دانلود و خرید کتاب عزا برازنده الکتراست یوجین اونیل ترجمه یدالله آقاعباسی
تصویر جلد کتاب عزا برازنده الکتراست

کتاب عزا برازنده الکتراست

معرفی کتاب عزا برازنده الکتراست

کتاب عزا برازنده الکتراست (تریلوژی یا سه‌گانه) نوشتهٔ یوجین اونیل و ترجمهٔ یدالله آقاعباسی است. نشر قطره این نمایشنامهٔ معاصر آمریکاییِ اقتباسی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب عزا برازنده الکتراست

کتاب عزا برازنده الکتراست (Mourning Becomes Electra) نمایشنامه‌ای به قلم یوجین اونیل است که نخستین‌بار در ۲۶ اکتبر ۱۹۳۱ در برادوی نیویورک به نمایش درآمد. این نمایشنامه بر اساس تراژدی کلاسیک یونانی «اورستیا» اثر آیسخولوس نوشته شده است. اورستیا سه‌گانه‌ای شامل نمایشنامه‌های «آگاممنون»، «نیازآوران» و «الاهگان انتقام» است که سرانجامِ نفرینی را که خاندان «آترئوس» به آن گرفتار شده، بیان می‌کند. کلیت این مجموعه، تغییر فرهنگی جامعه را دربارهٔ موضوع عدالت، از حالتی سنتی و مبتنی بر انتقام‌جویی شخصی در آرگوس به نظامی قضایی و قانونی در آتن نشان می‌دهد. گفته شده است که وقتی یوجین اونیل از محاوره و لهجهٔ عامیانه به تنگ آمده بود، زبانی را می‌جست که با آن تاریخ معاصر آمریکا را به‌قصد کالبدشکافی و انتقاد، با تاریخ یونان باستان منطبق کند. یوجین اونیل نمایشنامهٔ (عزا برازندهٔ الکتراست) را با الهام از اساطیر یونانی تا درمورد مفهوم سرنوشت و اعمال آدمی سخن بگوید.

رویدادهای سه‌گانهٔ حاضر جز در یک پرده از بخش دوم، در خانه یا در جلوی منزل خانوادهٔ «منون» واقع در حومهٔ یکی از شهرهای کوچک بندری «نیواینگلند» می‌گذرد. زمان این ۳ نمایشنامه، بهار یا تابستان سال‌های ۱۸۵۶ تا ۱۸۶۶ میلادی است. بخش نخست، «بازگشت به خانه» نام دارد و در ۴ پرده نوشته شده است. این بخش ۱۰ شخصیت دارد. بخش دوم با عنوان «شکار» در ۵ پرده نوشته شده و باز هم ۱۰ شخصیت دارد و بخش سوم با عنوان «تسخیرشدگان» در ۴ پرده نوشته  شده و دارای ۹ شخصیت است. 

خواندن کتاب عزا برازنده الکتراست را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی معاصر آمریکا و قالب نمایشنامه (تریلوژی) پیشنهاد می‌کنیم.

درباره یوجین اونیل

یوجین اونیل در ۱۶ اکتبر ۱۸۸۸ در هتلی در برادوی که منطقه‌ای از نیویورک و مرکز فعالیت‌های هنری و تماشاخانه‌های مهمی در آمریکا است، به دنیا آمد. او نمایشنامه‌نویس برجستهٔ آمریکایی است که برندهٔ جایزهٔ ادبی نوبل در سال ۱۹۳۶ میلادی بوده است. اونیل پیوسته در جست‌وجوی شناخت شخصیت انسان و معنای زندگی بود. او از سال‌های ۱۹۰۹ تا ۱۹۱۲ در نقاط دوردست و خطرناک به سیروسفر پرداخت و به مشاغل عجیبی چون جاشویی کشتی‌های قاره‌پیما، استخراج طلا از معادن هندوراس در آمریکای لاتین، خبرنگاری روزنامه‌ها و... دست زد. ابتلای او به بیماری سل به این ماجراجویی‌ها و تکاپوهای فیلسوفانه پایان داد. در دوران اقامت نسبتاً طولانی در آسایشگاه معلولین، به خواندن و نوشتن پرداخت و چند نمایشنامه‌ای که در سال ۱۹۱۴ به نام «تشنگی» انتشار داد، محصول خواندن و نوشتن در همین دوره است. پس از ترخیص از بیمارستان، در سمینار نمایشنامه‌نویسی پروفسور «جرج پییرس بیکر» شرکت کرد. این کلاس‌ها به نام «کارگاه نمایشنامه‌نویس چهل‌وهفت» به‌مدت یک سال ادامه یافت. نمایشنامه‌هایی که اونیل پس از طی این دورۀ آموزشی نوشت، ۴ جایزهٔ پولیترز دریافت و سرانجام در سال ۱۹۳۶ جایزۀ ادبی نوبل را نصیب او کرد. اونیل در همه مکاتب، سبک‌ها و گونه‌های ادبی - نمایشی طبع‌آزمایی کرد و با موفقیت، استقبال و تحسین منتقدان روبه‌رو شد. نمایشنامۀ «گوریل پشمالو» اثر او به‌عنوان یکی از چند تراژدی مدرن در ادبیات نمایشی جهان شناخته و ستایش شده است. برای مطالعۀ بیشتر دربارۀ زندگی یوجین اونیل می‌توان به یکی از آثارش به نام «سفر دراز روز در شب» که نمایانگر زندگی شخصی و خانوادگی او است، مراجعه کرد. یوجین اونیل در ۲۷ نوامبر ۱۹۵۳ پس از نوشتن بیش از ۳۰ نمایشنامه در شهر بوستون درگذشت. چند نمایشنامه از یوجین اونیل که به فارسی ترجمه شده عبارتند از «گوریل پشمالو»، «تار عنکبوت»، «تشنگی»، «پیش از ناشتایی» (پیش از صبحانه)، «مرد یخین می‌آید»، «نخستین آدم»، «مارکوپولی»، «خداوندگار براون»، «امپراتور جونز»، «عزا برازنده الکتراست» و «آنا کریستی».

بخشی از کتاب عزا برازنده الکتراست

«صحنهٔ اول: صحن خانهٔ منون (مثل آنچه در دو نمایشنامهٔ پیشین بود) در غروب یک روز آفتابی در تابستان سال بعد. کمی پس از غروب آفتاب است، اما هنوز شعله‌های سرخ آخرین تلألؤ آسمان بر تن رواق معبد سپید فرو می‌بارد. سایهٔ ستون‌ها همچون میله‌های سیاهی بر دیوار سفید پشت آن‌ها افتاده است. تمام کرکره‌ها را بسته‌اند و در را تخته کوبیده‌اند که نشان می‌دهد کسی در این خانه زندگی نمی‌کند.

پنج نفر در ورودی منزل، کنار نیمکت در قسمت چپ جلو ایستاده‌اند. یکی از آن‌ها «ست بک‌ویت» و دیگری «آموس آمس» است که او را در پردهٔ اول «بازگشت به خانه» دیده بودیم. دیگران «اَبنر سمال»، «جو سیلوا» و «ایرا مکل» هستند.

این چهار نفر  به جز ست  مثل مردم شهر در نمایشنامه‌های «بازگشت به خانه» و «شکار» همسرایانی هستند که به‌عنوان نمونه‌های نوعی اهالی شهر زمینهٔ انسانی نمایش غم‌انگیز خانوادهٔ منون را تشکیل می‌دهند.

سمال پیرمرد شصت و پنج سالهٔ قد کوتاه لاغری است که در یک فروشگاه ابزارآلات نظامی کار می‌کند. او موهای سفید، ریش‌بزی تُنُک، چشم‌های فضول براق، صورت سرخ و صدای تیز گوش‌خراشی دارد. سیلوا ناخدای یک کشتی ماهیگیری پرتغالی است، او مردی چاق و سرزنده با صدایی بم و خش‌دار است. موهای سر و سبیل بزرگش جوگندمی است و شصت سال دارد. مکل کشاورز است و لنگ‌لنگان به کمک عصا راه می‌رود. صورت روشن و پرچین و چروکش مستطیلی است و ریش سفیدش چون دایره‌ای بر چانه‌اش قرار گرفته. سرش طاس است. چشمان موذی‌اش قهوه‌ای مایل به زردند. با لحنی کشدار و خس‌خس‌کنان پرحرفی می‌کند.

هر پنج نفر مستند. ست پارچی در دست دارد. حالت این پیرمردان به حالت مسخرهٔ پسربچه‌هایی شبیه است که شوخی ممنوعی می‌کنند.

سمال: ای پروردگار متعال، ست، اون پارچ به دستت چسبیده؟

مکل: مرده‌شور برده داره سر پیری کنس می‌شه!

سیلو: (می‌زند زیر آواز) یه بطر عرق یه بطر آبجو!

یه بطر از اون ایرلندیا، اوه!

صبح به این زودی، کلهٔ سحر

ملاح دوست داره بطری‌شو، اوه!

آمس: (با تمسخر) وقتی خانمت چش انداخت تو چشت، اون‌وقت می‌بینیم کی بطری بطری می‌زنه!

سیلو: رفته نیوبدفورد سری به قوم و خویشاش بزنه. دیگه از چه کوفتی بترسم! (دوباره می‌زند زیر آواز)

هورا! هورا! آواز شاد می‌خونم!

هورا! هورا! قوم و خویشاش آزادم کردن!

آمس: (با دست به پشت او می‌زند.) مرده‌شورت رو ببره، جو، کم‌کم داری شاعر می‌شی! (همه می‌خندند)

سمال: ای پروردگار متعال، ست، یعنی هیچ رحم و مروتی تو وجود ذیجودت نیس؟ من دارم از بی‌عرقی جون می‌دم، اون‌وقت تو با اون پارچت مجسمه شدی؟ (دست دراز می‌کند آن را بگیرد.)

ست: نه، دیگه بسه! من دستت رو خونده‌ام! می‌خواد این‌قدر دل و جگر پیدا کنه که اگه یه روح پرید تو بغلش (با چشمکی به دیگران) زرد نکنه! خیلی مفت‌خوری، ابنر! عرق خودمه، پس فقط اگه تو شرط ببندی ببری، بهت می‌دم.

مکل: این درسته، ست! نذار بهت رو دست بزنه!

جو: به خدا اگه مرده‌ها مث زنده‌ها باشن، من ترجیح می‌دم بذارم روح زن ازرا بپره تو بغلم! ووی! (از سر شهوت با لب‌هایش ملچ‌ملوچ می‌کند.)

آمس: منم همین‌طور! تیکه‌ای بود!

سمال: (با نگرانی نگاهی به خانه می‌اندازد.) می‌گن روحش این خونه رو گرفته، مگه نه؟

ست: (با چشمکی به دیگران) بعله، روح اون و روح کوفتی بقیه‌شون! قبرستون پر منونه، همه‌شونم شب بر می‌گردن خونه، می‌آن اینجا! ولی تو نباس نگران باشی ابنر، کلی دوست و رفیق پیدا می‌کنی! (بقیه می‌خندند. نشاط آن‌ها تا حدی ساختگی است، اما سمال تا حدی ناراحت است.)»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۸۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۸ صفحه

حجم

۱۸۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۳۸ صفحه

قیمت:
۸۴,۰۰۰
۲۵,۲۰۰
۷۰%
تومان