سنایی غزنوی
زندگینامه و معرفی کتابهای سنایی غزنوی
سنایی غزنوی (Sanai) حکیمِ شاعرِ عارفِ قلندری که او را یکی از سه ضلع مثلث عرفان اسلامی میشناسند. کسی که مولانا بیشترین تأثیر را از وی پذیرفته و گفته است: عطار روح بود و سنایی دو چشم او/ ما از پی سنایی و عطار آمدیم. شاعری که به تعبیر شفیعیکدکنی دورانساز است و شاید بتوان گفت او شعر را به پیش و پس از حود تقسیم کرد.
بیوگرافی سنایی غزنوی
ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی مشهور به سنایی غزنوی (۴۶۷ـ۵۲۹ هـ.ق.) در شهر غزنه (از شهرهای افغانستان کنونی) و در سال ۴۶۷ هـ.ق. متولد شد. یعنی در عصری که مسعود بن ابراهیم از نوادگان محمود غزنوی در ایران فرمانروایی میکرده است و هنوز دربار پادشاهی، اگرچه نه مثل شکوه و عیشونوش و رونق و رواج بخششها و صلههای بسیار فراوان عصر محمود غزنوی، تا حدودی همچنان محل گردهمآمدن شاعران و ادیبان آن دوره بوده است. سنایی غزنوی نیز به این دربار رفتوآمد داشته است. تنها اطلاعی که از خانوادهاش داریم این است که از خانوادههای محترم شهر غزنین بودهاند. نام پدرش آدم بود و تاحدودی از نژادگان زمانهی خود و شاید از جمله مربیان تعلیم و تربیت فرزندان رجال عصر خود.
جالب است بدانید که سنایی تحصیلات منظمی در علوم اسلامی از جمله فقه و تفسیر و قرآن و حدیث داشته؛ حتی بسیاری سورههای قرآن را از حفظ بوده و زبان عربی را هم خوب بلد بوده است. نکتهی مهمی که با مطالعهی آثار سنایی متوجه آن میشویم شناخت و مطالعات او در زمینهی علوم عقلی یعنی حکمت و فلسفه است. سنایی با آرای ابنسینا آشنا بود و دربارهی حکمت مشّاء مطالعه کرده بود.
همچنین وی آثار شاعران پیش از خود و همعصرش را مطالعه کرده است. از جمله عثمان مختاری را استاد خود خطاب کرده، در سوگ امیر معزّی مرثیهای سروده و مجموعه اشعار مسعود سعد را کتابت کرده است. بُعد دیگر شخصیت سنایی گرایشهای وی به تصوف است. کشفالمحجوب هجویری که از اولین آثار عرفان پارسی است، از جمله منابع در دسترس سنایی بوده، چرا که هجویری هم اهل غزنین بوده و پیش از تولد سنایی کتاب خود را نوشته است. رسالهی قشیریه و شرح تعرف کلاباذی از دیگر کتابهایی بوده که سنایی آنها را به درس میخوانده است. وی از ادبیات عرب گرفته تا فقه و حدیث و تفسیر و طب و نجوم و حکم و کلام، چنان به مقام عالیای دست یافت که محقّ حکیم خطابشدن است. با مطالعهی آثارش میتوان بهوضوح تسلط او را به موضوعهای گوناگون دید.
دربارهی مذهب سنایی اختلاف نظر وجود دارد. اما بعضی محققان ازجمله مدرس رضوی با توجه به مضمون اشعار بهعنوان اسنادی متقن، وی را حنفیمذهب میدانند و معتقدند بعدها مذهب شیعه اختیار میکند.
