بریدههایی از کتاب مغاک جنون
۴٫۸
(۶)
مرضی که خودش را مرض نمیداند بسیار زیانبارتر از مرضی است که از ذاتِ وجود خود آگاه است.
محسن
در حرفهٔ ما ایدهای قدیمی هست که میگوید فاجعهای که میترسیم بر سرمان بیاید، درواقع خاطرهای است از مصیبتی که مدتها قبل بر سرمان آمده است.
منصوره یوردکان
در برخی موارد، چیزی که فرد را از جنون نجات میدهد، ارتباط با خدا است. کافی است نوار پیوند او را با دیگران پاره کنید تا شاهد سقوطش باشید. هیچکس ایمن نیست، چرا که جنون در زندگی هر انسانی ممکن است.
محسن
شخصی که در شُرُف نابودی است، بیش از هرچیز به کسی نیاز دارد که وحشتش را بفهمد و پاسخی انسانی به او بدهد، پاسخی که او را در مسیر نجات روانش یاری رساند.
محسن
جنون بیماری نیست، اختلال هم نیست. جنون یک مغاک است، تجربهٔ نابودی کامل. اینکه آن را مریضی بنامیم و شکلهای مختلفش را از هم تفکیک کنیم، جلوههای آن را در فهرستها و نمودارها مرتب کنیم و شبهتوضیحاتی بهظاهر علمی برای آن ارائه دهیم، بههیچوجه از نظر منطقی قابلدفاع نیست؛
منصوره یوردکان
جنون نتیجهٔ شکست در حفظ روابط انسانی است. از آسیبهای فاجعهباری برمیخیزد که ظرفیت فرد را برای تجربهٔ «من هستم» به چالش میکشد.
منصوره یوردکان
در مقام درمانگری که مرزهای دوردست جنون را میکاود، به چیزی کاملاً غیرمنتظره رسیدم: خودم. در میان دلهای شکسته، ذهنهای خردشده و نابودشدنها، گویی نقش زندگی و دنیای من بود که نگاشته شده بود. آیا معنایش این است که باید تشخیص اختلال روانی بگیرم، دارودرمانی و حتی بستری شوم؟ البته، امیدوارم اینطور نباشد. احتمال دیگر این است که کسانی که آنها را دیوانه مینامیم هم انسانهایی هستند زیادی انسانی که مسیر زندگیشان مشابه مسیر خود ما است.
محسن
هر فرد ساکن جهانی است که بستر و زمینهای برای تجربههای او است، جهانی که خود با انبوهی از معانی و مقاصد انسانی پر شده است.
محسن
چه جنونها که -در چشم جان-
والاترین درایتها است،
و چه عقلها، که جز دیوانگی محض نیست.
محسن
رواندرمانی همواره گفتوگویی بین دو دنیای شخصی است، گفتوگویی که هر دو طرف را متحول میکند و هیچ شباهتی به فرایندی از موضع بیعلاقگی و بیطرفیِ عاطفی ندارد.
محسن
جنون بیماری نیست، اختلال هم نیست. جنون یک مغاک است، تجربهٔ نابودی کامل. اینکه آن را مریضی بنامیم و شکلهای مختلفش را از هم تفکیک کنیم، جلوههای آن را در فهرستها و نمودارها مرتب کنیم و شبهتوضیحاتی بهظاهر علمی برای آن ارائه دهیم، بههیچوجه از نظر منطقی قابلدفاع نیست؛ من گمان میکنم همهٔ این تلاشها زاییدهٔ وحشت ما است. از چه وحشتی صحبت میکنم؟ از وحشت جنون، یعنی ترس از اینکه ممکن است خود ما هم به نیستی ساقط شویم.
محسن
مغاکْ درون همهٔ ما و برای همیشه به عنوان یک احتمال انسانی وجود دارد و هرگز از آن ایمن نخواهیم بود.
محسن
سلامت عقل با شبکهای از ارتباطهایی در زندگی فرد حفظ میشود که او را تأیید و تصدیق میکنند: ارتباط با موجودات دیگر. با ازبینرفتن چنین ارتباطی، فرد سقوط میکند
محسن
هیچکس نه جنون را «انتخاب» میکند و نه چیزی را که به جنون راه میبرد. درحقیقت، مغاک خط پایانی بر همهٔ انتخابها است، چرا که تمام پایههای تجربهٔ خویشتن برای هر نوع اقدام اثرگذاری، مطلقاً ناپدید میشود.
محسن
جنون نتیجهٔ شکست در حفظ روابط انسانی است.
