برادرشوهرش زندگی کند. نان صدقه خوردن خیلی تلخ است! من که اگر نمیتوانستم زندگیام را تأمین کنم خیلی احساس بدبختی میکردم!»
حجم
۲۶۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۱۰ صفحه
حجم
۲۶۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۱۰ صفحه
نظرات کاربران
خیلی خوندنی و گیرا بود و آخرشم که شدیدا شوکه کننده، کتاب انقدر جذاب بود نمیتونستم بیخیالش بشم و یسره خوندمش ۱۰٪ اخر کتاب خوابم برد و تو خواب دیدم که قاتل یه شخص خاصیه. بیدار شدم گفتم توهم زدما امکان نداره
آخرش خیلی شوکه کنندس ولی نمیدونم چرا کشف حقیقت در کتابهای آگاتا کریستی انقد کوتاهه. چهارصد صفحه مقدمه بعد فقط پنج صفحه برای توضیح تمام اتفاقات.خیلی از جزییاتم که در طول داستان گفته میشه اصلا به کار نمیاد
اگاتا کریستی ۴ تا کتاب خوندم ازش و اخر همشون جوری شوکه شدم که چند دقیقه کتاب خوندنم متوقف میشد و از اول کل داستانو مرور میکردم یعنی میخوام بگم اگه همه ی کتاباشم بخونی روند تکراری پیدا نمیکنی :)
خب پایانش برای من چندان شوکه کننده نبود و از همون ابتدا متوجه شدم که قاتل چه کسی هستش؛ شاید دلیلش این هست که خیلی از کتب جنایی از کتاب های آگاتا کریستی الهام گرفتن و کسی که جنایی خون
نسخه چاپی این کتاب رو قبلا خوندم. انتهای کتاب واقعا برام شوکه کننده بود . اگر به کتاب های جنایی معمایی علاقه دارید براتون جذاب خواهد بود.
بین کتاب های پوآرو پایان این کتاب بیشتر از همه منو شوکه کرد حتما توصیه می شود
خیلی فوق العادهست
اولین کتابی که از ایننویسنده خوندم بود کشش خوبی داشت اما به نظرمشخصیت پردازی قوی نداشت و خیلی از اطلاعاتی که وسط داستان داده میشد اصلا لازم نبود و انگار نویسنده بعد ۳۰۰ صفحه توضیح و .. کل داستان و
پر از معماهایی که تا لحظه های اخر دنبال کشفشون هستید. ترجمه ش هم خوبه.طبق معمول فصل اول کتاب کمی کسل کننده پیش میره ولی خب روال کتابهای کریستی همینه که فصل اول انگار تو یه دنیای دیگه ست
داستانی جذاب و گیرا.