کتاب نبوغ
معرفی کتاب نبوغ
کتاب نبوغ نوشتهٔ ولادیمیر ناباکوف و ترجمهٔ بابک شهاب است. نشر نیماژ این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر آخرین رمانی است که نویسنده به زبان مادری نوشته است.
درباره کتاب نبوغ
بخش اعظم کتاب نبوغ بین سالهای ۱۹۳۵ تا ۱۹۳۷ میلادی و در شهر برلین نگاشته شده است. آخرین فصل کتاب در سال ۱۹۳۷ در ریویرای فرانسه به پایان رسید. رمان «نبوغ» روایت بازگشت به خودی است که مرثیهٔ ولادیمیر ناباکوف در پایان نوشتن به زبان روسی است. این اثر داستان شاعری در تبعید است که در برلین، تنها، جدافتاده و تهیدست به انتظار آفرینشی است که باید روزی در کارنامهٔ ادبی او ممکن شود؛ شاعری که در طول کتاب به تمامی نامهای بزرگ ذهن و زبان روسی رجوع میکند و در حال تلاشی بیوقفه برای رسیدن به شعری ویژه است. نابوکاف مسئلهٔ نبوغ را در این کتاب واکاوی کرده و زیستن در زمانهای را که در آنْ همه به کشتن چراغ آمدهاند، تحلیل میکند.
خواندن کتاب نبوغ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره ولادیمیر ناباکوف
ولادیمیر ناباکوف (Vladimir Nabokov) در ۲۲ آوریل سال ۱۸۹۹ در سنت پترزبورگ به دنیا آمد و از کودکی سهزبانه بزرگ شد. او در نوامبر سال ۱۹۱۷ به همراه خانواده عازم کریمه شد و در سال ۱۹۱۹ به انگلستان رفت. پس از تحصیل در رشتهٔ ادبیات در کمبریج، در سال ۱۹۲۲ از یک شرکت انتشاراتی در آلمان، سفارش ترجمهٔ کتاب «آلیس در سرزمین عجایب» را دریافت کرد و این ترجمه را با نامی مستعار در سال ۱۹۲۳ به چاپ رساند. این کتاب اولین اثر منتشرشده از او محسوب میشود و سرآغازی برای مسیر او به دنیای ادبیات بود. او در برلین از طریق انتشار داستانهای کوتاه و شعر با استفاده از نام مستعار «سیرین»، بهسختی زندگی کرد و در سال ۱۹۳۶ میلادی، زمانی که نازیها بر اوضاع مسلط شدند، به همراه خانوادهاش ابتدا به پاریس و سپس به ایالات متحده مهاجرت کرد. ناباکوف به نوشتن ادامه داد و کارهای قبلی خود را از روسی به انگلیسی ترجمه کرد. او از سال ۹۴۸ تا ۱۹۵۹ در دانشگاه کرنل بهعنوان مدرس زبان و ادبیات روسی و اروپایی کار کرد و در همین دوران بود که «ایگور و یوجین» و «اونگین» از پوشکین را ترجمه کرد، نوشتن «لولیتا» را به پایان رساند و نوشتن «پنین» را آغاز کرد. از جمله آثار او میتوان به «خنده در تاریکی»، «آتش کمفروغ»، «نبوغ»، «چیزهای شفاف» و «لولیتا» اشاره کرد. این نویسندهٔ روس در دوم ژوئیهٔ ۱۹۷۷ در اثر یک بیماری ریوی از دنیا رفت.
بخشی از کتاب نبوغ
«ایدهٔ نگارش کتاب دربارهٔ یکی از چهرههای برجستهٔ سالهای شصت بهنفسه سزاوار سرزنش نیست. کتاب نوشته شد و کتاب منتشر شد و این نخستین کتاب از این جرگه نیست؛ اما روحیات کلی نویسنده و فضای اندیشهاش بیمهایی غریب و ناخوشایند را القا میکنند. از اینکه پیدایش چنین کتابی تا چه حد بهنگام است، سخنی نمیگویم. بهراستی هیچکس نمیتواند دیگری را از نوشتن هرآنچه خوش میدارد منع کند! اما بهگمانم (و این گمانِ من تنها نیست) که شالودهٔ اثر گادونف چردینتسف ایدهای عمیقاً بیادبانه، بُرنده و توهینآمیز است... حق اوست (البته همین نیز جای بحث دارد) هر نظری دربارهٔ فعالان دههٔ شصت داشته باشد؛ اما او با افشای آنان نمیتواند حیرت یا نفرت را به خوانندگان باریکمنش، انتقال دهد. کتاب سراسر نابجاست! کتاب سراسر بیاصول است! بگذارید حرفم را روشنتر بیان کنم. این ابتذال، به سبب زمان وقوعش که امروز و اینک است، میتواند به آن دانهٔ ارزشمند، دردآلود و کمجانی که در دخمهٔ عصر ما میروید، آسیب بزند. بیتردید فعالان دههٔ شصت، ازجمله چرنیشفسکی، نکات نادرست و حتی مضحک بسیاری در دیدگاههای ادبی خود بیان داشتهاند. کیست که به چنین گناهی آلوده نشده باشد؟ در واقع، این گناه چندان هم جدی نیست... ناگفته نماند که لحن کلی انتقاد آنان نیز عاری از جوهرهٔ حقیقت نیست؛ حقیقتی که هرچند عجیب بهنظر میرسد، امروز و درست در همین لحظه برای ما آشنا و ملموس است. من از تاختن به رشوهگیران و آزادی زنان سخن نمیگویم... مسلماً موضوع این نیست! گمان میکنم مرا بهدرستی درک خواهند کرد (تا جایی که یک فرد ممکن است درک بشود) اگر بگویم خواستههای ما و آنان که مفهومی غایی و لغزشناپذیر دارند، یکساناند. آه، میدانم که ما ظریفتر و معنویتر و موسیقاییتر هستیم و هدف واپسین ما زیر آن آسمان تار و تابناکی که مسیل زندگی است، نهفته است. آن هدف نه برپایی کمون است، نه براندازی خودکامگان؛ اما نکراسف و بهویژه لرمانتف هم به ما و هم به آنها از پوشکین نزدیکتر هستند. مثالی بسیار ساده را آوردم چراکه نمودار بسیار مناسبی است برای ویژگی یا حتی خویشاوندی ما و آنان. آن سرما و بطالت و لاقیدی را که آنان در بخشی از اشعار پوشکین احساس کردهاند، ما نیز دریافتهایم. شاید در رد سخنان من بگویند که ما فهمیدهتر و حساستریم... بیتردید چنین است؛ اما موضوع در واقع به هیچ عنوان خردگراییِ چرنیشفسکی یا بلینسکی یا دابرالیوبف نیست (نامها و تاریخها اهمیتی ندارند)، این است که در آن دوران، مانند پیشگامان معنوی کنونی، درک میکردهاند که شکم تنها با هنر و تغزل سیر نمیشود. ما، این نوادگان فرهیخته و درمانده نیز پیش از هر چیز به انسانیت تمایل داریم. ما خواستار ارزشهایی هستیم که روحمان میطلبد. چنین بهرهای شاید والاتر و از برخی جهات حتی بایستهتر از آنی است که آنان وعظ میکنند.»
حجم
۴۶۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
حجم
۴۶۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه