کتاب فیلسوف قلب
معرفی کتاب فیلسوف قلب
کتاب فیلسوف قلب نوشتهٔ کلر کارلایل و ترجمهٔ مریم امیری مبعوث است و نشر نیماژ آن را منتشر کرده است. این کتاب داستان زندگی پر فراز و نشیب سورن کیرکگور است.
درباره کتاب فیلسوف قلب
کتاب فیلسوف قلب داستان زندگی کیرکگور را در جستوجوی پاسخی برای «مسئلهٔ هستی» دنبال میکند. مسئلهای که هم او را به حرکت وامیداشت و هم آزارش میداد، او را پس میکشید و به جلو سوق میداد: چگونه در جهان انسان باشیم؟ او از فلسفهٔ مدرن انتقاد میکرد و اصرار داشت که ما در حین زندگی و درحالیکه آیندهٔ روشنی پیش رو داریم باید دریابیم چه کسی هستیم و چگونه باید زندگی کنیم. همانطور که در حین حرکت قطار نمیتوانیم از آن پیاده شویم، برای تأمل در معنای زندگی نیز نمیتوانیم از آن فاصله بگیریم. این زندگینامه زندگی کیرکگور را از فاصلهٔ دور و ازمنظر کسی که از زندگی او آگاه است شرح نمیدهد، بلکه در سفرش با او همراه میشود و در تردیدهایش به او میپیوندد.
نوشتن زندگینامهٔ کیرکگور توسط کلر کارلایل بهمعنای دنبالکردن خطوط مبهم و سیال بین زندگی و یادداشتهای کیرکگور و اجازهٔ خودنمایی دادن به پرسشهای فلسفی و معنوی بود تا رویدادها، تصمیمها و برخوردهایی که واقعیتهای زندگی را تشکیل میدهند زنده شوند. طرح کلی این کتاب برگرفته از پرسش کیرکگور درمورد چگونگی انسانبودن در جهان است. در ابتدای بخش اول با عنوان «سفر بازگشت»، کیرکگور را حین نوشتن کتاب ترس و لرز ملاقات میکنیم، جایی که او پاسخی امیدوارکننده و نسبتاً زیبا به این سؤال میدهد. در بخش دوم با عنوان «درک زندگی با نگاه به گذشته ممکن است» او را پنج سال بعد در سال ۱۸۴۸ میبینیم که به زندگی و نویسندگیاش نگاه میکند و به پرسش وجودیاش پاسخی متفاوت میدهد. کیرکگور همیشه به میرایی خود کاملاً آگاه بود، اما انتظارش از مرگ قریبالوقوع در آن پنج سال تغییر کرد. سال ۱۸۴۳ آخرین فرصت نویسندگی او بود و عجلهاش برای انتشار کتابهایش او را در شرایط اضطراری قرار داد، اما در سال ۱۸۴۸ مرگ را بهعنوان اتفاقی میدید که باعث تکمیل نویسندگیاش میشد. در بخش سوم با عنوان «در مخالفت با فیلسوفان جعلی»، کیرکگور را در نبرد با جهان میبینیم، نبردی که فقط با مرگ او پایان مییابد.
بااینکه کیرکگور از جهات بسیاری دوستداشتنی، سرگرمکننده و مهربان و همچنین بینهایت جذاب است، اما همسفرشدن با او کار آسانی نیست.
خواندن کتاب فیلسوف قلب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران زندگی و اندیشههای کیرکگور پیشنهاد میکنیم.
درباره کلر کارلایل
کلر کارلایل فارغالتحصیل رشتهٔ فلسفه و فنّاوری از دانشگاه کینگز لندن است. او همکاری منظمی با مجلهٔ ادبی تایمز دارد و دهها مقاله درمورد فلسفه برای نشریهٔ گاردین نوشته است. آخرین کتاب او با نام درمورد عادت در سال ۲۰۱۴ یکی از برترین آثار علمی برگزیده شد. او بهتازگی ترجمهٔ جورج الیوت از کتاب اخلاق اثر باروخ اسپینوزا را ویرایش کرده است. کارلایل در منچستر بزرگ شد، در کمبریج فلسفه و الاهیات خواند و اکنون در هاکنی زندگی میکند.
بخشی از کتاب فیلسوف قلب
«تاکنون هیچگاه با این سرعت جابهجا نشده بود! بااینحال، بسیار آرام، و نه با ناراحتی، بلکه در حالتی بسیار راحت، روی یک «صندلی دستهدار» معرکه نشسته است. زمینهای زراعی اطراف بهسرعت از مقابل چشمانش عبور میکنند، زمینهایی به رنگ درخشانترین سبز بهاری. این معجزهای جدید است، ترکیبی شیمیایی از بخار و فولاد و نبوغ و جاهطلبی که راهآهنی را مستقیم از میان جهان مسیحیت گذرانده است. و این نوع جدیدِ حرکت به مردی مثل او فرصتی برای آرامش میدهد. کالسکهٔ درجهٔ یک ساکت است و مثل همیشه او تنها سفر میکند. مناظری که بهآرامی از مقابل چشمانش میگذرند او را به یاد گذشته میاندازند، به یاد تمام چیزهایی که تغییر کرد. شلوغی چند هفتهٔ گذشته را بهخاطر آورد، بحرانهایی که ماههای قبل با آنها دستوپنجه نرم کرده بود و زمانهای پیش از آن را که سالها در دانشگاه به موجودی راکد و بیتحرک تبدیل شده بود. شاید الان فرصتی بود تا از تمام آنها رها شود؟ حالا که با سرعت شصت کیلومتر در ساعت از برلین دور میشد و به سمت دریای بالتیک میرفت، بهنظرش هرچیزی ممکن بود. کمتر از دو روز بعد سورن کیرکگور به کپنهاگ بازخواهد گشت.
اواخر ماه مه سال ۱۸۴۳ است و کیرکگور بهتازگی سی ساله شده است. او سه ماه پیش کتابی به نام یا این یا آن را منتشر کرد، اثر فلسفی بزرگ و نامتعارفی که بهسرعت واکنشهایی را برانگیخت. کیرکگور بخش زیادی از این کتاب را در زمستان سال ۱۸۴۱ در برلین نوشت، زمانی که درحال سپریکردن پربارترین دورهٔ زندگی خود بود. او این ماه برای مدتی کوتاهتر به برلین بازگشت و امیدوار بود بتواند دوباره در برلین کتابی بنویسد. مطمئناً امروز با دو نسخهٔ دستنویس در کیفش سوار قطار شده بود. نگارش کتاب تکرار را به پایان رسانده بود؛ داستان زندگی مردی که مانند کیرکگور به زنی جوان علاقهمند میشود، اما بعد نظرش تغییر میکند و این رابطهٔ عاشقانه را تمام میکند. این داستان را شخصیت دیگری روایت میکند که او هم مانند کیرکگور دومین بار است به برلین سفر میکند، به خانهٔ قدیمی خود در ژاندارمنمارکت میرود و برای تماشای همان تئاتر همیشگی به همان سالن تئاتر همیشگی میرود. این کتاب کوچک و جیبی، که بخشی از آن رمانی کوتاه و بخشی دیگر یک بیانیه است، نوع تازهای از فلسفه را به نمایش میگذارد که در آن حقیقت باآنکه وجود دارد قابلشناسایی نیست.»
حجم
۴٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۱۶ صفحه
حجم
۴٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۱۶ صفحه