دانلود کتاب صوتی بازار مکاره (از کتاب بازار مکاره) با صدای مسعود کرامتی + نمونه رایگان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب صوتی بازار مکاره (از کتاب بازار مکاره)

دانلود و خرید کتاب صوتی بازار مکاره (از کتاب بازار مکاره)

انتشارات:رادیو گوشه
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب صوتی بازار مکاره (از کتاب بازار مکاره)

کتاب صوتی بازار مکاره اثر نیکلای گوگول با ترجمهٔ عباس‌علی عزتی و گویندگی مسعود کرامتی توسط رادیو گوشه منتشر شده است. این کتاب مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه است که جنبه‌هایی از زندگی و فرهنگ روسیه را با بیانی بدیع و نوآورانه بازگو می‌کند. نیکلای گوگول به عنوان یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان روسیه، پایه‌گذار سبک داستان‌نویسی مدرن این کشور شناخته می‌شود، و آثار او الهام‌بخش نویسندگان بزرگی مانند داستایفسکی بوده است.

درباره کتاب صوتی بازار مکاره

بازار مکاره شامل داستان‌های کوتاه و برجسته‌ای از نیکلای گوگول است که در آن‌ها ویژگی‌های منحصربه‌فرد زبان و روایت او به چشم می‌خورد. این داستان‌ها نه تنها به دلیل استفاده از عناصر فولکلور و فضایی رمانتیک شناخته می‌شوند، بلکه به واسطه ساختارشکنی در شیوه روایت و تمرکز بر تصاویر و حالت‌های نمایشی، اثری متمایز در ادبیات روسیه به شمار می‌روند. گوگول در این آثار از تحلیل‌های واقع‌گرایانه کلاسیک فاصله گرفته و روایت‌هایی چندلایه و تفسیرپذیر ارائه داده است. نیکلای گوگول، نویسنده برجسته روسیه، در سال ۱۸۰۹ به دنیا آمد و با آثارش تأثیر عمیقی بر ادبیات این کشور گذاشت. او به واسطه سبک خاص و رویکرد نوآورانه‌اش در داستان‌نویسی، یکی از پیشگامان ادبیات مدرن روسیه محسوب می‌شود. گوگول علاوه بر نویسندگی، مدتی به تدریس تاریخ پرداخت، اما این مسیر را نیمه‌کاره رها کرد تا تمام تمرکز خود را بر ادبیات بگذارد. در سال ۱۸۳۵، نیکلای گوگول با انتشار آثار مختلفی مانند خیابان نِفسکی، یادداشت‌های یک دیوانه و کتاب میرگورود، توانست جایگاه ویژه‌ای در ادبیات روسیه پیدا کند. میرگورود، که در ادامه شب‌نشینی‌ها در مزرعه‌ای نزدیک دیکانکا نوشته شده است، داستان‌هایی از زادگاه او را در بر می‌گیرد. از میان داستان‌های این کتاب می‌توان به آثار برجسته‌ای چون تاراس بولبا، ملاکان قدیم و وی اشاره کرد. تاراس بولبا با سبک حماسی و شخصیت‌پردازی قوی، یکی از شناخته‌شده‌ترین داستان‌های گوگول محسوب می‌شود که در میان ادبیات جهان جایگاهی خاص دارد. 

کتاب صوتی بازار مکاره را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این اثر برای علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه کلاسیک، ادبیات روسیه و خوانندگانی که به مضامین اجتماعی و فرهنگی در قالب روایت‌های خلاقانه علاقه دارند، مناسب است.

درباره نیکلای واسیلیویچ گوگول

نیکلای واسیلیویچ گوگول (Nikolai Vasilyevich Gogol) در سال ۱۸۰۹ به دنیا آمد و در سال ۱۸۵۲ از دنیا رفت. او داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس مشهور و اهل روسیه است. گوگول در خانواده‌ای از طبقهٔ متوسط و علاقه‌مند به ادبیات در اوکراین متولد شد. تحصیلات متوسطهٔ خویش را در شهر نژین به پایان رساند. هنگامی که محصل بود، مهارتش را در نویسندگی نشان داد. پس از ترک مدرسه در آرزوی به دست‌آوردن کاری آموزشی و یا دولتی و کسب وجهه‌ای ادبی به پترزبورگ رفت. در سال ۱۸۲۹ با نام مستعار «و. آلوف» منظومه‌ای رمانتیک به نام «هانس کوچلگارتن» منتشر کرد، اما این منظومه توفیق چندانی نیافت و حتی از سوی افراد اهل مطالعه و منتقدان نیز مورد استهزا قرار گرفت. سرانجام گوگول در پایان سال ۱۸۲۹ موفق به یافتن پستی رسمی در یک ادارهٔ دولتی شد. او به نوشتن ادامه داد. در ۱۸۲۹ منظومهٔ «هانس کوشِل‌گارتِن» را منتشر کرد. این کتاب با موفقیتی روبه‌رو نشد و همهٔ نسخه‌های آن را خودِ گوگول خرید و آتش زد. این شکست، نویسندهٔ تازه‌کار را نسبت به ادبیات دلسرد کرد، ولی سرخوردگی او طولانی نبود. در سال‌های ۱۸۳۱ - ۱۸۳۲ داستان‌های منثور «شب‌هایی در قصبهٔ نزدیک دیانکا» منتشر شد و تحسین الکساندر پوشکین را برانگیخت. گوگول به نوشتن ادامه داد و با کتاب «نفوس مرده» جایگاه خودش را میان نویسندگان پیدا کرد. آن اثری که او را در جهان مشهور کرد، داستان «شنل» بود که آن را آغازگر داستان کوتاه روسی می‌دانند. «بازرس» و «دماغ» و «یادداشت‌های یک دیوانه» آثار مشهور دیگری از نیکلای گوگول هستند.

