دانلود و خرید کتاب بیست و سه قصه لئو تولستوی ترجمه همایون صنعتی‌ زاده
تصویر جلد کتاب بیست و سه قصه

کتاب بیست و سه قصه

نویسنده:لئو تولستوی
انتشارات:نشر قطره
امتیاز:
۲.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بیست و سه قصه

کتاب بیست و سه قصه نوشتهٔ لئو تولستوی و ترجمهٔ همایون صنعتی‌ زاده است و نشر قطره آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب بیست و سه قصه

لودویک ویتگنشتاین، فیلسوف برجستهٔ معاصر که شیفتهٔ عرفان بود، به سال ۱۹۱۲ در نامه‌ای به برتراند راسل، که او نیز از فلاسفهٔ برجستهٔ سدهٔ بیستم میلادی بود، می‌نویسد: «داستان‌های تولستوی را، که تازه منتشر شده، خواندم. عالی است. اگر نخوانده‌ای بگیر و بخوان.»

این مجموعه داستان‌های تولستوی را می‌توان نوعی مثنوی مولانا در فرهنگ روس دانست. به‌عنوان‌مثال، اگر قصّهٔ «پسرخوانده» با داستان مردی که توسط حضرت موسی از خدا خواست تا زبان حیوانات را بفهمد، در مثنوی مولانا مقایسه شود، شباهت آشکار خواهد شد. این مجموعه داستان، مانند مثنوی، گستردگی دریاوار ندارد. جمع‌وجورتر است. شاید این فشردگی عیب نباشد. کسانی که با مثنوی مولانا اُنس دارند می‌دانند چه آسان در پیچ‌وخم‌های بی‌شمار قصه در قصهٔ آن خواننده رشتهٔ کلام را از دست می‌دهد. اینجا چنین نیست؛ مطلب سرراست است.

وجه مشترک دیگر این کتاب با مثنوی مولانا این است که آفرینندگان این دو اثر جذاب و مؤثر بر کتاب‌های آسمانی تکیه دارند. تولستوی بر انجیل و مولوی بر قرآن مجید.

همایون صنعتی‌ زاده، مترجم این کتاب و از بزرگان ایران، کوشید تا سادگی و روانی دلخواه تولستوی را، تا آنجا که در توانش بود، نشان دهد. صحنهٔ این داستان‌ها روستاست. مترجم گاهی مجبور شد اصطلاحات رایج در روستاهای فارسی‌زبان را به کار برد. واژه‌هایی مانند آگیرا، واشدگاه، علفکار، کرت، آیش، گندم‌کار، صدارس و یکی‌دو اصطلاح دیگر.

کتاب بیست و سه قصه شامل این قصه‌هاست.

بخش اول: داستان‌هایی برای نوجوانان

بخش دوم: داستان‌های همگان

بخش سوم: یک افسانه

بخش چهارم: داستان‌هایی که برای مصور شدن نوشته شد

بخش پنجم: بازگویی داستان‌های عامیانه

بخش ششم: اقتباس از فرانسه

خواندن کتاب بیست و سه قصه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های تولستوی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره لئو تولستوی

لیِو نیکُلائِویچ تولستوی در ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در یاسنایا پولیانا در دویست کیلومتری جنوب مسکو به دنیا آمد. لئو تولستوی نویسندهٔ شهیر روسی است که او را یکی از بزرگترین رمان‌نویس‌های تمام ادوار تاریخ می‌دانند. تولستوی از سال ۱۹۰۲ تا ۱۹۰۶، هر سال نامزد دریافت جایزهٔ نوبل ادبیات و در سال‌های ۱۹۰۱، ۱۹۰۲ و ۱۹۰۹ نامزد جایزهٔ صلح نوبل شد، اما هرگز برنده نشد. از آثار ارزشمند او می‌توان به رمان‌های «جنگ و صلح»، «آناکارنینا»، «مرگ ایوان ایلیچ» و «رستاخیز» اشاره کرد.

تولستوی چهارمین فرزند از ۵ فرزند کنت نیکُلای ایلیچ تولستوی، کهنه‌سرباز و نجیب‌زادۀ روس و شاهزاده‌خانم ماری نیکُلائِونی وُلکُنسکیخ بود. او مادرش را در ۲سالگی و پدرش را در ۹سالگی از دست داد. سرپرستی این هنرمند، ابتدا بر عهدۀ یکی از بستگان دور و پس از مرگ پدر، به عمه‌اش «کنتس الکساندرا ایلینیچنا» سپرده شد. تولستوی تا سال ۱۸۴۱ یعنی تا زمان مرگ عمه‌اش پیش او ماند و پس از آن به کازان نزد سرپرست جدیدش، یعنی عمهٔ دیگرش، نقل‌مکان کرد. او در سوم اکتبر سال ۱۸۴۴ هنگامی‌که ۱۶ سال داشت، تحصیل در رشتۀ ادبیات شرقی (عربی - ترکی) را در دانشگاه سلطنتی کازان آغاز کرد، اما در آزمون انتقالی پایان سال مردود و مجبور شد دوباره در برنامۀ سال اول شرکت کند. پس از این، او به دانشکدۀ حقوق رفت و آنجا نیز با نمرات برخی از دروس، مشکلات، همچنان ادامه داشتند، اما بالأخره توانست آزمون انتقالی پایان سال را قبول شود و سال دوم از درس خود را آغاز کند.

تولستوی پس از چند رفت‌وآمد، به مسکو بازگشت. آنجا اغلب اوقاتش را به قمار گذراند. این روند، بر وضعیت مالی او تأثیر منفی گذاشت. او در این دوره از زندگی، علاقۀ خاصی به موسیقی پیدا کرد؛ پیانو را به‌خوبی می‌نواخت. اشتیاق به موسیقی، بعدها او را بر آن داشت تا «سونات کریتسرووی» را بنویسد. آهنگسازان موردعلاقۀ تولستوی، باخ، هندل و شوپن بودند. او در زمستان ۱۸۵۰ - ۱۸۵۱ شروع به نوشتن کتاب «دوران کودکی» کرد؛ سپس به‌دعوت برادرش به ارتش ملحق شد و نوشتن داستان «قزاق‌ها» را در آن دوران آغاز کرد. بعد از چاپ چند اثر، لئو تولستوی، در زمرۀ نویسندگان بزرگ جوان آن دوران یعنی «ایوان تورگِنیِو»، «ایوان گنچاروف»، «دمیتری گریگورُویچ» و «آلکساندر استرووسکی» جای گرفت و شهرت ادبی یافت. نگارش کتاب‌ها و داستان‌هایی مانند «بریدن جنگل»، مجموعه داستان‌های «سواستوپل»، «لوسرن» و یا داستان «آلبرت»، همه، حاصل سفرهای تولستوی، حضور در ارتش و دیدار با آدم‌ها و زندگی‌های گوناگون بود.

تولستوی در سال ۱۸۶۲ با زنی به نام «سوفیا» ازدواج کرد. حاصل این ازدواج ۱۳ فرزند بود. او در سال ۱۸۶۹ رمان بزرگ «جنگ و صلح» را به چاپ رساند. در طول ۱۲ سال «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» را نوشت. او در سال ۱۹۰۱ با انتشار کتاب «رستاخیز» که انتقاد شدید از آیین‌های کلیسا در آن جای داشت، به‌وسیلۀ شورای مقدس از کلیسای ارتودکس تکفیر شد.

کم‌کم تولستوی، به گفتۀ خودش، دچار بحران معنوی شد و برای یافتن پاسخی به پرسش‌ها و شبهاتش که پیوسته او را نگران می‌کرد، به مطالعۀ الهیات روی آورد؛ از هوس‌ها و راحتی‌های یک زندگی غنی چشم‌پوشی کرد و کارهای بدنی زیادی انجام داد، ساده‌ترین لباس‌ها را می‌پوشید، گیاه‌خوار شد، تمام ثروت بزرگ خود را به خانواده‌اش بخشید و حقوق مالکیت ادبی را نیز کنار گذاشت. او ۳ سال پس از مرگ دوست قدیمی‌اش، ایوان تورگِنیِو، کتاب «مرگ ایوان ایلیچ» را به چاپ رساند که در ابتدا قدغن شد، اما پس از ملاقات او با تزار با دستور مستقیم «آلکساندر سوم»، تزار روسیه، به چاپ رسید. تولستوی معتقد بود ادبیات، داستان و رمان وسیله‌هایی برای بیان مفاهیم اخلاقی و اجتماعی هستند. او فکر می‌کرد که قصه‌ها، تنها برای سرگرمی نیست که نوشته می‌شوند؛ می‌خواهند از قضاوت‌های بی‌رحم انسان‌ها کم کرده و به گسترش مهربانی و خوش‌اخلاقی کمک کنند.

لئو تولستوی در ۷ نوامبر ۱۹۱۰، پس از یک بیماری سخت و دردناک، در ۸۳سالگی درگذشت. در ۹ نوامبر ۱۹۱۰، چندین‌هزار نفر در یاسنایا پولیانا برای تشییع جنازۀ این نویسندۀ بزرگ گرد هم آمدند.

بخشی از کتاب بیست و سه قصه

«دو پیرمرد نذر کرده بودند با هم به زیارت خانهٔ خدا در اورشلیم بروند تا پروردگار را عبادت کنند. یکی از آنان دهقانی صاحب مال‌ومنال بود. اسمش افیم تراسیش شُولف بود. دیگری الیشا بُدروف که توانگر نبود، تنها دستش به دهانش می‌رسید. افیم آدم موقر و عبوس و ثابت‌قدمی بود. در تمام عمر لب به مشروب نزده و دود نکشیده و انفیه مصرف نکرده بود. دو بار به‌عنوان بزرگ ده برگزیده شد. چون دوره‌اش به سر می‌آمد، حساب‌وکتابی که تحویل جانشین خود می‌داد، منظم و مرتّب و درست بود. نان‌خورهای سر سفره‌اش زیاد بودند: دو پسر، چند نوهٔ داماد شده و کودکانشان. همه یک جا با او می‌نشستند. قبراق بود. شق‌ورق راه می‌رفت. ریش بلندی داشت. پس از آنکه پا به شصت گذاشت، تک‌وتوکی از ریش‌هایش سفید شده بود.

الیشا نه ثروتمند بود و نه تنگدست. پیش‌ازاین‌ها نجاری می‌کرد. امّا اکنون که سنی از او گذشته بود، در خانه‌اش زنبورعسل پرورش می‌داد. یکی از پسرهایش در جستجوی کار به ولایت دیگر رفته بود. دیگری هنوز با پدرش می‌زیست. الیشا باوجود سالخوردگی مهربان و بانشاط بود. درست است که هر چند سالی یک‌بار لب تر می‌کرد، سیگار هم می‌کشید و انفیه استشمام می‌کرد و بی‌قرار آواز خواندن بود، امّا آدم سلیمی بود. با افراد خانواده و همسایگانش روابط مطبوع و دلچسبی داشت. قدکوتاه و سیاه‌چرده بود و ریشی مجعد داشت. مانند قدیسی که او را محافظ خود می‌دانست، قدیس الیشا، سرش طاس بود.

این دو از مدّت‌ها پیش نذر کرده بودند برای زیارت خانهٔ خدا، باهم، به اورشلیم بروند. امّا افیم هیچ‌گاه فرصت نمی‌کرد. همیشه دنیایی گرفتاری داشت. هنوز یک ماجرا تمام نشده سروکلهٔ دیگری پیدا می‌شد. اول گرفتار عروسی نوه‌اش بود. بعد هم می‌بایست صبر کند مدّت خدمت سربازی پسرش تمام شود و برگردد. سپس بنّایی خانهٔ نو شروع شد.

یک روز تعطیل، دو نفری توی کوچه روی الواری نشسته بودند تا گَپ بزنند.

الیشا گفت:

- بالاخره تکلیف نذر ما چه می‌شود؟ نذر را باید ادا کرد.

افیم صورتش را در هم کشید و گفت:

- ناچاریم صبر کنیم. امسال برایم سختِ سخت بود. بنّایی را با این حساب شروع کردم که خرجش صد روبل بیشتر نمی‌شود. تابه‌حال سیصد روبل داده‌ام و هنوز تمام نشده است. باید تا تابستان صبر کرد. ان‌شاءاالله تابستان می‌رویم.

- به نظر من تأخیر بیش از این جایز نیست. بی‌معطلی باید راه افتاد. بهار بهترین موقع سفر کردن است.

- قبول دارم که فصل بهار برای مسافرت مناسب است امّا تکلیف بنّایی من چه می‌شود. کی از آن سرپرستی می‌کند؟

- تو کسی را نداری که از بنّایی‌ات سرپرستی کند؟ پسرت چه عیبی دارد؟

- پسر بزرگم؟ نمی‌شود با طنابش توی چاه رفت. گاهی در مشروب‌خوری زیاده‌روی می‌کند.

- همسایه، خیال می‌کنی پس از مردن من و تو این‌ها در این دنیا نباید زندگی کنند. بگذار پسرت مجرب و کارآزموده شود.

- حرفت درست، امّا آدم دلش می‌خواهد کاری را که خود پایه گذاشته به انجام رساند.»

معرفی نویسنده
عکس لئو تولستوی
لئو تولستوی
روس | تولد ۱۸۲۸ - درگذشت ۱۹۱۰

لئو تولستوی نویسنده و فعال اجتماعی-سیاسی روسی است که از طلایه‌داران ادبیات جهان نیز به شمار می‌رود. بسیاری از مورخان ادبی معتقدند تولستوی را می‌توان در کنار «هومر»، «دانته»، «شکسپیر» و «گوته»، ستون‌های ادبیات غرب دانست و به جرأت می‌توان گفت که آثار هیچ نویسنده‌ای در جهان به اندازه‌ی او، در فهرست «کتاب‌هایی که باید پیش از مرگ خواند» قرار نگرفته است.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
ماترینا آهی کشید و گفت: «این ضرب‌المثل که می‌گویند «آدمی می‌تواند بی‌پدر و مادر زنده بماند امّا بی‌خدا نمی‌تواند زنده باشد» درست است.»
علیرضا
- سیمون؟ - بله. - ما همیشه می‌بخشیم... چرا دیگران به ما نمی‌بخشند؟
علیرضا
اگر از کسی ناسزا شنیدی، خاموش باش. وجدان دشنام‌دهنده سبب شرم او می‌شود. این پندی بود که پیغمبر ما داد.
علیرضا
باید ممنون و متشکر از عید بود که معطل تمام شدن خانه‌تکانی نمی‌شود، سر وقت خودش از راه می‌رسد. و الّا خانه‌تکانی هیچ‌گاه تمام نمی‌شد.
علیرضا
پی برده بود بهترین راه ادای نذر خداوند اطاعت از مشیت اوست. مشیت خدا هم این است که آدمی تا زنده است به دیگران محبت و نیکی کند.
علیرضا

حجم

۲۶۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

حجم

۲۶۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۳۳,۰۰۰
۷۰%
تومان