کتاب داینامو
معرفی کتاب داینامو
کتاب داینامو نوشته یوجین اونیل با ترجمه بیتا دارابی منتشر شده است. داینامو در سال 1929 به چاپ رسید. استفاده از تجربههای شخصی در خلقِ شخصیتهای نمایشنامه از ویژگیهای اصلی این اثر است.
درباره کتاب داینامو
ردپای دغدغههای شخصی اونیل در خلق نمایشنامه داینامو غیر قابلانکار است. زیستن در عصر دینداری کورکورانه و همزمان ظهور جلوههای مدرنیته، همگام با پیشرفتهای تکنولوژی، ذهن خِردورز اونیل را به چالش کشیده و در این اثر تردیدهای شخصی او نسبت به تأویلهای بشری از مفهوم دین به روشنی مشهود است. داینامو تصویرگر چالشهای درونی انسان عقلگرا در عصری است که مدرنیته و تجددطلبی، انسان عقلمحور را به برکناری دین از ساحت زندگی بشری یا پوشاندن لباسی نو بر تن ادیان کهن ترغیب میکند. نزاع دینداران و تجددطلبان در مواجهه علم و دین و تأکید بر عقلانیت علم و ضرورت نوسازی دین و همزمان ظهور بحران تمدن و بهرهگیری جنونآمیز از زندگی ماشینی و تفکیک حوزهی علم و معنویات از مباحث عمدهی این نمایشنامه به شمار میرود. قهرمان داینامو انسان عقلگرایی است که جهانبینی خود را بر اساس معیارهای فیزیکی و علمی تفسیر کرده و در تلاش عقلانی نمودن جهان بر مبنای الگوهای مدرنیته، خود را بینیاز ازدین پنداشته و مغرور و متکبرانه دچار جنون خودبنیادانگاری گشته، حیات خود را دگرگون نموده و در نهایت به خلق یک تراژدیِ مدرن دامن میزند.
دخواندن کتاب داینامو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم.
درباره یوجین اونیل نویسنده کتاب داینامو
یوجین اونیل، نمایشنامهنویسِ شهیر آمریکایی، پدر معنوی ادبیات نمایشیِ شاخصِ آمریکا و همچنان از برجستهترین نمایشنامهنویسانجهان به شمار میرود. او در اکتبر سال ۱۸۸۸ در نیویورک پای به عرصهیحیات نهاد و زندگی پر فراز و نشیب و پرماجرایی را پشت سر گذاشت. نخستین نمایشنامه وی فراسوی افق بود که در سال ۱۹۲۰ جایزه پولیتزر را نصیبش کرد. اونیل در سال ۱۹۳۶ موفق به دریافت جایزهی نوبل ادبی شد و در سال ۱۹۵۳ در هتل شرایتون بوستون درگذشت. اونیل پیش از هر نمایشنامهنویس دیگر آمریکایی، واقعگرایی نمایشی را که آنتوان چخوف، هنریک ایبسن و آگوست استریندبرگ پیشگامانش بودند، به حوزهی ادبیاتِ نمایشیِ آمریکا وارد کرد.
بخشهایی از کتاب داینامو
خانم لایت: اما من پنجرههای این ورو خیلی محکم بستم! (با دیدن نگاه خجالتزدهٔ او لبخند میزند.) اوووه، خیلِ خُب، اگه ترسیدی ببندشون.
لایت: (جایگاهش زیر سؤال رفته، پشتش را به او کرده و به سمت پنجره میرود.) رعدوبرق اعصاب خیلی از آدمارو داغون میکنه بدونِ اینکه اونا رو بترسونه.
روبن: اووو، من چِم شده؟... اون رعدوبرق ربطی به فکرای من نداشت...
(به سمت پنجره رفته و از آنجا به خانهٔ فایف نگاه میکند.) ادا گفت بهمحض اینکه آزاد بشه یه صفحه رو گرامافون میذاره... اون وقت من میتونم پشت پرچینِ یاسهای بنفش ببینمش..
هی، اون یاسهای بنفش خیلی خوشبو هستن... خدا کنه عجله کنه... باید عزمم رو جزم کنم و بهش بگم که دوسش دارم...
لایت: (کنار پنجره ایستاده و هوای تازه را تنفس میکند.) میتونی بوی این یاسهای بنفش رو استشمام کنی آملیا؟ اولین بهارمون تو اینجا رو یادت میاد؟
خانم لایت: البته. (سپس، بعد از یک مکث، صدایش غمگین میشود.) بیست و سه سال! زمان زیادی واسه زندگی کردن تو این خونهٔ کوچیکِ داغونه! هاچینز، تو هنوزم اصرار داری بگی اونا یه روزی اینجا برقکشی میکنن؟ این خیلی شرمآوره که اونا حتی پیشپاافتادهترین وسیلهٔ رفاهی زندگیو از تو دریغ میکنن!
حجم
۹۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه
حجم
۹۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه