کتاب جمهور
معرفی کتاب جمهور
کتاب جمهور نوشتهٔ افلاطون و ترجمهٔ فواد روحانی است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است؛ کتابی مشهور و کهن در باب تعلموتربیت و وظیفهٔ نوع بشر.
درباره کتاب جمهور
کتاب جمهور (Republic) اثر سترگ فلسفی افلاطون است که در سال ۳۸۱ پیش از میلاد مسیح به رشتهٔ تحریر درآمد. این کتاب که بهشکل گفتوگویی میان سقراط و سه همصحبت دیگر نوشته شده، تلاشی است برای تعریف جامعهای بدون نقص و انسانی آرمانی که در آن زندگی کند. در طول این گفتوگو، سؤالهای گوناگونی مطرح شده است؛ مانند اینکه خوبی چیست؟ واقعیت چیست؟ دانش چیست؟ کتاب «جمهور» یا «جمهوریت» با هدف تعلیموتربیت و پرداختن به نقش زنان و مردان بهعنوان «محافظین» نوع بشر نوشته شده است. افلاطون با شفافیتی خارقالعاده و استفادههای استادانهاش از داستانهای تمثیلی، جامعهای را به تصویر کشیده است که در هماهنگی کامل است و توسط «پادشاهان فیلسوف» اداره میشود. این اثر را از مشهورترین و تأثیرگذارترین متون کلاسیک فلسفهٔ سیاسی در غرب به شمار آوردهاند. عدالت، نوع حکومت و حقیقت در این اثر مطرح شده است. این اثر ۱۰ کتاب را در بر گفته است.
خواندن کتاب جمهور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران فلسفه و جامعهشناسی و علوم سیاسی و به علاقهمندان به مطالعهٔ آثار و آرای افلاطون پیشنهاد میکنیم.
درباره افلاطون
افلاطون در ۴۲۷ پیش از میلاد مسیح در آتن و در خانوادهای قدرتمند، سیاسی و اشرافی به دنیا آمد و در ۳۴۷ پیش از میلاد مسیح از دنیا رفت. او فیلسوف برجستهٔ یونان باستان و نخستین فیلسوفی بود که آثار مکتوبش به جای مانده است. بسیاری او را بزرگترین فیلسوف تاریخ میدانند. او از بچگی بسیار تیزهوش بود. پدرش برای او بهترین معلم موسیقی، فلسفه، ژیمناستیک و ادبیات را به خدمت گرفت. در ۲۰سالگی برای تکمیل دانستههای خود، شاگرد سقراط شد. این همنشینی و شاگردی بهمدت هشت سال ادامه یافت. در سال ۳۹۹ پیش از میلاد مسیح، شاهد اعدام خودخواستهٔ آموزگارش سقراط بهحکم دادگاه آتن بود. پس از اعدام سقراط آتن را ترک کرد. برای چندین سال در شهرهای یونان و کشورهای بیگانه به گردش پرداخت و پس از سفری به سیسیل در ۴۰سالگی به آتن بازگشت و مکتبی فلسفی ایجاد کرد که به نام «آکادمی» مشهور شد. از آثار مکتوب او میتوان به «کریتون»، «ضیافت» و «جمهور» اشاره کرد. دورهٔ آثار افلاطون در ایران منتشر شده است.
درباره فواد روحانی
فواد روحانی در ۳۰ مهر ۱۲۸۶ در تهران به دنیا آمد و در ۱۰ بهمن ۱۳۸۲ در لندن درگذشت. او مترجم ایرانی، کارشناسارشد مسائل نفت و از شخصیتهای مؤثر در تأسیس سازمان اوپک بود. طی سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۴ میلادی، دبیری کلی اوپک را از سوی ایران بر عهده داشت. او تنها دبیر کل ایرانی اوپک از تاریخ تشکیل آن بوده است و پس از آن ایران دیگر این سمت را کسب نکرده است. روحانی فارغالتحصیل دانشگاه آکسفورد، دانشگاه لندن و دانشگاه پاریس بود و به پنج زبان زندهٔ دنیا چیرگی داشت. در مجموع ۵۰ سال در بخشهای مختلف در دستگاه اداری ایران کار کرد و علاوهبر چند سمت اجرایی همچون دبیرکلی سازمان همکاری عمران منطقهای و قائممقام رئیس هیئتمدیرهٔ شرکت نفت ایران، مشاور تعدادی از دولتهای ایران پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بود. او بهعنوان کارشناس حقوق بینالملل و مشاور نهادهای بینالمللی، مأموریتهایی را برای این نهادها از جمله سازمان ملل متحد در نقاط مختلف جهان به انجام رساند.
