کتاب شرح شوق (جلد پنجم)
معرفی کتاب شرح شوق (جلد پنجم)
کتاب شرح شوق (جلد پنجم) پژوهش سعید حمیدیان است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. این کتاب شرح و تحلیل اشعار حافظ (غزلهای ۳۸۵ تا ۴۸۶ و اشعار غیر غزل) است. شرح شوق که به توصیف شخصیت و اندیشههای حافظ و ویژگیهای اشعار وی پرداخته، ۵ جلد دارد و کتاب حاضر جلد پنجم از این مجموعه است. کتاب شرح شوق در بخش ادبیات در بیست و پنجمین دورهٔ جایزهٔ کتاب فصل برگزیده شد و همچنین برگزیدهٔ سی و دومین جایزهٔ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش ادبیات شد.
درباره کتاب شرح شوق (جلد پنجم)
کتاب شرح شوق از معتبرترین منابع موجود درخصوص شرح و تحلیل اشعار حافظ است. کتاب شرح شوق علاوه بر کامل و جامع بودن، دارای دیدگاهی نوگرایانه است؛ زیرا برخلاف کتابهای موجود به دنبال سنت نرفته و شیوهٔ جدیدی را در تحلیل و بررسی اشعار بزرگان در پیش گرفته است.
در این کتاب با توجه به مدخل شعرها، به شرحی بر پایهٔ تجزیه و تحلیل ساختار سروده مورد نظر و بررسی پیوندهای اجزای شعر پرداخته شده و گوشههایی از منش و اندیشههای شاعر را در اختیار مخاطب قرار گرفته است.
تألیف این کتاب سترگ برای دکتر حمیدیان نزدیک به ۳۰ سال طول کشید که از این زمان، حدود ۲۵ سال صرف مطالعه منابع و یادداشتبرداری شد و ۵ سال نیز تحریر و چاپ آن زمان برده است.
ویژگیهای این کتاب که آن را از شروح دیگر اشعار حافظ متمایز میکند از این قرار است:
شرح لغوی و دستوری نیست؛ اگرچه از حیث امور لغوی، دستوری یا زبانی نیز شاید آن را کمابیش دقیقتر از این سنخ شروح بیابید.
شرحی بر پایهٔ سادهسازی معنایی نیست؛ چون نگارندهاش اعتقادی به این کار ندارد، بلکه با تجزیه و تحلیل دقیق عناصر هر شعر، اعم از کل شعر و یکایک ابیات و آحاد آن سروکار دارد.
این دفتر شرحی است بر پایهٔ تجزیه و تحلیل ساختار هر شعر و بررسی پیوندهای اجزای شعر، از ساختار معنایی و مضمونی ابیات گرفته تا عناصر بیانی همچون تشبیهات، استعارات، نمادها و به طور کلی تصاویر و بنمایهها (موتیفها) و نیز صنایع، زبان و غیره.
شرح حاضر را میتوان شرح و تفسیر شعر حافظ با شعر پارسی دانست، در درجهٔ اول با اشعار خود او و آنگاه کلیهٔ متون مهم پهنهٔ سخن پارسی.
تفاوت مهمی که قطعاً گفتنی است، در مورد متن مبناست. هر یک از شروح و تفاسیر معمولاً با اتکا و اعتماد به یک متن و طبع خاص از دیوان حافظ تدوین یافته؛ اما در این شرح نگارنده هر موردی که طبع خانلری را در شرح، توضیح و تحلیل وافی بهمقصود نیافتهاست، از طبع علامه قزوینی استفاده کرده و هر دو را مبنا قرار داده است.
جلد پنجم این مجموعه شرح غزلهای ۳۸۵ تا ۴۸۶ و اشعار غیر غزل است.
خواندن کتاب شرح شوق (جلد پنجم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران و دانشجویان زبان و ادبیات فارسی و همچنین دوستداران اشعار حافظ پیشنهاد میکنیم.
درباره سعید حمیدیان
سعید حمیدیان ۱۳۲۴ در تهران به دنیا آمد. او استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی است.
