
کتاب تصادف
معرفی کتاب تصادف
کتاب تصادف نوشتهی فریدا مک فادن و با ترجمهی رفیع رفیعی صفایی، یکی از آثار مجموعه رمانهای پلیسی است که نشر گویا آن را بهصورت الکترونیکی منتشر کرده است. این رمان با روایتی معاصر و پرکشش، داستان زنی جوان را روایت میکند که درگیر ماجرایی پیچیده و پرتنش میشود؛ ماجرایی که از یک تصادف ساده آغاز شده و به تدریج ابعاد تاریک و رازآلودی از زندگی شخصیتها را آشکار میکند. نویسنده با نگاهی دقیق به جزئیات روانشناختی و اجتماعی، فضایی پرتعلیق و پر از ابهام خلق کرده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب تصادف
تصادف، رمانی پلیسی و معمایی از فریدا مک فادن است که با محوریت زندگی زنی جوان به نام تیگان روایت میشود. داستان در بستری معاصر و شهری شکل گرفته و با تمرکز بر مسائل اجتماعی، روانی و اخلاقی، لایههای مختلفی از روابط انسانی و قدرت را به تصویر کشیده است. روایت با یک مقدمهی پرتنش آغاز میشود که در آن راوی خود را در موقعیتی بحرانی و مرگبار مییابد و سپس با بازگشت به گذشته، روند اتفاقات را بهتدریج بازگو میکند. ساختار کتاب بر پایهی فصلهای کوتاه و زاویهدید اولشخص بنا شده و مخاطب را بهطور مستقیم درگیر احساسات، تردیدها و تصمیمات شخصیت اصلی میکند. مک فادن با استفاده از عناصر تعلیق، راز و افشاگری، فضایی میسازد که خواننده را تا انتها درگیر نگه میدارد. در این رمان، علاوهبر ماجرای اصلی، دغدغههایی چون فقر، بارداری ناخواسته، فشارهای اجتماعی و اخلاقی، و مواجهه با گذشتهی مبهم و آسیبزا نیز مطرح شده است.
خلاصه داستان تصادف
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با صحنهای تکاندهنده آغاز میشود؛ راوی در موقعیتی قرار گرفته که ناخواسته جان فردی را میگیرد و درگیر احساس گناه و شوک است. سپس روایت به یک هفته قبل بازمیگردد و زندگی تیگان، زن جوانی که در شرایط مالی دشوار و بارداری ناخواسته بهسر میبرد، را دنبال میکند. تیگان در آپارتمانی کوچک و محقر زندگی میکند و با مشکلاتی چون قضاوتهای اطرافیان، بیماری جسمی و فشارهای روانی دستوپنجه نرم میکند. او پس از یک رابطهی اتفاقی با مردی متأهل و ثروتمند به نام سایمون لامار، باردار شده و حالا با پیشنهاد مالی بزرگی از سوی او روبهروست؛ پیشنهادی که مشروط به امضای توافقنامهی عدم افشاست. جکسون، وکیل سایمون، واسطهی این معامله است و در عین حال، رابطهای انسانیتر با تیگان برقرار میکند. اما با بازگشت سایمون و مواجههی دوباره، خاطرات سرکوبشدهی تیگان از آن شب تلخ زنده میشود و او درمییابد که قربانی تجاوز شده است. تیگان با ردکردن قرارداد و تهدیدهای سایمون، تصمیم میگیرد حقیقت را فاش کند، حتی اگر به قیمت از دستدادن آیندهی مالیاش باشد. در ادامه، او در مسیر سفر به خانهی برادرش دچار تصادف میشود و در شرایطی بحرانی و پرخطر، میان مرگ و زندگی قرار میگیرد. داستان با ورود مردی ناشناس به صحنهی تصادف، تعلیق و ابهام را به اوج میرساند.
چرا باید کتاب تصادف را بخوانیم؟
این رمان با روایتی پرکشش و فضاسازی ملموس، تجربهای متفاوت از داستانهای پلیسی و معمایی ارائه میدهد. نویسنده با پرداختن به موضوعاتی چون بارداری ناخواسته، فشارهای اجتماعی، سوءاستفادهی قدرت و مواجهه با خاطرات سرکوبشده، داستانی چندلایه و انسانی خلق کرده است. شخصیتپردازی تیگان و نمایش تردیدها، ترسها و شجاعتهای او، امکان همذاتپنداری عمیقی را فراهم میکند. همچنین، روند تدریجی افشای رازها و تعلیق مداوم، خواننده را تا پایان با خود همراه میسازد. این کتاب نهتنها یک معمای جنایی، بلکه روایتی از مقاومت، انتخاب و مواجهه با حقیقت است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان رمانهای معمایی و پلیسی، کسانی که دغدغهی مسائل اجتماعی و روانشناختی دارند، و افرادی که به روایتهای پرتعلیق و شخصیتمحور علاقهمندند، پیشنهاد میشود. همچنین برای کسانی که با موضوعاتی چون بارداری ناخواسته، فشارهای اخلاقی و مواجهه با گذشتهی آسیبزا درگیرند، این اثر میتواند تجربهای تأملبرانگیز باشد.
بخشی از کتاب تصادف
من هرگز جان کسی را نگرفتهام. من قاتل نیستم. انسانی درستکارم. نه دروغ میگویم، نه خیانت میکنم، نه دست به دزدی میزنم. حتی بهندرت صدایم را بلند میکنم. در تمام زندگیام، کارهایی که موجب شرمساریام باشد، اندک بوده است. ولی بااینحال، اکنون در اینجا ایستادهام. انتظار داشتم کسی که زیر من گیر افتاده است، مقاومت کند؛ اما نه اینچنین. فکر نمیکردم که اینگونه به خود بپیچد و تا این حد تقلا کند. یا این فریادهای خفه را بشنوم. میتوانم دست بکشم. هنوز دیر نشده. تنها پانزده ثانیه برای تصمیمگیری وقت دارم؛ اینکه آیا واقعاً میخواهم قاتل باشم یا نه؛ حداکثر سی ثانیه. اما دست نمیکشم. نمیتوانم. و سرانجام ‒ بالاخره ‒ همه چیز به پایان میرسد. اکنون در برابرم تنها یک پیکر بیحرکت و بیجان افتاده است. نیازی نیست پزشک باشم تا بدانم که او دیگر زنده نیست. من چه کردهام؟ دستانم را بر صورتم میفشارم و سعی میکنم هقهقم را در خود فروببرم. من کسی نیستم که بهآسانی گریه کند ‒ هیچوقت چنین آدمی نبودهام ‒ اما در این لحظه، انگار گریهکردن تنها کار درستی است که از دستم برمیآید. اگر من گریه نکنم، پس چه کسی گریه کند؟ چند لحظه بعد، خودم را وادار میکنم که صاف بایستم و آرامشم را حفظ کنم. من این کار را به دلیلی انجام دادم. چارهای جز این نداشتم.
حجم
۲۹۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۲۳ صفحه
حجم
۲۹۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۲۳ صفحه