بخشی از کتاب جمهور
«این کتاب با تمثیل غار که در فلسفهٔ افلاطون شهرتی بسزا دارد شروع میشود و مضمون آن طریقهٔ سیر نفس انسانی است از تاریکی جهل به روشنایی علم و وصول آن به عالم معقولات که مقر خیر مطلق است. سقراط معتقد است که بیشتر مردم گویی همهٔ زندگی خود را پای در زنجیر در غاری زیر زمین به سر میبرند، محکوم به جهل صرف هستند، جز سایه چیزی نمیتوانند دید و جز انعکاس صوت چیزی نمیتوانند شنید، تنها فلاسفهاند که خود را از این تاریکی رهانیده و به روشنایی خورشید رسانیدهاند و به حقیقت پی برده و خیر مطلق را که سرچشمهٔ زیبایی و محسنات، بلکه علتالعلل همه چیز است درک کردهاند. سقراط میگوید اکنون اگر بخواهیم در شهری که ما تأسیس میکنیم آن زندانیان غار هم از تاریکی نادانی رهایی یابند چارهای نیست جز آنکه فلاسفه را وادار به فداکاری کنیم یعنی بر آن داریم که چندی مشاهدهٔ عالم بالا را ترک کنند و به دیار زندانیان فرود آیند و زمام کار آنان را به دست گیرند. باری چون زمامداران شهر مطلوب باید به درک عالیترین علوم نائل آیند لازم است که باز هم در مسئلهٔ تربیت و تعلیم دقت به کار رود. البته خوانندگان به یاد دارند که سقراط ضمن مباحثات گذشته به تفصیل دو رکن عمدهٔ تربیت یعنی پرورش بدنی و روحی را بیان نمود ولی منظور او از این تربیت مهیا ساختن جسم و روح بود برای کسب عادات و اخلاق پسندیده و معلوماتی که در امر زندگانی روزانه سودمند است. اینک هدفی بالاتر از آن در نظر دارد و آن درک علم است دربارهٔ مجردات و حقایق ثابته یعنی انصراف نفس از عالم امکان و توجه آن به عالم حقیقت. غرض از این نوع تربیت زیاد کردن معلومات نیست بلکه تغییر سمت و جهت توجه است از محسوسات به معقولات و باید دید که این منظور به کمک چه نوع از علوم حاصل میشود.
به عقیدهٔ سقراط برای رسیدن به این هدف باید از علومی استمداد نمود که اساس آن تفکر و استدلال باشد نه تجربیات حسی، زیرا این تجربیات وابستهٔ عالم کون و فساد است و دستخوش تغییر و تبدیل، وی میگوید ما بر آنیم که از کثرت درگذریم و به وحدت برسیم و این جز به وسیلهٔ عقل میسر نیست بنابراین علومی که باید از آن استفاده کنیم حساب است و هندسه و نجوم و موسیقی اما این علوم یک جنبهٔ عملی دارد و یک جنبهٔ استدلالی صرف و این جنبهٔ دوم است که باید اینک مورد توجه قرار گیرد، اینجا منظور از آموختن علم حساب آشنایی به شمارش اعداد نیست، منظور از نجوم دانستن نام و نشان ستارگان نیست و منظور از موسیقی شناختن پردههای ساز نیست، بلکه غرض از همهٔ آنها پی بردن به اسرار نوامیس خلقت است که به وسیلهٔ تفکر دربارهٔ تناسب اعداد و اجرام آسمانی و صداها و مجرد عدد و شکل و حرکت و آهنگ حاصل میگردد، اما این علوم خود هدف نهایی نیستند بلکه فرا گرفتن آنها مقدمهای است برای تحصیل فلسفهٔ حقیقی که سقراط نام مناظره به آن اطلاق میکند، هر چند سقراط تعریف مناظره را به اجمال برگزار میکند ولی امتیاز عمدهٔ آن را نسبت به علوم دیگر بدین نحو توجیه میکند که مناظره به کلی از عالم محسوسات آزاد است و فرضیات را که فنون دیگر بر آن تکیه میکنند به یک سو افکنده و در فضای نامتناهی معقولات سیر میکند تا به اصل و مبدأ کل برسد باری اینجا بیان اصول تعلیم و تربیت پایان مییابد و نتیجهٔ طرحی که سقراط پیشنهاد میکند به طور خلاصه چنین میشود که جوانان صاحب استعداد باید انتخاب شوند و یک دوره تمرینات و تجربیات طولانی باید برای آنان فراهم شود به این معنی که تا سن هجده