کتاب دروغ
معرفی کتاب دروغ
کتاب دروغ نوشتهٔ فلوریان زلر و ترجمهٔ محمود گودرزی است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یک نمایشنامهٔ درام فرانسوی.
درباره کتاب دروغ
کتاب دروغ دربردارندهٔ یک نمایشنامهٔ درام و معاصر فرانسوی است. «پُل»، «آلیس»، «میشل» و «لورانس» شخصیتهای این متن نمایشی هستند. این نمایشنامه ششمین کتاب از مجموعهٔ «درام معاصر فرانسوی» است؛ مجموعهای به دبیری «ساناز فلاحفرد» که هدف آن معرفی درامنویسان معاصر و گاه جوان فرانسوی است که تاکنون در ایران معرفی نشدهاند.
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب دروغ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی فرانسه و علاقهمندان به نماشینامههای درام معاصر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دروغ
«پل: محاله چیزی بگه که باورش تا این حد سخت باشه.
میشل: چرا باورش سخته؟
پل: آخه، میشل... تو همین دیشب شام مهمونِ ما بودی...
میشل: درسته... میتونه بهت بگه که، آره، از چند ماه پیش بدون اطلاعِ تو با من رابطه داشته.
پل: عمراً...
میشل: چرا؟ این چیزها وجود داره، میدونی که. فکرش رو بکن... این ماجرا چند ماه طول کشیده، اما الان سه هفتهست، خب یه خورده کمتر از سه هفتهست که تصمیم گرفته بهش خاتمه بده. یهویی تصمیم گرفته که دیگه من رو نبینه، به پیامهام جواب نده، وقتی اسمم روی گوشیش ظاهر میشه دیگه تلفن رو جواب نده...
اونوقت سر یه لجبازی عاشقانه من مجبورت میکنم خونهت شام بدی. چون فکرِ من بود، یادت میآد؟
پل: کدوم فکر؟
میشل: فکر شام. فقط این طوری میتونستم آلیس رو ببینم. برای اینکه متقاعدش کنم که یه باره همه چی رو خراب نکنه. اما این فقط بهونهای برای دیدنِ اون بوده. میفهمی؟
پل: بس کن، من جدّیام. میشل...
میشل: من هم همین طور. (مکث کوتاه. لحظهای تردید...) چیزی که سعی دارم بهت بگم اینه که... به هر حال... میتونه حقیقت داشته باشه. یادت میآد؟ دیشب که از سالن رفت بیرون یادت میآد؟
پل: آره.
میشل: با عصبانیت رفت توی آشپزخونه تا ناراحتیش رو نشون بده... من هم رفتم دنبالش. درسته؟ از کجا معلوم من نرفته باشم تا در خلوت باهاش صحبت کنم؟ (مکث کوتاه.) از کجا معلوم که نرفته باشم تا متقاعدش کنم همه چی رو یهو و بدونِ هیچ توضیحی خراب نکنه؟ باورت میشه؟ بدون هیچ توضیحی! واقعاً بیرحمانهست.
پل: متوجه سناریو شدم، میشل. ولی باور کن، باورش سخته.
میشل: واقعاً؟
پل: آره. چون مشکل از اینجا شروع شده که اون تو رو توی خیابون با یه دختر دیگه دیده...
میشل: شاید الکی گفته. تو از کجا میدونی؟ شاید بهونهای بوده برای لغو مهمونی شام. من که بهت گفتم، اون دیگه حاضر نبود من رو ببینه!
پل: ابداً... محاله همچین قصهای سر هم کنه. تو نه، میشل. تو نه!
میشل: (تظاهر میکند که ناراحت شده است) یه باره بگو که من نمیتونم عاشق خوبی باشم! (پل میخندد.) میبینی، حالا داری میخندی...
پل: با این حال باور کن اصلاً دل و دماغ خندیدن ندارم.
میشل: راست میگم. باور کن، قصهش اساس و پایهٔ درستی نداره. مثل قصهٔ من. بهت دروغ گفته، همین، و تو خیلی احمقی که بهش حقیقت رو گفتی.
پل: میدونم.
میشل: بهت دروغ گفته. باور کن. همهش دروغه.»
حجم
۶۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۶۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
نظرات کاربران
خیلی خیلی دوست داشتم