دانلود و خرید کتاب آسیاب کنار فلوس جورج الیوت ترجمه ابراهیم یونسی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب آسیاب کنار فلوس

کتاب آسیاب کنار فلوس

معرفی کتاب آسیاب کنار فلوس

«آسیاب کنار فلوس» نوشته جورج الیوت(۱۸۸۰-۱۸۱۹)، نویسنده انگلیسی است. آسیاب کنار فلوس هم از حیث محتوا و هم از حیث قالب رمانی است درباره اعمال پیچیده عوالم درون و برون. اما خود نویسنده به رغم تمام تأملی که برداستان و کوشش آگاهانه‌ای که برطرح و قالب آن صرف می‌کند معتقد بود که فضا و جای بیش از اندازه‌ای را به بخش اوایل کار، یعنی دوران رشد ماگی و تام، تخصیص داده است، و برخی از سخن‌سنجان امروزی نیز در این پندار با وی سهیم‌اند. اما به هرحال، کتاب روشن و جریان داستان نیرومند است، و همچون رود فلوس غیرقابل پیش‌بینی است، و سرانجام پس از طی مسافتی دراز ما را به پهنه دریا رهنمون می‌شود. در بخشی از رمان می‌خوانیم: دشتی گسترده، آن‌جا که فلوس گسترنده شتابان از میان کرانه‌های سبزش به جانب دریا پیش می‌رود و خیزاب زیبا، که به پیشبازش شتافته است، وی را با شور در آغوش می‌گیرد و از شتابش می‌کاهد. بر این جریان نیرومند کشتی‌های سیاه روانند، کشتی‌های سنگین از الوارهای خوشبوی کاج، کیسه‌های پر از دانه‌های روغنی، یا زغال سیاه و رخشنده. مقصد این محصولات شهر «سنت اوگز» است که بامهای کهنسال و سرخ و شیار شیار و شیروانی‌های وسیع انبارهایش را در میان پشته‌ای پوشیده از درخت و کناره رود به تماشا می‌گذارد، در حالی‌که پرتو نگاه گذرای خورشید زمستانی ته رنگی ارغوانی به آب می‌بخشد. در دوردست، از هر سو، مرغزارهای شاداب گسترده است، با قطعاتی از خاک سیاه که برای افشاندن بذر نباتات درشت برگ آماده شده‌اند، یا از هم اکنون کشت نباتات نازک برگ پائیزی ته رنگی بدانها به وام داده است. بازمانده کومه‌های زرین کندوهای عسل سال پیش هنوز در فواصل بین خاربست‌ها به چشم می‌خورند، و همه جا، جای جای، درختانی این خاربست‌ها را آراسته‌اند.
معرفی نویسنده
جورج الیوت

جورج الیوت یکی از رمان‌نویسان مشهور انگلیسی دوران ویکتوریا است که آثار او به‌واسطه‌ی بهره‌مندی از دیدگاه‌های رئالیست و روان‌شناختی شهرت دارند. او، با نام اصلی ماری آن اوانز، این نام مستعار مردانه را برای خود برگزید تا اطمینان یابد که آثارش، فارغ از جنسیت وی مورد توجه مخاطبان قرار می‌گیرد. اگرچه نویسندگان زن در آن زمان آزادانه نام اصلی‌شان را در آثار خود می‌نوشتند، اما الیوت نمی‌خواست به سبک بسیاری از آنان، صرفاً به عنوان نویسنده‌ی داستان‌های عاشقانه شناخته شود. این جدیت و تمایز را در تمامی ادوار زندگی او می‌توان دید.

کاربر ۲۹۶۸۷۹۳
۱۴۰۰/۰۱/۱۸

عجب!!!!!!!!!!! قطعا ارزش چند بار خوندن داره

بوک تاب
۱۴۰۰/۰۶/۱۵

من خیلیییی وقت پیش خواندمش، اما آنطوری که یادمه : ترجمه کتاب رو دوست داشتم، کلا ترجمه های آقای یونسی عالیه. طولانی بود اما آخرش از خواندنش راضی بودم. بعد از داستان تا مدتها فکرم درگیر بود، حتی هنوز هم بعضی از

- بیشتر
🌻سپیده 🌻
۱۳۹۶/۰۱/۲۴

یک ستاره برای ثبت نظر می دونستید "جورج الیوت" یه خانم بوده و برای اطمینان ازینکه مخاطبان،بطور جدی آثارش رو می خونن یا بررسی می کنن،نام مستعار"جورج الیوت" رو برای خودش در نظر گرفت...🤔

zohreh
۱۴۰۱/۰۲/۱۹

۷۶. کتاب ترجمه و مقدمه بی‌نظیری داره که نباید ازش غافل شد،‌ هرچند که داستان طولانی‌ای داره که میتونه حوصله سر بر باشه. جورج الیوت در توصیفش از این کتاب گفته که درام داستان بی‌شباهت به درام زندگی خودش نیست. ماجرای زندگی خانواده