شروع کشمکشهای فکری
همانطور که پیش از این گفتیم، سنایی بهعنوان یک شاعر درباری اهل رفتوآمد به دربار و معاشرت با شاعران دیگر بوده و در مجالس بزم و شرابخواری شرکت و با سرودن شعرهای مدحی صله و پاداش از بزرگان حکومت دریافت میکرده است؛ اما این آداب و رفتار و مسلک در تناقض با آموزههای عالم عرفان و تصوف است که عزلت و گوشهنشینی را توصیه و اندیشیدن به خود و عالم هستی و ملکوت تشویق میکند. از سویی دیگر، وی در بحث فلسفه دچار کشمکشی میان دو تفکر فلسفهی مشایی و اشراقی شده بود. با توجه به آرای ابنسینا او هم قائل به عقل و عاقل و علم و عالم است و با توجه به آرای سهروردی هم قائل به عالم عشق و اشراق. همین سرگشتگی باعث شد تا در پیِ یافتن حقیقت از شهر و دیار خود کوچ کند و در خراسان بزرگ به بلخ و سرخس و هرات و طوس و نیشابور وارد شود.
در این سالها سنایی همچنان شاعر جوان و مداح درباری است. بیشتر هنگامی که در بلخ بوده هنوز فضای فکری و شخصیتی وی حالت عارفمسلکی پیدا نکرده و اغلب اشعارش مدحی و هزل و هجو است. اما سفر وی به سرخس و دیدار با سیفالحق امام محمد بن منصور سرخسی موجب میشود استعدادش در عالم عرفان به کار گرفته شود. در اینجاست که قصاید وعظآمیز و پند و اندرزی میسراید. اگرچه به باور شفیعیکدکنی (تازیانههای سلوک، ص ۱۵) سنایی ظاهراً سالها پیش از سفر به سرخس اشعار عرفانی میسروده و آغاز سرایش این نوع شعر به دیدارش با منصور سرخسی منحصر نیست.
افسانهی دیوانهی لایخوار
با نگاهی به زندگی اغلب عرفا یا شاعران صوفیمسلک میبینیم از یک زمانی به بعد با دگرگونیای در احوالاتشان تغییر رویه میدهند و از آن فضای به تعبیری تاریک و بستهی دنیا بیرون میآیند و وارد عالم روشن و ملکوتی عرفان میشوند. در این میان بعضی تذکرهنویسان برای بیان این دگرگونی حال دست به ساختن افسانهها و جعلیاتی میزنند تا بهاصطلاح این دگرگونی را برای مخاطب قابل باور کنند. دربارهی سنایی نیز افسانهای ساختهاند که به دیوانهی لایخوار مشهور است.
سنایی بهعنوان شاعری مدیحهسرا و درباری شناخته میشد. روزی از کنار گلخن حمامی میگذشت، صدای یکی از مجذوبان عصر را که به دیوانهی لایخوار مشهور بود، شنید. دیوانه به ساقی خود میگفت: «پر کن قدحی تا به کوریِ چشم ابراهیمک غزنوی (پادشاه ممدوح سنایی) بنوشم.» ساقی گفت: «ابراهیم پادشاهیست عادل و خیّر. مذمّت او مگوی.» دیوانه گفت: «بلی، چنین است اما مردکی ناخشنود و بیانصاف است. غزنین را ضبط ناکرده در چنین زمستانی سرد، میل ولایت دیگر دارد...» وی قدح را گرفت و نوشید و دوباره رو به ساقی گفت: «پر کن قدحی دیگر تا به کوری چشم سناییک شاعر بنوشم.» ساقی گفت: «در باب سنایی زبان طعن دراز مکن که او مردی ظریف و خوشطبع و مقبول خاص و عام است.» دیوانه گفت: «غلط مکن که بس مردکی احمق است. لاف و گزافی چند فراهم آورده و شعر نام نهاده. از روی طمع هر روز دست بر دست نهاده و به پا در پیش ابلهی دیگر ایستاده و خوشآمدی میگوید. و این قدر نمیداند که او را از برای شاعری و هرزهگویی نیافریدهاند. اگر روز عرضِ اکبر از او سؤال کنند که: «ای سنایی به حضرت ما چه آوردی؟» چه عذر خواهد آورد؟» سنایی وقتی سخنان این دیوانه را میشنود از حال میرود و ترک دنیا میگوید و دیوان مدح پادشاهان را در آب میاندازد و زهد و عبادت را در پیش میگیرد.
همانطور که ملاحظه میشود چنین داستانهایی را برای اینکه دوگانگی و دگرگونی احوال سنایی را توجیه کنند ساختهاند. حال آنکه با توجه به آثار سنایی، میبینیم که وی تا پایان عمرش میان این دو سطح شاعریاش (مدحی و عرفانی) آونگان بوده است.
دیدگاه انتقادی و اجتماعی حکیم سنایی غزنوی
همچنین اقامت در شهرهای مختلف و آشنایی با طبقات گوناگون مردم و مسائل اجتماعی و تقابلهای صاحبان زر و زور با مردم فرودست، همه و همه باعث شد تا سنایی نوعی از شعری را پدید بیاورد که برای اولینبار مسائل اجتماعیای که در حوزهی سیاست مطرح است و پند و اندرز و عرفان را در هم میآمیزد و قصاید نابی بسراید:
مسلمانان! مسلمانان! مسلمانی! مسلمانی! از این آیین بیدینان پشیمانی! پشیمانی!
یا در قصیدهای دیگر:
ای خداوندان مال، الاعتبار! الاعتبار! ای خداخواهان قال، الاعتذار! الاعتذار!
اما گفتیم که سنایی علایق و مطالعاتی هم در حوزهی عرفان دارد. آشنایی با فلسفهی اشراقی، سرودن غزل عاشقانه و شرکت در مجالس سماع و تجربهی وجد و شور و حالهای متفاوت باعث شد در غزلهایش معشوق آسمانی و زمینی را درهم بیامیزد؛ بهطوری که در بعضی غزلها نمیتوان ساحت آسمانی یا زمینیبودن معشوق را مشخص کرد. نکتهی مهمی که حتماً باید بدان پرداخت استقبال عطار و مولانا و سعدی و حافظ از غزلهای سنایی است.
یکی از غزلهای وی: معشوقه بهسامان شد تا باد چنین باد/ کفرش همه ایمان شد تا باد چنین باد... را مولانا استقبال کرده و چنین سروده: معشوقه بهسامان شد تا باد چنین بادا/ کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
عاشق مشوید اگر توانید/ تا در غمِ عاشقی نمانید...// معشوقه رضای کس نجوید/ هرچند ز دیده خون چکانید...
سنایی سالهای پایانی عمرش را به زادگاهش غزنین برمیگردد و تصمیم میگیرد شعرهای عرفانی و اخلاقی در قالب مثنوی را تدوین کند و با نام فخرینامه یا الهینامه یا حدیقهالحقیقه به بهرامشاه غزنوی که پادشاهی فرهنگدوست و ادبشناس بوده تقدیم کند. اما اجل مهلتش نمیدهد و بر اثر تب که یک روز قبل از مرگ دچارش میشود، در شعبان ۵۲۹ هـ.ق. فوت میکند. وی را در همان غزنین به خاک سپردند. آرامگاهش در غزنین در شرق افغانستانِ کنونی است و زیارتگاه دوستداران فرهنگ و ادب فارسی.
مروری بر نوشتهها و آثار سنایی غزنوی
کارنامه بلخ
«کارنامه بلخ» یا «مطایبهنامه»، اولین مثنوی سنایی است و همانطور که از عنوانش پیداست در بلخ سروده شده است. فضای فکری حاکم بر این منظومه هنوز پیرامون مدح است و از هزل و هجو و کلمات رکیک پر است و زندگی خود و پدرش و برخی معاصرانش هم اشاره کرده است.
حدیقه الحقیقه
مثنوی «حدیقهالحقیقه» با نامهای «الهینامه» یا «فخرینامه» نیز مشهور است. مثنوی در بابها و فصلهایی تدوین شده اما در نسخههای مختلف تعداد آنها متفاوت است. آمیزهای از نکات اخلاقی و عرفانی و حکایتهایی متناسب با آن موضوع.
اولین تصحیح «حدیقه» از محمدتقی مدرس رضوی است.
اما شاید یکی از بهترین و منقحترین تصحیحها از این مثنوی را مریم حسینی، در مرکز نشر دانشگاهی (۱۳۸۲) انجام داده باشد.
در سال ۱۳۹۷ محمدجعفر یاحقی و سید مهدی زرقانی تصحیح جدیدی از حدیقهالحقیقه را در دو جلد به دست دادند. این تصحیح براساس نسخهی جدیدی (نسخهی منچستر) انجام شده که کهنترین نسخهی متن تفصیلی حدیقه است.
بهروز نیکبخت هم گزیدهای از بابهای گشایش با عنوان کلی «حدیقهالحقیقه» دارد.
سیر العباد الی المعاد
مثنوی عرفانی «سیرالعباد الی المعاد» بیان رمزی سفر به عالم روحانیات است. این مثنوی بارها شرح و تفسیر و چاپ شده است. منتقدان این منظومه را با کمدی الهی دانته مقایسه کردهاند.
تحریمهالقلم
مثنوی «تحریمهالقلم» حدود صد بیت و با خطاب به قلم برخی مسائل عرفانی را مطرح میکند.
سایر آثار
محمدتقی مدرس رضوی یکی از محققان حوزهی سنایی است. وی در کتابی با عنوان «مثنویهای حکیم سنایی» مثنویها را در یک مجلد چاپ و شرحی از «سیرالعباد الی المعاد» هم ضمیمهی آن کرده است. در مجلدی دیگر هم تمامی قصاید و غزلیات و قطعات و رباعیها را گردآوری کرده است. همچنین در دههی چهل کتابی جداگانه هم تألیف کرده و حدیقهالحقیقه را شرح کرده، تحت عنوان «تعلیقات حدیقهالحقیقه» و ناشر آن مؤسسه مطبوعاتی علمی است.
قصاید سنایی بهجز اولین نمونهها که نمایانگر دوران مدح و ستایشش از درباریان بوده، بقیه نمونهی بارز شعر اجتماعی و در بعضی قصاید نیز شعر اخلاقی و عرفانی است. همچون آینهای جامعهی عصر خود را در آن نمایان میسازد و با انتقادهایی از علمای دین و صوفیان دکاندار و زاهدان ریاکار گرفته تا جماعت درباری و سپاهی و بازاری، تصویری جامع و کامل از همهی دورههای تاریخ اجتماعی این سرزمین بهدست میدهد؛ چراکه وضعیت هر دورهای ریشه در گذشتهی خود دارد. اگر در عصر سنایی زاهدان ریایی جولان میدهند، به دلیل آن است که قرنها ریاکاری پیشه کردهاند و هیچگاه در این ریا رسوا نشدهاند. کتاب تازیانههای سلوک گزیدهای از قصاید سنایی با انتخاب و توضیح شفیعیکدکنی است.
شفیعیکدکنی در کتابی با عنوان در اقلیم روشنایی غزلهایی از سنایی را انتخاب و شرح کرده است.
دیوان سنایی به اهتمام بدیعالزمان فروزانفر که انتشارات نگاه در یک مجلد آن را چاپ و منتشر کرده است.
طاقچه مجموعهای از قصاید، غزلها، ترکیب، ترجیع، قطعه، رباعی و مثنویهای سنایی، سه مکتوب و یک رساله به نثر را از وبگاه ادبی گنجور گردآوری و در قالب الکترونیکی منتشر کرده است.
سنایی نامههایی نیز دارد که نذیراحمد محقق برجستهی هندی این نامهها را جمعآوری و تدوین کرده و در کتابی با عنوان مکاتیب سنایی چاپ کرده است.
پیش از پایان بحث باید از ایرانشناس هلندی، یوهانس توماس پیتر دوبروین، نام برد. وی کتابی با عنوان «شرع و شعر: دربارهی زندگی و آثار سنایی» (۱۹۸۳) نوشت و تحقیق جامعی دربارهی سنایی ارائه کرد. این کتاب در ایران با عنوان «حکیم اقلیم عشق: تأثیر متقابل دین و ادبیات در زندگی و آثار حکیم سنایی غزنوی» از سوی مهیار علویمقدم و محمدجواد مهدوی ترجمه شده است.
نکتهی پایانی آثار منسوب به سنایی است که فقط عنوان آنها را برمیشماریم: طریقالتحقیق، عقلنامه، عشقنامه، سناییآباد.
نمونه اشعار سنایی
قصیده: ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
حدیقه: ای درونپرور برونآرای وی خردبخش بیخرد بخشای
خالق و رازق زمین و زمان حافظ و ناصر مکین و مکان