بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بیست و سه قصه | طاقچه
تصویر جلد کتاب بیست و سه قصه

بریده‌هایی از کتاب بیست و سه قصه

نویسنده:لئو تولستوی
انتشارات:نشر قطره
امتیاز:
۲.۸از ۶ رأی
۲٫۸
(۶)
ماترینا آهی کشید و گفت: «این ضرب‌المثل که می‌گویند «آدمی می‌تواند بی‌پدر و مادر زنده بماند امّا بی‌خدا نمی‌تواند زنده باشد» درست است.»
علیرضا
«خداوند مهربانی محض است و هرکس مهربان نباشد خدا را نمی‌شناسد»
علیرضا
تنها هدف از آفرینش آدمی این است که به دیگران نیکی کند.
علیرضا
- سیمون؟ - بله. - ما همیشه می‌بخشیم... چرا دیگران به ما نمی‌بخشند؟
علیرضا
اگر از کسی ناسزا شنیدی، خاموش باش. وجدان دشنام‌دهنده سبب شرم او می‌شود. این پندی بود که پیغمبر ما داد.
علیرضا
پی برده بود بهترین راه ادای نذر خداوند اطاعت از مشیت اوست. مشیت خدا هم این است که آدمی تا زنده است به دیگران محبت و نیکی کند.
علیرضا
حیات نه زمان می‌شناسد و نه مکان. لحظه‌ای حیات با هزار سال حیات یکی است.
علیرضا
چون عبادت کنید مانند دیگر اُمت‌ها تکرار باطل نکنید. گمان مبرید که دعا با تکرار مستجاب می‌شود. مانند آنان نباشید؛ زیرا خداوند پیش از آنکه سؤال کنید از حاجت‌های شما باخبر است.
znhosein
می‌اندیشید: «یک عمر طول می‌کشد تا آشیانه‌ای بنا کرد. امّا ویران کردن آن چندان وقتی نمی‌گیرد.»
znhosein
باید ممنون و متشکر از عید بود که معطل تمام شدن خانه‌تکانی نمی‌شود، سر وقت خودش از راه می‌رسد. و الّا خانه‌تکانی هیچ‌گاه تمام نمی‌شد.
علیرضا
«اگر برنگردید و مانند کودکان معصوم نشوید، هیچ‌گاه وارد ملکوت خداوند نخواهید شد.»
علیرضا
نابه‌سامانی زندگی مردم بدان علّت است که دیگر مردم با کار خود زندگی نمی‌کنند. تکیه کرده‌اند به کار دیگران.
علیرضا
تا وقتی قلبی آتش نگیرد نمی‌توان با آن قلب دیگری را روشن کرد.
علیرضا
بچه‌جن گفت: «هیچ یک از این‌ها را نیفزودم. تنها کاری که من کردم این بود که وسیله‌ای برانگیختم تا روستایی بیش از نیازش غله داشته باشد. در رگ‌های آدم خون حیوانی هست. امّا تا وقتی غلهٔ مورد نیازش را دارد خوی حیوانی او در خواب است و دست‌وپا بسته. تا وقتی که وضع آن‌گونه بود، روستایی بابت از دست دادن نانش تشویش نداشت. امّا وقتی بیش از نیازش داشت، رفت دنبال لذّت و عیش‌ونوش. من لذّت مشروب خوردن را به او چشاندم. بعد هم که او شروع کرد برکت خدا را صرف لذّت و خوشی شخص خودش بکند، خصلت روباه و گرگ و خوک، که در خون او نهفته بود، فرصت پیدا کرد سر بلند کند. اگر به عرق خوردن و میگساری ادامه دهد، همیشه حیوان و رذل خواهد ماند.»
znhosein
«اگر برنگردید و مانند کودکان معصوم نشوید، هیچ‌گاه وارد ملکوت خداوند نخواهید شد.»
znhosein
تنها چیزی را که مردم متعلق به خود می‌دانستند کار بازویشان بود.
znhosein
تو از طریق زهد و پارسایی امرار معاش می‌کنی. من هم از راه سرقت و دزدی.
علیرضا
پیرزن گفت: «با این کارت این ولگردها را، از این هم که هستند، پرروتر می‌کنی. باید داد چنان شلاقش بزنند که تا یک هفته جایش باقی بماند و از یادش نرود.» مارتین گفت: «مادربزرگ ببین. این شیوهٔ من و توست امّا راه و رسم خدا نیست. اگر قرار باشد او را برای دزدیدن یک سیب شلاق بزنند، آن‌وقت با من و توی گناهکار چه باید بکنند؟»
znhosein
افیم آه کشید. نه از مردمی که در کلبهٔ آن روستا دیده بود گفت و نه از اینکه او را در اورشلیم دیده بود. امّا پی برده بود بهترین راه ادای نذر خداوند اطاعت از مشیت اوست. مشیت خدا هم این است که آدمی تا زنده است به دیگران محبت و نیکی کند.
znhosein

حجم

۲۶۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

حجم

۲۶۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
تومان