او تاکنون ۲۱ عنوان کتاب را در زمینههای مختلف از جمله ترجمه، تصحیح و ویرایش متون کهن و تالیف منتشر کرده؛ علاوه بر این بیش از ۱۵۹ مقاله و سخنرانی علمی با موضوع زبان و ادب فارسی را در مجامع داخلی و خارجی ارائه کرده است.
برخی از کتابهای او از این قرار هستند:
سه خواهر، آنتوان چخوف، کامران فانی (مترجم)، سعید حمیدیان (مترجم)، ناشر: قطره
شاهنامه فردوسی: متن کامل (براساس چاپ مسکو)، سعید حمیدیان (به اهتمام)، ناشر: قطره
لیلی و مجنون حکیم نظامی، حسن وحید دستگردی (مصحح)، سعید حمیدیان (به اهتمام)، ناشر: قطره
داستان دگردیسی، روند دگرگونیهای شعر نیما یوشیج، سعید حمیدیان، ناشر: نیلوفر
اصول نقد ادبی، آی.ای. ریچاردز، سعید حمیدیان (مترجم)، ناشر: علمی و فرهنگی
ایوانف، آنتوان چخوف، سعید حمیدیان (مترجم)، ناشر: قطره
هفت پیکر نظامی، حسن وحید دستگردی (مصحح)، سعید حمیدیان (به اهتمام)، ناشر: قطره
سعدی در غزل، سعید حمیدیان، ناشر: قطره
اقبالنامه یا خردنامهٔ نظامی، حسن وحید دستگردی (مصحح)، سعید حمیدیان (به اهتمام)، ناشر: قطره
گنجینه گنجهای حکیم نظامی: شرح حال نظامی و فرهنگ لغات و دیوان قصیده و غزل و رباعیات، حسن وحید دستگردی (مصحح)، سعید حمیدیان (به اهتمام)، ناشر: قطره
شرفنامهٔ نظامی، حسن وحید دستگردی (مصحح)، سعید حمیدیان (به اهتمام)، ناشر: قطره
خمسه نظامی گنجهای، سعید حمیدیان (به اهتمام)، وحید دستگردی (مصحح)، ناشر: قطره
شرح شوق (شرح و تحلیل اشعار حافظ): پنججلدی، سعید حمیدیان، ناشر: قطره
مثنوی معنوی: براساس نسخهٔ نیکلسون، رینولد الین نیکلسون (مصحح)، سعید حمیدیان (به اهتمام)، ناشر: قطره
دنیای قشنگ نو، آلدوس هاکسلی، ترجمه سعید حمیدیان، ناشر: پیام ۱۳۵۲
بخشی از کتاب شرح شوق (جلد پنجم)
«۱ چون شوم خاک رهش، دامن بیفشاند ز من
ور بگویم دل بگردان، رو بگرداند ز من
۲ روی رنگین را به هرکس مینماید همچو گل
ور بگویم: بازپوشان، بازپوشاند ز من
۳ چشم خود را گفتم: آخِر یک نظر سیرش ببین
گفت: میخواهی مگر تا جوی خون راند ز من؟
۴ او به خونم تشنه و من بر لبش، تا چون شود
کام بستانم ازو، یا داد بستاند ز من
۵ گر چو شمعش پیش میرم، بر غمم خندد چو صبح
ور برنجم، خاطر نازُک برنجاند ز من
۶ گر چو فرهادم به تلخی جان برآید، باک نیست
بس حکایتهای شیرین بازمیماند ز من
۷ دوستان، جان دادهام بهر دهانش، بنگرید
کو به چیزی مختصر چون بازمیماند ز من
۸ ختم کن، حافظ، که گر زین دست باشد درس شوق
عشق در هر گوشهای افسانهای خواند ز من
۱. عماد فقیه:
فشاند آستین بر من، که گشتم خاک راه او
چرا درمیکشد دامن چنین، یا رب، ز خاک ره؟
(دیوان ۲۵۶)
خرّمشاهی بر آن است که ردیف و قافیه به احتمال متأثر از لخت نخست این غزل خاقانی است:
تا مرا سودای من خالی نگرداند ز من
با تو ننشینم به کام خویشتن بیخویشتن
(دیوان ۶۵۳)
(حافظنامه ۲، ۱۱۱۲)
دامن افشاندن: تکان دادن دامن در سویهای مختلف = الف. دست کشیدن، از دست نهادن، رها کردن، پشت پا زدن، ترک گفتن، ول کردن، اِعراض کردن، خویشتن را دور داشتن، نمودن که: آن را نخواهم. ب. غرور و ناز کردن؛ غیاث (دهخدا) هردو معنی به صورت ایهام اراده شده است. نیز در این بیت او:
دامن مفشان از من خاکی، که پس از من
زین در نتواند که برد باد غبارم
«آستین افشاندن» هم، گذشته از معنی رقصیدن و دست افشاندن، به معنی مذکور نیز هست، که آن هم در حافظ آمده است.
دل گرداندن: تغییر رأی و عقیده دادن؛ ناصرخسرو:
دل بگردان زو و گِرد او مگرد
سر بکش زین بد نشان و دل بکن
(دهخدا، که دارد: «زود و». از دیوان ناصرخسرو ۱۶۰ اصلاح شد.)
۲. معشوق من برای همه جلوهگری میکند و وقتی من (به سائقه غیرت) میگویم: رویت را بپوشان، از خود من رو میگیرد.
۳. سعدی به محبوب میگوید: اگر قصد تو ریختن خون من است باکی نیست؛ تنها یک لحظه امان ده تا تو را سیر بنگرم:
زنهار نمیخواهم کز کشتن امانم ده
تا سیرترت بینم، یک لحظه مدارایی
(غ ۵۱۱)
۴. طیبت و ظرافت بیت، یکی در تفاوت مفهوم تشنگی است: یکی به خون و دیگری (که مسالمتجوست) بر لب. بعید هم نیست که اشتراک سرخی در خون و لب خونرنگ نیز لحاظ شده باشد. دیگر اینکه ریخته شدن خون خود را به دست معشوق به صورت پوشیده «داد» و «داد ستاندن» میخواند، چه به تعبیر رایج، محبوبْ مالک خون و سر و جان مُحب است.
۵. بر مبنای مضمون مردن شمع به هنگام طلوع صبح:
همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما، دلبرا، تا جان برافشانم چو شمع
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسّمی کن و جان بین که چون همیسپرم
(برای نمونههایی از این مضمون، نک. ح ۲۸۹/۸.)
پیش مردن: ایهام: الف. جلوی چشم کسی مردن؛ ب. پیش از کسی مردن یا پیشمرگ او شدن (نک. ح ۳۲۴/۱.)
خندد چو صبح: قزوینی: خندان شود، که نادرست یا ناقص است، چون «صبح» جزئی ضروری از مضمون است، چنانکه در بیتهای اخیر هم آمده. سایه درست تشخیص داده که «خندد چو صبح» را اختیار کرده است. نیساری نیز همین را دارد، و چند نسخه اقدم نیز. (نک. دفتر دگرسانیها ۲، ۱۳۱۲.)
۶. شیرین: همان ایهام همیشگی، گاه با خسرو و گاه فرهاد
۷. چیزی مختصر: ایهام به کوچکی دهان؛ همین بیت را بذلهآمیز کرده است.
