دانلود و خرید کتاب آن سوی افق یوجین اونیل ترجمه امیر رحمانی کیا
تصویر جلد کتاب آن سوی افق

کتاب آن سوی افق

نویسنده:یوجین اونیل
انتشارات:سبزان
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آن سوی افق

کتاب آن سوی افق نمایشنامه‌ای نوشتهٔ یوجین اونیل و ترجمهٔ امیر رحمانی کیا است و نشر سبزان آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب آن سوی افق

یوجین اونیل، نمایشنامه‌نویسِ شهیر آمریکایی، پدر معنوی ادبیات نمایشیِ شاخصِ آمریکا و همچنان از برجسته‌ترین نمایشنامه‌نویسان‌ جهان به شمار می‌رود. او در اکتبر سال ۱۸۸۸ در نیویورک پای به عرصه‌ٔ حیات نهاد و زندگی پرفراز و نشیب و پرماجرایی را پشت سر گذاشت. نخستین نمایشنامهٔ وی آن ‌سوی افق بود که در سال ۱۹۲۰ جایزهٔ پولیتزر را نصیبش کرد. اونیل در سال ۱۹۳۶ موفق به دریافت جایزه‌ٔ نوبل ادبی شد و در سال ۱۹۵۳ در هتل شرایتون بوستون درگذشت. اونیل پیش از هر نمایشنامه‌نویس دیگر آمریکایی، واقع‌گرایی نمایشی را که آنتوان چخوف، هنریک ایبسن و آگوست استریندبرگ پیشگامانش بودند، به حوزه‌ٔ ادبیاتِ نمایشیِ آمریکا وارد کرد.

نمایشنامهٔ آن ‌سوی افق نمایانگر تأثیر رؤیا در زندگی انسان‌هاست. آدم‌ها رؤیاهای فراوانی در سر دارند که اگر در پی شکوفایی آنها باشند، به سرنوشتی دل‌انگیز و دلخواه می‌رسند. اما آنها، گاه، در طوفان‌های زندگی، رؤیاهایشان را به فراموشی می‌سپارند و در پی شکست‌ها و زمین‌خوردن‌ها، آرزوهای خود را انکار می‌کنند و به دنبال تغییر رؤیا، و از پیِ آن تغییر سرنوشت و زندگی‌شان، برمی‌آیند و از این رهگذر، آنچه قسمتشان می‌شود تنها نشاطی گذرا و ظاهری است.

در آن سوی افق، اونیل با بهره‌گیری از داستان زندگی یک خانواده و با تمرکز بر دو برادر و آمال و آرزوهایشان، و تصمیماتشان در لحظات حساس زندگی، نشان می‌دهد که چگونه افراد، با فقدان شناخت و آگاهی از خود و خانواده‌شان و عدم تعامل مناسب با یکدیگر و داشتن انتظارات نابجا از دیگر اعضا، به دردسر می‌افتند و نصیبی جز حزن و حسرت ندارند.

خواندن کتاب آن سوی افق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران نمایشنامه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب آن سوی افق

«اندرو: (نگاهش به رابرت است که ظاهراً متوجه حضور او نشده ـ با صدای بلند) آهای... (رابرت برمی‌گردد و با دیدن اَندرو، لبخند می‌زند.) حقشه که جایزه بهترین خیال‌باف رو بِدن به تو... می‌بینم که دوباره یکی از اون کتاب‌های قدیمی رو دست گرفتی. می‌خوای با کتاب خوندن تو این نور، خودت رو کور کنی.

رابرت: (نگاهی به کتاب می‌اندازد و با حالتی از روی شرمندگی و خجالت) نمی‌خوندم، فقط خواستم یه نگاهی بِهش بندازم.

اَندرو: چرا، داشتی می‌خوندیش... کِی می‌خوای به خودت بیای راب؟ (از روی جوی رد می‌شود و کنار راب روی حصار می‌نشیند.) این‌بار چی داری می‌خونی؟ شرط می‌بندم دوباره شعره. (کتاب را از دست‌های رابرت می‌گیرد.)

رابرت: (با حالتی از روی بی‌میلی) آره، شعره... مراقب باش کثیف نشه.

اَندرو: (نگاهی به دست‌هایش می‌اندازد.) اینها که می‌بینی کف دست منه، کثافت نیست راب، این خاک مزرعه است، از هر چیز دیگه‌ای تمیزتره... ولی به‌هرحال حواسم هست. فقط خواستم یه نگاهی بِهش بندازم. (چند صفحه‌ای را ورق می‌زند.)

رابرت: (با حالتی طعنه‌آمیز) مراقب باش کور نشی.

اَندرو: مطمئن باش با خوندن این چرت و پرتا کور نمی‌شم. (ناگهان چشمش به مطلبی می‌افتد و از شدت انزجار فریاد می‌کشد.) این خزعبلات چیه دیگه (با صدای بلند و با لحنی از روی تمسخر و استهزاء) «به دریاهای روشن، به روشنی روز و باد عشق می‌ورزیدم، اما نه آن‌چنان‌که تو را دوست می‌داشتم.» (اَندرو همچنان‌که پوزخندی بر لب دارد، کتاب را به رابرت برمی‌گرداند.) بگیر بندازش دور، روزنامه یا مجله نداری؟

رابرت: (از دست اَندرو کلافه و عصبانی به نظر می‌آید.) مجله کشاورزی؟

اَندرو: معلومه دیگه، فقط باحال باشه... به نظرم این مزخرفات رو تو دانشگاه یادت دادن. بازَم اِیول به خودم که همون دبیرستان مدرسه رو وِل کردم... البته شاید هم خیلی دیوونه بودم (همچنان‌که پوزخندی بر لب دارد، از روی محبت و صمیمیت ضربه‌ای به پشت رابرت می‌زند.) فکر کن، همین‌طور که دارم زمین رو شخم می‌زنم، یه کتاب شعر بگیرم دستم و شعر بخونم، شرط می‌بندم اسب‌ها همه‌شون پا به فرار می‌ذارن.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۲۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۱۲۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان