کتاب در تنگ
معرفی کتاب در تنگ
کتاب در تنگ نوشتهٔ آندره ژید و ترجمهٔ عاطفه پورسفیر است و انتشارات باران خرد آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب در تنگ
رمان در تنگ که برای اولین بار در سال ۱۹۰۹ انتشار یافت، رمانی است که به شکست عشق در مواجهه با تنگنای فلسفهٔ اخلاقی آیین پروتستان میپردازد. پسری دوستداشتنی و اهل پاریس به نام ژروم پالیسیه، تابستانها را در خانهٔ عمویش در حومهٔ نورماندی میگذراند. ژروم در آنجا عاشق و شیفتهٔ دخترعموی خود، آلیسا شده و درمییابد که آلیسا نیز به او علاقهمند است. اما آلیسا به تدریج متقاعد میشود که علاقهٔ ژروم به او، سعادت روح پسرعموی جوانش را تهدید میکند و به خاطر رستگاری ژروم، تصمیم میگیرد تا هر چیز زیبایی که در خود میبیند (چه روحی و چه بدنی) را سرکوب و پنهان سازد. رمان در تنگ که بر اساس تحلیلهای فروید پایهگذاری شده است، برای پیشروی خود از تجارب دوران کودکی و سوءتفاهمهای ایجاد شده میان دو نفر، استفاده میکند. رمان در تنگ، بازسازی خاطرهٔ خواستگاری نافرجام آندره ژید از دخترعمویش، بین سال های ۱۸۸۸ و ۱۸۹۱ نیز هست.
خواندن کتاب در تنگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای آندره ژید پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب در تنگ
«برخی از مردم از آن کتابی ساختهاند؛ اما داستانی که میخواهم روایت کنم تمام توان مرا برای زندگی گرفت و همتم را صرف آن کردم، بنابراین من باید خاطراتم را بهطور کامل ثبت کنم و اگر درجاهایی پاره و پاره و نامنظم است از هیچ ابداعی استفاده نمیکنم نه آنها را سرهم میکنم و نه به هم وصل میکنم. هر تلاشی که برای بهتر شدنش انجام دهم در آخر لذت گفتنش را از من میگیرد. امیدوارم همهٔ آنها را بگویم. پیش از دوازده سالگی پدرم را از دست دادم از آنجاییکه مادرم دلخوشی برای ماندن در لوآوره نداشت (جاییکه پدرم بهعنوان پزشک کار میکرد)، او تصمیم گرفت به پاریس برویم جاییکه گمان میکرد من میتوانم بهتر تحصیلاتم را به اتمام برسانم. او آپارتمان کوچکی در نزدیکی شهر لوکسمبرگ گرفت و خانم اشبرتون آمد و با ما زندگی کرد. خانم فلورا اشبرتون که دیگر خویشاوندی نداشت در ابتدا معلم خانگی مادرم بود، او پس از آن همراه مادرم و بعدها دوست صمیمی او شد. کودکی من در جمع این دو زن که تا آنجا که به یاد دارم هم نجیب و هم غمگین بودند، همیشه لباس سوگواری بر تن داشتند، سپری شد. بعد از گذشت مدت درازی از مرگ پدرم، روزی مادرم روبان مشکی کلاه روزش را به رنگ ارغوانی تغییر داد. فریاد زدم و گفتم: وای مامان! این رنگ اصلاً بهت نمیاد و صبح روز بعد روبان مشکی دوباره سر جایش بود. بدنم ضعیف و حساس بود، مادرم و خانم اشبرتون تنها یکراه چاره داشتند که نگذارند بیمار شوم. اگر مراقبت و نگرانی آنها تنبل و بیکارم نکرد درواقع به خاطر این است که عشقم به کار کردن ذاتی است. همان ابتدای فرا رسیدن فصل مناسب آن دو سعی میکردند خودشان را متقاعد کنند که زمان آن فرا رسیده که این شهر را که پژمردهام کرده ترک کنم. در اواسط ماه ژوئن به سمت فانگیاسمر که در همسایگی لو آوره است شروع به حرکت میکنیم. جاییکه هر ساله تابستان را در خانه عمو باکلین میگذرانیم. ایستادن در باغچهای که نه خیلی بزرگ است و نه خیلی قشنگ، هیچچیز خاصی برای اینکه با دیگر باغهای خانواده نورماندیها متفاوتش کند ندارد. خانه باکلین یک ساختمان دوطبقه سفید است که به خانههای روستایی قرنهای گذشته شباهت بسیاری دارد. صدها پنجره بزرگ روبرو باغ با چشمانداز شرق و تعداد بیشتری در قسمت پشتی بود و هیچ پنجرهای در کنارهها وجود نداشت. پنجرهها قابهای شیشهای کوچکی داشتند، بعضی از آنها بهتازگی عوض شده بودند و به نظر رنگ شفافتری نسبت به قدیمیها داشتند و در مقایسه با آنها سبز و تیره به نظر میرسیدند. در برخی از شیشهها ترکهایی وجود داشت که بزرگترها آن را حباب میگفتند. درختی هم در آن کج و خمیده شده، دیده میشد، وقتیکه پستچی از آنجا میگذرد ناگهان قوز میکند. باغ مستطیل شکلی است که توسط دیوار احاطه شده است و قسمتی که جلوی خانه است شامل یک چمنزار بزرگ و سایهدار است که دورتادور آن پیادهرو سنگفرش شده است. در این قسمت، دیوار کوتاهتر است و اجازه میدهد حیاط مزرعه و ساختمانهایی که اطراف باغ است قابلدیدن باشد. طبق عرف روستا مزرعه با خیابانی از چوب درختان راش مرزبندی شده است. پشت خانه در قسمت غربی باغ بیشتر گسترش مییابد.»
حجم
۱۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۳۱ صفحه
حجم
۱۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۳۱ صفحه
نظرات کاربران
واقعا داستان قشنگی است حتما بخونید مرسی از ترجمه خواهر عزیزم که زحمت کشیده ترجمه این کتاب رو انجام بده است 👍