در حافظ و دیگران این همه دهان یار را به هیچ، نابوده، بینشان، عدم، جوهر فرد و... تعبیر کرده و ایهامها با آن ساختهاند. این نگارنده تنها یک غزلسرا را میشناسد که هیچیک از اینها را در غزل به کار نگرفته، و آن سعدی است که در نهایت به تنگدهانی یار بسنده کرده است، و دلیل آن هم اعتدال نسبی او در بهکارگیری صنایع بدیعی. اما ناصر بخارایی نظیر ایهام حافظ را در «مختصر» دارد:
کشد دراز چو زلفت حکایت ناصر
اگر به وصف دهان تو مختصر نکند
(دیوان ۲۶۸)
بازماندن: (متعدّی) = بازداشتن، دریغ داشتن؛ از چیزی بازماندن: به مَجاز، مضایقه کردن، دریغ کردن؛ «هرگاه مردم را چیزی دربایست از دست بشود یا از آن بازماند...» ذخیره خوارزمشاهی. دوستان، جان دادهام... الخ (نقل بیت حافظ) (دهخدا) فعل «بازماندن» (همچون خود «ماندن») در قدیم فراوان به صورت متعدی آمده است، مثلاً نظامی:
بازماندی به تگ ستوران را
سفتی از سُم سرین گوران را
(هفت پیکر ۶۹)
۸. شوق: نیساری: عشق؛ قدیمترین نسخه (ایاصوفیه ۸۱۳) مثل خانلری است. قزوینی و سایه: غم، که نه چندان قدمتی دارد و نه معنی مناسب. غم اگرچه مهم است و مخمّر در مزاج بسیاری افسانهها و قصهها، اما اساساً این شوق (یا عشق) است که میتواند داستانهای ماندگار بر جای بگذارد.
* * *
مضمون شاخص شعر در چند بیت، بلاتکلیفی شاعر یا عاشق است در برابر معشوق و حالات و حرکات غیرمنتظره او. شاعر هرچه میکوشد تا دل یار را بر خود مهربان کند، او رفتاری خلاف میل از خود بروز میدهد، و در مجموع، شاعر درمیماند که بالاخره چه کند و محبوب به کدام صراط مستقیم خواهد شد. به نظر میرسد حافظ این مضمون را دوست دارد، زیرا دستکم در دو شعر دیگر خود نیز آن را به کار گرفته است، نخست در غزل: ۱۵۱
اگر روم ز پیاش، فتنهها برانگیزد
ور از طلب بنشینم، به کینه برخیزد
و دیگر غزل: ۲۱۶
چو دست در سر زلفش زنم، به تاب رود
ور آشتی طلبم، با سرِ عتاب رود
(بنگرید به شرح هرکدام، بهویژه سخن پایانی.) آنچه از نظر من شایان توجه است اینکه حافظ در هریک از دو شعر مذکور فقط سه بیت نخست را به صورت پیاپی به این مضمون و بیان بلاتکلیفی یا به اصطلاح هاج و واجی خود در برابر معشوق قهار، نقشباز و شیوهدان اختصاص داده و در سایر ابیات به دنبال سوژههای دیگر رفته. در غزل حاضر هم سه بیت حاوی این مضمون است، که عبارتاند از بیتهای ۱، ۲ و ۵، اگرچه شاید بیت ۷ (دوستان، جان دادهام...) را هم بتوان داخل در آن دانست. اما چرا بحث کمیت را مطرح میکنم؟ پاسخ این است که حافظ، حتی در مواردی که به چیزی علاقه دارد، معمولاً میکوشد تا اندازه نگاه دارد و شعر را تا آخرین حدّ ظرفیت از چیزی تلانبار نکند. این به نظر من همان چیزی است که غزلسرایانی چون خواجو مرعی نداشتهاند، و به صِرف دوست داشتن چیزی آن را تا آخرین حدّ گنجایی به کار گرفته یا به اصطلاح شورش را درآوردهاند. (در مباحث جلد ۱ نمونههای متعدّد و متنوّع از زیادهرویهای او و برخی دیگر در زمینه مضمون، بدیع، زبان و... به دست دادهام.)
و اما درباره اصل قضیه یعنی روحیات و رفتار معشوق حافظ، همچنانکه بارها دیدهایم، او را فردی زبر و زرنگ، گربز، طنزگو و بذلهگو و بهویژه دست به سر یا کنِفتکننده طرف مقابل شناختهایم. چنین کسی اگر جز این رفتار کند عجیب خواهد بود.»
حجم
۶۶۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۹۰ صفحه
حجم
۶۶۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۹۰ صفحه