کتاب داشتن و نداشتن
معرفی کتاب داشتن و نداشتن
کتاب داشتن و نداشتن نوشتۀ ارنست همینگوی و ترجمۀ خجسته کیهان و عزیز ترسه است. این کتاب را نشر افق منتشر کرده است. این رمان معروف دربارهٔ ناخدایی است که برای امرارمعاش قاچاق کالا و انسان انجام میدهد.
درباره کتاب داشتن و نداشتن
این کتاب در سه بخش با عنوان بهار، پاییز و زمستان نوشته شده است. رمان، ناخدا را ذاتاً شخصیت خوبی معرفی میکند که بهخاطر شرایط سخت اقتصادی که خارج از کنترل او هستند، مجبور به ورود به بازار سیاه و جابهجاکردن کالای قاچاق بین کوبا و فلوریدا شده است.
زاویۀ دید رمان داشتن و نداشتن اولشخص است و از نگاه «هری مورگان»، ناخدای کشتی روایت میشود که در بخشی از رمان زاویه دید از نگاه «آلبرت»، دستیار «هری مورگان» روایت میشود. همینگوی سعی میکند با این کار مخاطب را به همذاتپنداری با آلبرت سوق بدهد.
این کتاب سه فیلم اقتباسی در هالیوود دارد. فیلم «ناخدا خورشید»، اثر «ناصر تقوایی» نیز اثر اقتباسی دیگری است که در خلیجفارس و بندرعباس رقم میخورد.
خواندن کتاب داشتن و نداشتن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
ممکن است به داستانهای جنایی که در حال و هوای شهرهای درگیر خشونت و بیسامانی رخ میدهند علاقه داشته باشید. در این صورت کتاب داشتن و نداشتن یک گزینة بینظیر جهت مطالعه است.
درباره ارنست همینگوی
ارنست همینگوی در ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ در اوک پارک ایالت ایلینوی متولد شد. پدرش کلارنس پزشک و مادرش گریس معلم پیانو و آواز بود. ارنست تابستانها را به همراه خانوادهاش در شمال میشیگان به سر میبرد و در همان جا بود که او متوجۀ علاقۀ شدید خود به ماهیگیری شد.
او پس از اتمام دورهٔ دبیرستان، در سال ۱۹۱۷ برای مدتی در کانزاسسیتی بهعنوان گزارشگر گاهنامۀ استار مشغول به کار شد. در جنگ جهانی اول او داوطلب خدمت در ارتش شد؛ اما ضعف بینایی او را از این کار بازداشت در عوض بهعنوان رانندهٔ آمبولانس صلیب سرخ در نزدیکی جبههٔ ایتالیا به خدمت گرفته شد. ۱۹۱۸ مجروح شد و ماهها در بیمارستان بستری بود.
در بازگشتش به ایالات متحده، مردم شهر و محلهاش در اوک پارک از او مانند قهرمانان استقبال کردند. ارنست بین سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۶ بود که در مقام یک نویسنده به شهرت رسید.
سبک ویژهٔ او در نوشتن او را نویسندهای بیهمتا و بسیار تأثیرگذار کرده بود. در سال ۱۹۲۵ نخستین رشته داستانهای کوتاهش، در زمانۀ ما، منتشر شد که بهخوبی گویای سبک خاص او بود. خاطراتش از آن دوران که پس از مرگ او در سال ۱۹۶۴ با عنوان «عید متغیر» انتشار یافت، برداشتی شخصی از نویسندگان، هنرمندان، فرهنگ و شیوهٔ زندگی در پاریس دهة۱۹۲۰ است.
ارنست و «هدلی» در اکتبر ۱۹۲۳ صاحب یک فرزند پسر شدند و نام او را جک گذاشتند (با نام مستعار بامبی). در سال ۱۹۲۶ اولین رمان او بر پایهٔ تجربههای بهدستآمدهاش از اسپانیا با نام «خورشید همچنان طلوع میکند» به چاپ رسید.
ارنست همینگوی در تاریخ ۲ ژوئیه ۱۹۶۱ میلادی با یکی از تفنگهای محبوبش، دولول ساچمهزنی باساندکو، خودکشی کرد؛ خانوادهاش در ابتدا اعلام کردند که ارنست مشغول تمیز کردن اسلحه بوده که تیری از آن دررفته و باعث مرگ او شده است؛ اما پس از پنج سال همسر وقتش، ماری ولش، به انجام خودکشی توسط همینگوی اعتراف کرد.
بخشی از کتاب داشتن و نداشتن
«از در که به سمت راست رفتند بیرون، دیدم یک ماشین که شیشههایش بالا بود از آن طرف میدان به سمتشان میآمد. اول یک شیشهٔ پنجره شکست و گلوله ردیف بطریهایی را که کنار دیوار تبلیغاتی سمت راست چیده بودند داغان کرد. صدای شلیک شنیدم و باپ، باپ، باپ، بطریهای کنار سرتاسر دیوار شکستند.
پریدم پشت بار که طرف چپم بود و از لبهٔ آن نگاه کردم، ماشین ایستاده بود و دوتا مرد کنارش روی زمین کمین کرده بودند. یکیشان یک هفتتیر تامپسون داشت، دیگری یک تفنگ اتوماتیک که لولهاش را اره کرده بود. آنکه هفتتیر تامپسون داشت سیاه بود. آن یکی مثل شوفرها کت پارچهای سفید تنش بود.
یکی از پسرها درست زیر پنجرهٔ بزرگی که داغان شده بود با صورت افتاده بود روی زمین. دوتای دیگر پشت گاری یخ که علامت آبجوی مناطق حاره را داشت پناه گرفته بودند، گاری جلوی میخانهٔ بغلی که اسمش کانارد بود ایستاده بود. یکی از اسبهای گاری افتاده بود زمین و دستوپا میزد، آن یکی سرش را برده بود پایین.
یکی از پسرها از عقب گاری تیری انداخت که خورد به پیادهرو و کمانه کرد. سیاهه که هفتتیر تامی داشت سرش را آورد توی خیابان و از پایین پشت گاری را بست به رگبار و یکیشان را زد که افتاد نزدیک پیادهرو و سرش افتاد بغل جدول. آنجا داشت پرپر میزد، سرش را گرفته بود تو دستهایش و شوفره با تفنگ میزدش، درحالیکه سیاهه خشاب تازهای گذاشت؛ اما فاصله زیاد بود. جای گلولهها را میشد در سراسر پیادهرو مثل خردههای نقره دید.»
حجم
۱۵۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۱۵۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
نظرات کاربران
من دارم کتاب چاپیش رو از همین نشر میخونم و با اینکه نویسنده مشهوری اون رو نوشته الان که تفریبا ۱۰۰ صفحه ازش خوندم اصلا جذابیتی نداره یه سری روزمرگیه که چون کلاسیکه و یه جورایی مردونه درکش نمیکنم رقبتم