آشنایی مقدماتی با ادبیات و موسیقی و ریاضیات پیدا کنند بعد تا سن بیست تعلیمات بدنی و نظامی به آنها داده شود، آنگاه مدت ده سال یعنی تا سن سی به تحصیل علوم ریاضی مشغول شوند آن وقت نخبهٔ آنها پنج سال یعنی تا سن سیوپنج به فرا گرفتن علم مناظره و اصول اخلاق همت گمارند. این پایان دورهٔ تحصیلات است، اما پس از آن پانزده سال باید وقت صرف کسب تجربیات علمی شود تا در سن پنجاه این افراد برگزیده بالأخره به لقای خیر محض نائل شوند و از آن پس بقیهٔ ایام را متناوباً گاه به تفکر و مطالعه و گاه به ادارهٔ امور کشور بگذرانند، باری سقراط از مقدمات فوق چنین نتیجه میگیرد که اگر فلاسفهای بدان ترتیب که وی پیشنهاد نمود تربیت شوند و زمام امور به دست آنان سپرده شود شهری که کمال مطلوب است به وجود خواهد آمد.
تمثیل غار
گفتم اگر اکنون یک چنین منظرهای را پیش خود مجسم کنی میتوانی به چگونگی طبیعت انسان با توجه به تأثیر تربیت پی بری ــ چنین تصور کن که مردمانی در یک مسکن زیرزمینی شبیه به غار مقیماند که مدخل آن در سراسر جبههٔ غار رو به روشنایی است. این مردم از آغاز طفولیت در این مکان بودهاند و پا و گردن آنان با زنجیر بسته شده به طوری که از جای خود حرکت نمیتوانند کرد و جز پیش چشم خود به سوی دیگری هم نظر نمیتوانند افکند، زیرا زنجیر نمیگذارد که آنان سر خود را به عقب برگردانند. پشت سر آنها نور آتشی که بر فراز یک بلندی روشن شده از دور میدرخشد، میان آتش و زندانیان جادهٔ مرتفعی هست. اکنون چنین فرض کن که در طول این جاده دیوار کوتاهی وجود دارد شبیه به پردهای که نمایشدهندگان خیمهشببازی بین خود و تماشاکنندگان قرار داده و از بالای آن عروسکهای خود را نمایش میدهند. گفت چنین فرض کردم. گفتم حال فرض کن که در طول این دیوار کوتاه باربرانی با همه نوع آلات عبور میکنند و باری که حمل مینمایند از خطالرأس دیوار بالاتر است و در جزو بار آنها همه گونه اشکال انسان و حیوان چه سنگی چه چوبی وجود دارد و البته در میان باربرانی که عبور میکنند برخی گویا و برخی خاموشاند. گفت چه منظرهٔ شگفتانگیزی! چه زندانیان عجیبی! گفتم مثل آنان مثل خود ماست، اینها در وضعی که هستند نه از خود چیزی میتوانند دید نه از همسایگان خود مگر سایههایی که بر اثر نور آتش بر روی آن قسمت غار که برابر چشم آنان است نقش میبندد. آیا نظر تو غیر از این است؟ گفت نه اگر اینان مجبور باشند که در همهٔ عمر سرنجنبانند جز این نمیتواند بود. گفتم آن چیزهایی هم که از کنار دیوار حمل میشود همین حکم را دارد آیا غیر از این است؟ گفت نه همینطور است. گفتم بنابراین اگر اینها بتوانند با یکدیگر سخن گویند سایههایی را که میبینند تعریف خواهند کرد ولی با این تصور که حقیقت آن اشیاء را تعریف میکنند، آیا چنین نیست؟ گفت ناچار چنین است. گفتم همچنین اگر یکی از عابرین سخن گوید و صدای او از ته زندان منعکس شود اینان تصور خواهند کرد که این عین صدای سایهای است که از جلو آنان میگذرد، آیا اینطور نیست؟ گفت به راستی حق با تو است. گفتم شکی نیست که در نظر این مردم حقیقت چیزی جز سایهٔ آن اشیاء گوناگون نمیتواند بود. گفت قهراً همینطور است. گفتم اکنون ملاحظه کن که اگر آنها را از قید زنجیر آزاد کنند و از نادانی رهایی بخشند آنان چه رفتاری خواهند کرد؟ فرض کن که چنین پیش آید که یکی از این زندانیان را آزاد و مجبور کنند که ناگهان برخاسته و سر خود را به عقب برگرداند و به راه افتد و چشمهای خویش را به سوی روشنایی متوجه نماید.
او از این حرکات بسی رنج خواهد برد و شدت نور به وی اجازه نخواهد داد که اشیائی را که تاکنون سایهٔ آنها را میدیده حال عین آنها را مشاهده کند، اینک اگر به او بگویند که آنچه تاکنون میدیدی هیچ بود و حقیقت نداشت اما حال به حقیقت نزدیکتری و با اشیاء واقعیتر روبهرو شدهای بنابراین بینایی تو درستتر است و بالأخره اگر هر یک از چیزهایی را که از جلو او میگذرد به او نشان داده و با سؤالات پیدرپی او را وادار نمایند که آن اشیاء را تعریف کند به عقیدهٔ تو او چه پاسخی میتواند داد؟ آیا خیال نمیکنی که سرگردان خواهد شد و چنین خواهد پنداشت که آنچه تاکنون میدیده درستتر از چیزهایی است که اکنون به او نشان میدهند؟ گفت آری آن چیزها را به مراتب درستتر خواهد پنداشت. گفتم حال اگر او را وادار کنند که به روشنایی نگاه کند آیا نه این است که چشمهایش درد خواهد گرفت و از این سمت سر پیچیده و به سوی چیزهایی که میتواند دید بازگشت خواهد نمود و چنین خواهد پنداشت که اینها به راستی روشنتر از آن چیزهایی است که به او نشان میدهند؟ گفت تصدیق میکنم. گفتم اگر او را به زور از آنجا بیرون کشند و از یک جادهٔ سربالا و ناهموار بالا برند و از او دست برندارند تا آنگاه که وی را به روشنایی آفتاب برسانند آیا خیال نمیکنی که او از این نقل مکان اجباری آزرده و خشمگین خواهد شد و وقتی به روشنایی رسد چشمانش از درخشش خورشید خیره خواهد شد و از آن همه اشیائی که ما اکنون آن را حقیقی مینامیم یکی را هم نخواهد دید؟ گفت به هر حال در ابتدا توانایی دیدن آنها را نخواهد داشت. گفتم آری اگر وی بخواهد جهان بالا را مشاهده کند این جز به تدریج ممکن نیست. آنچه او در آغاز کار به آسانی میتواند دید همانا سایههاست، پس از آن صورت انسان و موجودات دیگری که در آب منعکس میشود، آنگاه خود آن موجودات، سپس شبانگاه دیده به سوی کواکب و آسمان خواهد گشود و به نور ستارگان و ماه توجه خواهد کرد و این کار برای او آسانتر از آن است که هنگام روز خورشید و درخشش آن را مشاهده کند. گفت البته. گفتم آنگاه سرانجام وی خورشید را خواهد دید و آن را چنان که هست مشاهده خواهد نمود یعنی آنچه خواهد دید عکس خورشید در آب و یا در جاهای دیگر نخواهد بود بلکه عین خورشید است در جایگاه خود.»
حجم
۴۳۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۰۲ صفحه
حجم
۴۳۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۰۲ صفحه