محسن
اینجا سه مفروضه هست که میتوان آنها را فلسفی دانست: اول، ما در دنیای مشترکی زندگی میکنیم؛ دوم، انسان موجودی تجربهکننده است؛ و سوم، همگان دنیا را به یک شکل نمیبینند. پایبند ماندن به این مفروضهها به ما کمک میکند راههایی برای پاسخدادن به پدیدههای غیرقابلدرک و مبهم در آشفتگیهای هیجانی شدید بیابیم.
محسن
در حرفهٔ ما ایدهای قدیمی هست که میگوید فاجعهای که میترسیم بر سرمان بیاید، درواقع خاطرهای است از مصیبتی که مدتها قبل بر سرمان آمده است.
محسن
محتوای رؤیا را اینها میسازند: برداشتها، احساسها، خاطرات و افکاری که در هم آمیخته شدهاند، حل و فصل نشدهاند، به کلام درنیامدهاند و به اندازهٔ کافی به آنها اندیشیده نشده است.
محسن
ظرفیت نمادسازی خلاقانه اساسِ انسان بودن را میسازد و رؤیاها شکل اصلی بروز این ظرفیت هستند.
محسن
هرآنچه در زندگی ما روی دهد بر ما تأثیر میگذارد، مستقل از اینکه چقدر در دسترس خاطرات هشیار ما باشد.
محسن
ما دربارهٔ قتلهای زنجیرهای کودکان مطالب زیادی میخوانیم، اما مرگ دیگری هست که در گزارشهای خبری به چشم نمیآید: قتل اصلیِ روحِ خود قاتل، جُرمی که مدتها پیش اتفاق افتاده است. قتل زنجیرهای کودکان، بازنمایشی از آن قتل اولیه است که ماهیتش نه فیزیکی بلکه روحی است.
محسن
تجربهٔ انزوای ناشی از تروما، تجربهٔ بیگانگی از همهٔ چیزهای انسانی است.
محسن
در مواجهه با یأس انسانها، امید مؤثرترین ابزاری است که در اختیار داریم.
محسن
من به موارد مشابه زیادی برخوردهام که در آن اقدام به خودکشی موفقیتآمیز بوده است. میتوان گزارشهایی از این دست را در روزنامهها خواند: دانشآموز ممتاز دبیرستان که هیچچیز در زندگی کم نداشته، خود را حلقآویز کرده است؛ دانشآموز نمونهٔ دیگری که همه بر سر موفقیت او شرطبندی میکردند از پنجره خود را به پایین پرت کرده است. اینها کسانی هستند که برای دیگران زندگی کردهاند و زندگی برای خودشان هیچ ارزشی نداشته است.
محسن
افسردگی همیشه نتیجهٔ اتفاقهای افسردهکننده است: خورشید سیاهی در قلمروی روح انسان که با رویدادهای ناگوار طلوع میکند.
محسن
خلاقیت میتواند تلألؤ آن چیزی باشد که در تاریکی پنهان شده است.
محسن
بررسی یک اثر در بستر کامل زندگیای که آن را شکل داده، هم تحسین ما را نسبت به آن بیشتر میکند و هم به درک و ارزیابی و بسط بیشتر آن کمک میکند.
محسن
این معجزهٔ رواندرمانی است که گاهی میتواند ناگفتنی را گفتنی و تحملناشدنی را تحملپذیر کند. البته، این کار نه با تسکین درد موجود در دنیای شخصِ بازماندهٔ تروما -که امری ناشدنی است- بلکه با گنجاندن آن درد در دایرهٔ فهم انسانی میسر میشود.
کاربر ۸۸۲۸۲۵
اگر سالهای کودکی مملو از آزار و اذیت توسط دیگران و تجربههای مکرر رهاشدگی هیجانی و/یا واقعی باشد و اگر حقیقت ذهنی این رویدادها در نظام خانوادگی انکار و مدفون شده باشد، هر رویکرد مثبتی که فرد به زندگی در پیش بگیرد بهمنزلهٔ خیانت به حقیقت تاریخی زندگی خود و خویشتنِ حقیقی او است. نیروهایی که با قدرت تمام تیشه به ریشهٔ حقیقتِ زندگیِ فرد میزنند، باعث میشوند احساس کند وجود خارجی ندارد. نمایش (و بازنمایش) جزئیات زندگیِ گذشته، این جزئیات را به شکلی ملموس زنده نگه میدارد و جلوی تجربهٔ نابودیِ ناشی از محوشدن آنها را میگیرد. باز هم در قلمروی مادران قرار میگیریم.
کاربر ۸۸۲۸۲۵
حجم
۲۹۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۹۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۹۲,۰۰۰
۶۴,۴۰۰۳۰%
تومان