کتاب فردریک یا تئاتر بولوار
معرفی کتاب فردریک یا تئاتر بولوار
کتاب فردریک یا تئاتر بولوار نمایشنامهای نوشتهٔ اریک امانوئل اشمیت و ترجمهٔ شهلا حائری است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. این نمایش در تئاتر بولوار میگذرد. تئاتری که صحنهٔ زندگی را تصویر میکند. در آنجا عشق، کینه و دسیسه انسانها را به یکدیگر پیوند میدهد.
درباره کتاب فردریک یا تئاتر بولوار
اریک امانوئل اشمیت در این نمایشنامه از زندگی بازیگر بنام رمانتیک، فردریک لومتر سخن میگوید. بازیگری که از هیچ چیز پروا ندارد، بهجز عشق و آنگاه که دل در گرو مهر زن جوان مرموزی مینهد، باید میان دلبستگیاش به تئاتر و این زن یکی را برگزیند. انتخاب سختی است. اگر شما بودید کدام را انتخاب میکردید؟
خواندن کتاب فردریک یا تئاتر بولوار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
درباره اریک امانوئل اشمیت
اریک امانوئل اشمیت، نمایشنامهنویس و کارگردان فرانسوی- بلژیکی، در ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در لیون فرانسه چشم به دنیا باز کرد. او در سالهای اخیر محبوبیت زیادی به ویژه در دنیای تئاتر بهدست آورده است.
نمایشنامههای اشمیت در بیش از ۵۰ کشور جهان به روی صحنه رفتهاند و جوایز گوناگونی از جمله جایزه تئاتر مولیر، داستاننویسی گنکور و آکادمی بالزاک را برایش به ارمغان آوردهاند. اشمیت دکترای فلسفه دارد و مضامین فلسفی را به زیبایی و سادگی با داستانهایش درمیآمیزد.
اشمیت در خانوادهای غیرمذهبی به دنیا آمد و شاید این موضوع باعث شد که اهمیت دین در آثارش پررنگ باشد. اشمیت سرانجام به دین مسیح گروید و خود را مسیحی دانست.
از میان آثار اریک امانوئل اشمیت میتوان به موسیو ابراهیم و گلهای قرآن، خرده جنایتهای زن و شوهری، مهمانسرای دو دنیا، وقتی اثر هنری بودم، اسکار و خانم صورتی و یک روز قشنگ بارانی اشاره کرد.
از این نویسنده، پیش از این نمایشنامههای «خرده جنایتهای زناشوهری»، «نوای اسرارآمیز»، «مهمانسرای دو دنیا»، «عشق لرزه» و مجموعه داستان«یک روز قشنگ بارانی» در نشر قطره به چاپ رسیده است.
بخشی از کتاب فردریک یا تئاتر بولوار
«فردریک بچه: وای مامان، چقدر قشنگه!
مادر: چی میگی؟ اینجا که از سوراخ موش هم تاریکتره.
فردریک بچه: (به همه جای تئاتر نگاه میکند.) چرا. میشه حدس زد...
مادر: بس کن، وقت ندارم. باید لباسها رو تحویل بدم. بیا بریم.
و از صحنه محو میشوند.
نور صحنه را در برمیگیرد. صحنه، زندگی عادی تئاتری را نشان میدهد. تکنیسینها دکور را نصب میکنند، رژیسور جای وسایل را تعیین میکند، مسئول برق در چراغهای نردهها روغن میریزد، پیانیست پیانو را کوک میکند.
در ماه ژانویهٔ سال ۱۸۳۲ روی صحنهٔ تئاتر فولی ـ دراماتیک هستیم، یکی از تئاترهای بولوار دو کریم.
مدیر تئاتر هارل در حال صحبت با کوسنه است که میخواهد نمایشنامهنویس شود. در اینجا فیرمن بازیگر نقش دوم که چهرهای کشیده و ظریف دارد وارد میشود.
فیرمن به هارل نزدیک میشود.
فیرمن: میگه که نمیخواد از صحنهٔ اول وارد بشه.
هارل: چی؟
فیرمن: میگه که تماشاچیها برای دیدن اون میان و اونها رو هم مثل زنها باید همیشه در انتظار نگه داشت.
هارل: خیلی خب، به آقای فردریک لومتر بگین که در پردهٔ دوم وارد میشه.
فیرمن بیرون میرود.
هارل با نمایشنامهنویس باقی میماند.
هارل: چی میگفتیم آقای عزیز... اسم شریفتون چی بود؟ (نگاهی به کتابچه میاندازد.) بارنابه ـ گی ـ اکتاو دو فلوری ممبرُز دو پانتِل دو سنت اَمان...
(از نفس میافتد.) بگین ببینم، پدر و مادرتون عجب حافظهای داشتن!
کوسنه: راستش رو بخواین بارنابه ـ گی ـ اکتاو دو فلوری ممبرُز دو پانتِل دو سنت اَمان اسم مستعارمه.
هارل: (با تمسخر) نه بابا؟
کوسنه: اصلاً معلوم نیست، مگه نه؟
هارل: ابداً
کوسنه: اسم واقعیم... کوسنه است.
هارل: (با دلسوزی) زندگی بیرحمه. (مکث) گوش کنید بارنابه ـ گی ـ اکتاو دو فلوری ممبرُز دو پانتِل دو سنت اَمان عزیز، نمیخوام وقتتون رو تلف کنم. چه استعدادی، نه واقعاً، عجب استعدادی! چه طوری اینها رو نوشتین! چه کلماتی! چه داستانی! چه حقیقتی!
کوسنه: خب خیلی کار میکنم. البته ناگفته نماند چون کارمند ادارهٔ پست و تلگرافم وقت آزاد برای نوشتن زیاد دارم.
هارل: شکستهنفسی میکنید! کار که کافی نیست، شما قریحهٔ نویسندگی دارین. حتی بهتره بگم که شما تنها کسی هستین که این نبوغ رو دارین، چیزی که ما مدیرهای بیچارهٔ تئاتر بیهوده در کتابچههایی که هر روز به دستمون میرسه جستجو میکنیم: شما نمایشنامهای رو نوشتین که قراره رو صحنه بره! خدا میدونه چند هزار تا نمایشنامه نوشته میشه. نمایشنامههای جالب، صدتایی بیشتر نیستن و نمایشنامههای خوب فقط دهتایی. اما شما رو دست همه زدین، نمایشنامهتون محشره، تکه، منحصربهفرده: نمایشنامهایه که قراره اجرا بشه.»
حجم
۱۰۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۰۲ صفحه
حجم
۱۰۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۰۲ صفحه
نظرات کاربران
دیالوگ نویسیهای هوشمندانه و جذاب. به کمی صبوری در ابتدای کتاب نیاز دارد. پایان بندی مثل همیشه فلسفی و عمیق اما به طوری که مخاطب متوجه معنا نمیشود و همچنان غرق در داستان باقی میماند. کیف کنید از خواندن نمایشنامه