بخشی از کتاب صوتی بازار مکاره

«بسیاری از آن‌هایی که می‌آمدند، به‌ویژه پسرهای جوان، به دهقان ما که می‌رسیدند کلاه از سر برمی‌گرفتند. اما این نه برای سبیل‌های سفیدش بود، نه برای گام‌های باوقارش. تنها کافی بود کمی بالاتر را نگاه کنی تا دلیل چنین احترامی را بفهمی؛ روی گاری دختری زیبا نشسته بود با صورتی گِرد و ابروهایی سیاه که در بالای چشمان قهوه‌ایِ روشنش همچون دو کمان یکسان بالا رفته بودند؛ لب‌های صورتی‌اش بی‌خیال لبخند می‌زدند، و دور سرش نوارهای قرمز و آبی بسته بود که همراه با گیسوهای بلند بافته و دسته‌ای از گل‌های وحشی بر سر دل‌رُبایش تاجی گران‌بها ساخته بودند. گویا همه‌چیز برایش جالب بود؛ همه‌چیز برایش عجیب و تازه بود… و چشمان زیبایش مدام از شیئی به شیء دیگر می‌دویدند. چرا هوش از سرش نپرد! اولین‌بار بود که به بازار مکاره می‌آمد! دختری بود هجده‌ساله که برای اولین‌بار به یک بازار مکاره می‌رفت! اما هیچ‌یک از رهگذران نمی‌دانست که التماسش به پدر برای بردنش با خود به چه قیمتی تمام شده است. اگرچه پدر از مدت‌ها پیش دوست داشت که با جان‌ودل این کار را بکند، اختیارش دست نامادری بدجنس دختر بود که یاد گرفته بود شوهرش را با مهارت مهار کند، همان‌طور که شوهرش مادیان پیرش را به منظور بهره‌کشی طولانی، و حالا هم برای فروش، با افسار مهار می‌کرد. زنِ سرکش… راستی، فراموش کردم بگویم که او نیز همان جا روی گاری نشسته بود و یک ژاکت پشمی سبز و زیبا به تن داشت که رویش گویا، به تقلید از خز قاقم، دُم اسب سفیدرنگ و گل‌های قرمز دوخته بود و دامن گران‌بهای رنگارنگی شبیه صفحهٔ شطرنج پایش بود و روسری رنگارنگی که به صورت سرخ و چاقش هیبت خاصی می‌داد سرش بود و قیافه‌اش چنان ناخوشایند و وحشی شده بود که همه تا چشم‌شان به او می‌افتاد با شتاب رو برمی‌گرداندند و نگاه مضطرب‌شان را به صورت شاد دختر می‌دوختند.

چشم مسافران ما پیش‌تر به دیدن رودخانهٔ پسیول روشن شده بود؛ از دور نسیم خنکی می‌آمد که پس از گرمای ملال‌آور و ویرانگر شایان توجه به نظر می‌رسید. از لای برگ‌های سبز تیره و روشنِ صنوبرهای سیاه و توس‌ها و سپیدارها، که با بی‌احتیاطی در چمنزار پراکنده می‌شدند، بارقه‌های آتشین بر بستر سرد آب برق می‌زدند و رودخانهٔ زیبا، با درخشندگی، سینهٔ نقره‌فامش را عریان می‌کرد و طره‌های سبز درختان به طرز باشکوهی بر آن فرومی‌ریختند. رودخانه، با هوس‌بازی‌هایی که در آن ساعات لذت‌بخش داشت، آن‌گاه که آینهٔ راست‌گویش به طرز غبطه‌آوری غرور و درخشش خیره‌کننده و پیشانی و شانه‌های یاسی و گردن مرمرینش را بازتاب می‌داد که موج‌های تیره همچون گیسوانی طلایی بر آن فرود می‌آمدند، با بی‌اعتنایی تنها به تعویض جواهراتش می‌پرداخت و هوس‌هایش پایانی نداشت. تقریباً هر سال محیط پیرامونش را تغییر می‌داد و مسیر جدیدی برای خود برمی‌گزید و در احاطهٔ مناظر جدید و متنوع قرار می‌گرفت. ردیف آسیاب‌ها امواج عظیم را روی چرخ‌های سنگین خود بلند می‌کردند و با قدرت پرتاب می‌کردند و به همه‌جا می‌پاشیدند و گردوخاک بلند می‌کردند و در اطراف سروصدا راه می‌انداختند. گاری با مسافرانی که با آن‌ها آشنا شدیم به روی پل رسید. رودخانه با تمام زیبایی و عظمتش همچون سطحی شیشه‌ای در مقابل‌شان جریان داشت. آسمان، جنگل‌های سبز و کبود، مردم، گاری‌های ظروف گِلی، آسیاب‌ها ــ همه و همه واژگون شده بودند، بعضی ایستاده بودند و بعضی در حرکت بودند، بدون آن‌که در اعماق آبی و زیبای رودخانه فروروند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

زمان

۱ ساعت و ۱۸ دقیقه

حجم

۱۸۰٫۰ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۱ ساعت و ۱۸ دقیقه

حجم

۱۸۰٫۰ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان