دانلود و خرید کتاب مغاک جنون جرج اتوود ترجمه پیوند جلالی
تصویر جلد کتاب مغاک جنون

کتاب مغاک جنون

نویسنده:جرج اتوود
انتشارات:نشر نو
امتیاز:
۴.۸از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مغاک جنون

کتاب مغاک جنون نوشتهٔ جرج اتوود و ترجمهٔ پیوند جلالی و آرش مهرکش است و نشر نو آن را منتشر کرده است. مغاک جنون مجموعه‌ای است از روایت‌های بالینی و شرح زندگی افراد بحران‌زده، همراه با تأملاتی بر شکست‌ها و موفقیت‌های درمانی ایشان. این کتاب که حاصل تجربهٔ پنجاه‌سالهٔ دکتر جرج اتوود در زمینهٔ مطالعه و درمان جنون در تمام اشکال آن است، به طیف وسیعی از وخیم‌ترین وضعیت‌های هیجانی بیماران می‌پردازد؛ از جلوه‌های مختلف روان‌پریشی و افسردگی و اقدام به خودکشی گرفته تا تأثیر آسیب‌های عمیق کودکی، تکه‌پاره شدن شخصیت به چندین «خود»، رابطهٔ جنون و نبوغ و همچنین اهمیت پیش‌فرض‌های فلسفی در کار بالینی با اختلالات روانی شدید. 

درباره کتاب مغاک جنون

درمانگری که مرزهای دوردست جنون را می‌کاود گاه به چیزی کاملاً غیرمنتظره می‌رسد: خودش. در میان دل‌های شکسته، ذهن‌های خردشده و نابودشدن‌ها، گویی نگاره‌های زندگی و دنیای درمانگر است که ترسیم می‌شود. آیا معنایش این است که درمانگر باید تشخیص اختلال روانی بگیرد و دارودرمانی و حتی بستری شود؟ احتمال دیگر این است که کسانی که «دیوانه» خوانده می‌شوند انسان‌هایی باشند «زیادی انسانی» که مسیر زندگی‌شان مشابه مسیر خود درمانگر است. اگر حیطه‌ای که «روان‌پریشی» نامیده می‌شود آینۀ روح خود درمانگر باشد که با شفافیتی نامعقول پیش رویش به نمایش درآمده است چه؟ اگر کار بررسی و فهم جنونْ فرصتی برای کشف کیستیِ خود درمانگر باشد چه؟

آشفتگی‌های شدید روانی معمولاً ظاهری مبهم و غیرقابل‌درک دارند. با این حال، هر چقدر هم که فهم این علائم دشوار باشد، ذاتاً به رویدادهای انسانی‌ای مربوط است که در زمینه‌هایی انسانی رخ داده‌اند. اما مسأله فقط این نیست. وقتی درمانگر به داستان‌های انسانیِ این بیماران آشفته‌حال گوش می‌کند، ناگزیر، خود را کشف می‌کند. هدف محوری کتاب «مغاک جنون» زدودن مرزهای سفت و سختی است که جنون را از سلامت عقل جدا می‌کنند، تا بتوان پدیدۀ اختلالات شدید روانی را به دایرۀ قابل‌فهم انسانی برگرداند.

«مغاک جنون» مجموعه‌ای است از روایت‌های بالینی و شرح زندگی افراد بحران‌زده، همراه با تأملاتی در مورد شکست‌ها و موفقیت‌های درمانی ایشان. این کتاب که حاصل تجربهٔ پنجاه‌سالهٔ دکتر جرج اتوود در زمینهٔ مطالعه و درمان جنون در تمام اشکال آن است به طیف وسیعی از وخیم‌ترین وضعیت‌های هیجانی بیماران می‌پردازد: از جلوه‌های مختلف روان‌پریشی و افسردگی و اقدام به خودکشی گرفته تا تأثیر آسیب‌های عمیق کودکی، تکه‌پاره شدن شخصیت به چندین «خود»، رابطهٔ جنون و نبوغ، و اهمیت پیش‌فرض‌های فلسفی در کار بالینی با اختلالات روانی شدید.

اتوود در «مغاک جنون» بارها بر سرشت انسانی و ماهیت بیناذهنیتیِ جنون تأکید می‌کند، ماهیتی که حتی در وخیم‌ترین بیماری‌های روانی و در اوج‌های خیره‌کننده و حضیض‌های دردناکِ جستجوی بی‌امانِ بیمار و درمانگر به دنبال حقیقت در زندگی به چشم می‌خورد. بعید است کسی داستان‌های بالینی این کتاب را بخواند و به آنچه در اعماق وجود خودش نهفته است نزدیک‌تر نشود.

خواندن کتاب مغاک جنون را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به کسانی که می‌خواهند از درون خود بیشتر آگاه شوند پیشنهاد می‌کنیم.

اگر کتاب‌های «دلهره‌های کودکی» و «بدن هرگز دروغ نمی‌گوید» را خوانده‌اید و دوست داشته‌اید، پیشنهاد می‌کنیم کتاب «مغاک جنون» را هم بخوانید.  

بخشی از کتاب مغاک جنون

«از نظر من خودکشی همچون دری است که پیش روی همۀ ما انسان‌ها قرار گرفته است. علت وجود این در آن است که ما از واقعیت اجتناب‌ناپذیر مرگ آگاهیم و اختیار آن را داریم که به عنوان اقدامی عامدانه آن را رقم بزنیم. هر کسی قادر است از این در عبور کند؛ کافی است در اوضاع مساعد قرار بگیرد. خودکشی زمانی اتفاق می‌افتد که اوضاع ورای تحمل می‌شود و هیچ راهی به‌سوی رهایی به چشم نمی‌خورد. آن زمان که بدترین‌ها به سرمان می‌آید و روزنۀ امیدی به بیرون نمی‌یابیم، این در همیشه سر جایش هست: روی آن نوشته شده «مرگ». این دری است که به خودویرانگری، به عنوان علاجی بر درد و درماندگی، گشوده می‌شود، علاجی که همچون آویختن به قدرت در ظلمات ناامیدی است.

***

آنچه شرح می‌دهم چهل سال پیش اتفاق افتاده. من برای ۱۸ ماه با این شخص که در آن زمان ۲۴ ساله بود کار کردم. او به افسردگی ادواری شدیدی مبتلا بود تا جایی‌که من فهمیدم مشکلش تنهایی مزمنی بود که ریشه‌های آن به کودکی‌اش برمی‌گشت. کودکی او پر از بدرفتاری بود؛ او مورد خشونت فیزیکی پدر و مادرش قرار گرفته بود. شاهد ضرب‌وجرح وحشیانۀ برادر کوچکترش بود. بخشی از واکنش او به این اوضاع خانوادگی دشوار، غرق‌شدن در دنیایی خیالی بود که در آن روح بستگانی که پیش از تولد او فوت شده بودند، زندگی می‌کردند. آنها کسانی بودند که در اروپای شرقی زندگی می‌کردند و همانجا هم دفن شده بودند. او در وضعیتی خیالی مدام از بدن خود خارج می‌شد و بر سر مزار آنها می‌رفت و ارتباطی عاشقانه و مطلوب با مردگان برقرار می‌کرد. نقطۀ مقابل محرومیت و خشونتی که در خانه از دست زندگان تحمل می‌کرد. هرچند من از شدت بدرفتاری‌ها با او در کودکی‌اش آگاه بودم، تا شبی که یک اتفاق همه چیز را عیان کردند، به چندشخصیتی‌بودن او پی نبرده بودم در آن شب تماسی از کسی داشتم که با صدای بلند و جیغ مانندی صحبت می‌کرد. من صدای مراجعم را تشخیص ندادم و از او پرسیدم که کیست او این‌گونه جواب داد: «من یه دختر کوچولوئم... چهار سالمه. اون چیزی درباره من نمیدونه... میخوام بهت بگم از کجا اومده‌م.» در اینجا فهمیدم که او بیمارم است و من با شخصیت دیگری از او صحبت می‌کنم.

***

فردی که دچارِ به‌اصطلاح مالیخولیا می‌شود و در نتیجه از خودش بدش می‌آید، با والدی سر و کار داشته که حضور عاطفی‌اش مشروط به اطاعت کودک از انتظارات او بوده است، انتظاراتی که مشخص می‌کرده کودک باید چطور باشد، چطور رفتار کند و حتی چطور فکر و احساس کند. چنین کودکی به جای آنکه هویت خود را بر پایۀ خودمختاری و احساس هدفمندی خود منسجم کند، آن را از والدش قرض می‌گیرد. چنین سرگذشتی، توانایی‌های اصیل کودک را از بین می‌برد و این یعنی نپذیرفتن و رد کامل خویشتن. به این ترتیب، آنچه دونالد وینیکات خویشتن حقیقی کودک می‌نامد گم می‌شود، فراموش می‌گردد و به عنوان یک موجود مزاحم دور انداخته می‌شود. پیوند با والد از طریق بلعیدن انتظارات او حفظ می‌شود. نیروی نهفته در این نوع تجربه‌ها، ترسی بی‌نهایت است که در عمق هستی کودک احساس می‌شود. تنها دو راه وجود دارد: اطاعت از دستورهای والد و حفظ پیوند با او یا پاره‌کردن این بندها و سقوط به انزوا و آشفتگی همیشگی.

اما رها کردن خویشتن خویش برای هیچ‌کس بدون هزینه نیست و پرداخت این هزینه با رنج فراوانی همراه است. برای مثال، ممکن است مردی در واکنش به رویدادی کوچک یا بزرگ، آرام‌آرام متوجه شود که مدت‌ها قبل زندگی خود را تسلیم کرده، خودش را در هویتی جا داده که هرگز متعلق به او نبوده و کل هستی او روی زمین انتخاب خودش نبوده، بلکه توسط دیگران به او دیکته شده است. در این صورت، زندگی ممکن است تبدیل به زندان با اعمال شاقه شود، زندانی که هیچ راه گریزی از آن نیست. او می‌فهمد که هیچ‌چیز در جای درست خود نیست، ولی راهی هم برای متفاوت انجام‌دادن کارها بلد نیست. اگر تلاش کند وضعیت زندگی‌اش را تغییر دهد، تمام موانع قدیمیْ نمایان، و اضطراب‌های ترک شدن در دوران کودکی، دوباره زنده می‌شوند. او برای رقم‌زدن تغییرات ماندگار در زندگی‌اش، هیچ پایه‌ای در درون خود ندارد. یا ممکن است زنی در واکنش به شوک‌های زندگی، ناگهان چشمانش به این حقیقت باز شود که کل زندگی‌اش، حتی ازدواج و خانواده‌اش، توسط افراد مختلفی که به عنوان صاحب‌اختیار قبولشان داشته، ترتیب داده شده است. شاید او جای پای مادرش گذاشته و خود را تسلیم نقش‌ها و مسئولیت‌های ازپیش‌موجود کرده، بدون اینکه در نظر بگیرد خودش واقعاً چه می‌خواهد. چنین موقعیت‌هایی بی‌نهایت افسرده‌کننده و فلج‌کننده‌اند.

در این موارد، مشکل این است که انتظارات پدر و مادر، که هیچ فضایی برای ابتکار عمل اصیل کودک باقی نگذاشته‌اند، در زیر پوست کودک نفوذ کرده و به ویژگی‌ای تبدیل شده‌اند که نحوۀ ارتباط کودک با خودش را تعیین می‌کند. در چنین حالتی، هویت کودک به جای اینکه از تمایلات خودجوش او و از فراز و نشیب‌های این تمایلات در خلال زندگی ناشی شود، از بیرون به درون آمده و از تصاویر تعریف‌شده و ازپیش‌آماده حاصل می‌شود، تصاویری که احتمالاً شامل رؤیاهای والدینی است که می‌خواهند تاریخچۀ تروماهای کودکی خود را خنثی و ترمیم کنند. به این ترتیب، زندگی کودک در خدمت ترمیم جراحت‌های روانی دیگران است و این جراحت‌ها به طرز غم‌انگیزی به نسل بعدی منتقل می‌شود.»

Amirreza Mahmoudzadeh-Sagheb
۱۴۰۲/۰۹/۰۷

جالب و بصیرت‌بخش بود، اما گاهی اوقات (نظیر فصل اشباح) دیدگاه‌های نویسنده به شدت من‌درآوردی و خیال‌پردازانه است. او روانپزشکی مدرن را نقد می‌کند که «شواهد کافی» ندارد، آن وقت خودش چیزهایی را با قطعیت بیان می‌کند که اوهامی ساخته‌ی

- بیشتر
منصوره یوردکان
۱۴۰۳/۰۲/۱۲

یک کتاب فوق‌العاده. هم برای متخصصان حوزه روانشناسی و هم برای غیر متخصصان علاقه‌مند به شناخت خویشتن خویش.

کاربر ۴۸۵۴۰۱۳
۱۴۰۳/۰۱/۰۱

کتاب بسیار جالب و عجیبی است.این که چگونه یک روانشناس بالینی نشان داده که بیماریهای شدید روانی را می‌توان بدون دارو از لحاظ درمان به سطح قابل قبولی از سلامتی رساند آن هم در حدود ۵۰ سال قبل بسیار عجیب

- بیشتر
مرضی که خودش را مرض نمی‌داند بسیار زیانبارتر از مرضی است که از ذاتِ وجود خود آگاه است.
محسن
در حرفهٔ ما ایده‌ای قدیمی هست که می‌گوید فاجعه‌ای که می‌ترسیم بر سرمان بیاید، درواقع خاطره‌ای است از مصیبتی که مدت‌ها قبل بر سرمان آمده است.
منصوره یوردکان
در برخی موارد، چیزی که فرد را از جنون نجات می‌دهد، ارتباط با خدا است. کافی است نوار پیوند او را با دیگران پاره کنید تا شاهد سقوطش باشید. هیچ‌کس ایمن نیست، چرا که جنون در زندگی هر انسانی ممکن است.
محسن
شخصی که در شُرُف نابودی است، بیش از هرچیز به کسی نیاز دارد که وحشتش را بفهمد و پاسخی انسانی به او بدهد، پاسخی که او را در مسیر نجات روانش یاری رساند.
محسن
جنون بیماری نیست، اختلال هم نیست. جنون یک مغاک است، تجربهٔ نابودی کامل. اینکه آن را مریضی بنامیم و شکل‌های مختلفش را از هم تفکیک کنیم، جلوه‌های آن را در فهرست‌ها و نمودارها مرتب کنیم و شبه‌توضیحاتی به‌ظاهر علمی برای آن ارائه دهیم، به‌هیچ‌وجه از نظر منطقی قابل‌دفاع نیست؛
منصوره یوردکان
جنون نتیجهٔ شکست در حفظ روابط انسانی است. از آسیب‌های فاجعه‌باری برمی‌خیزد که ظرفیت فرد را برای تجربهٔ «من هستم» به چالش می‌کشد.
منصوره یوردکان
در مقام درمانگری که مرزهای دوردست جنون را می‌کاود، به چیزی کاملاً غیرمنتظره رسیدم: خودم. در میان دل‌های شکسته، ذهن‌های خردشده و نابودشدن‌ها، گویی نقش زندگی و دنیای من بود که نگاشته شده بود. آیا معنایش این است که باید تشخیص اختلال روانی بگیرم، دارودرمانی و حتی بستری شوم؟ البته، امیدوارم این‌طور نباشد. احتمال دیگر این است که کسانی که آنها را دیوانه می‌نامیم هم انسان‌هایی هستند زیادی انسانی که مسیر زندگی‌شان مشابه مسیر خود ما است.
محسن
هر فرد ساکن جهانی است که بستر و زمینه‌ای برای تجربه‌های او است، جهانی که خود با انبوهی از معانی و مقاصد انسانی پر شده است.
محسن
چه جنون‌ها که -در چشم جان- والاترین درایت‌ها است، و چه عقل‌ها، که جز دیوانگی محض نیست.
محسن
روان‌درمانی همواره گفت‌وگویی بین دو دنیای شخصی است، گفت‌وگویی که هر دو طرف را متحول می‌کند و هیچ شباهتی به فرایندی از موضع بی‌علاقگی و بی‌طرفیِ عاطفی ندارد.
محسن

حجم

۲۹۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۲۹۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۹۲,۰۰۰
۶۴,۴۰۰
۳۰%
تومان