- بیشتر
Bookworm
۱۳۹۵/۱۱/۰۸

ابتدای داستان خیلی جالب نبود توضیحات اضافی و زندگی اشرافی ولی از میانه انگار که نویسنده عوض میشه طوفان و غرق شدن عالی بود👍

ایران آزاد
۱۴۰۱/۱۰/۰۳

تازه کتاب رو شروع کردم. البته در دوران نوجوانی آن را خوانده بودم. از همان ابتدا زبان کهن و نامانوس مترجم باعث آزار خواننده میشه. اصطلاحاتی عجیب و غریب به کار می‌بره که باید به فرهنگ لغت مراجعه کرد. توصیفات

- بیشتر
کاربر ۲۵۹۰۳۴۳
۱۴۰۲/۱۲/۱۸

کتاب از دسته کتابهای کلاسیک هست که باید با حوصله خوانده بشه، داستان جذاب بود . ولی یک ویرلیش در ترجمه لازم داره که جملات مفهوم تر باشند .

کاربر vahideh
۱۴۰۲/۱۰/۱۸

موضوع کتاب عالیه ولی متاسفانه ترجمه جالب نیست و ویراستاری خیلی بد بود

الیزابت دارسی
۱۴۰۲/۰۹/۱۴

نیاز داشتم که خیلی عاشقانه باشه ولی قلم نویسنده فوق العاده قشنگ بود🌿

samari
۱۴۰۱/۰۹/۰۱

من این کتاب رو با توجه به شناختی که از موضوعش داشتم خریداری کردم اما متاسفانه از بین نسخه هایی که طاقچه ارائه داده بود مترجمانش رو نمیشناختم و به صورت شانسی این نسخه رو انتخاب کردم علیرغم ادعایی که مترجم

- بیشتر
تعصب خوراک طبیعی آن طبایعی است که نمی‌توانند از آن دانش پیچیده و پاره پاره و شبهه‌برانگیزی که «حقیقت»اش می‌خوانیم مایه‌ای بیندوزند و از آن تغذیه کنند. کافی است تعصبی به ارث برسد، در هوا شناور شود، دستخوش شایعه شود، و مشهود گردد، هر طور هم که آمده باشد این اذهان جایگاهی به او می‌دهند، زیرا چیزی است که می‌توان با صراحت و شجاعت اظهارش کرد، چیزی است که جای خالی اندیشه‌های زیبا را پر می‌کند، چیزی است که می‌توان با قوت و نفاذ یک حق طبیعی بر دیگران اعمالش کرد ـ در عین حال که چوبدست است چماق هم هست. هر تعصبی که این منظورها را برآورد بی‌نیاز از اثبات است.
آرمان
زن نباید اینقد بافهم باشد؛ خیال می‌کنم فهم زیاد برای زن دردسر ایجاد می‌کند.
پویا پانا
آدم نباید به ظاهر قضاوت کند... این دنیا دنیای گیج‌کننده‌ای است.
پویا پانا
همه چیز طوری پیچ خورده و قرقاطی شده که آدم هر قدر سرراست‌تر باشد بیشتر گیج می‌شود.
پویا پانا
از اینها گذشته، آدمی که مایه محبت بشری در سرشت او است به زحمت می‌تواند از انجام عملی حاکی از خوش خلقی روی گردان شود و آدم نمی‌تواند این نیک سرشتی را از هر حیث و در تمام جهات و جوانب رعایت کند.
zohreh
آیا زندگیش همیشه باید این‌طور باشد؟ همیشه کشمکش درونی تازه‌ای برای او به ارمغان بیاورد؟
zohreh
خیلی زود درمی‌یابیم که چشم‌انداز مرگ هم می‌تواند کاملا تحمل‌ناپذیر و حتی آرامبخش باشد، اگر آدم بداند که ملافه‌ای که روی او می‌اندازند تا در تابوت او را به معرض تماشای اقوام بگذارند اتو کشیده و تمیز و پاکیزه است و اموال آدم بین خواهرزاده‌ها و برادرزاده‌های خوشرفتار بخش خواهد شد.
zohreh
سرنوشت فرد را تنها خلق و خو و سرشت و مزاج او معین نمی‌کند، این نکته را نویسنده در ضمن تفسیر وقایع داستان توضیح می‌دهد: بیشتر جریان بستگی به وقایعی دارد که در جهان «شانس و تصادف» وقایع پیش‌بینی نشده از برای شخص روی می‌دهند، یعنی جهانی که جامعه نماینده آن است
zohreh
بسی، عیب کار تو اینه، که اگر پاره چوبی سر راهت ببینی فکر می‌کنی که نمی‌توانی از روش ردشی، مثلا نمی‌خواهی که من یک ارابه ران درست و حسابی را استخدام کنم، چرا که خال به صورتشه!
zohreh
ملافه‌های تختخواب خوبه را درآورده‌ام، و کزیا اونا را جلو بخاری رو بند انداخته. البته بهترین ملافه‌هامان نیستن، ولی خوب، برای خوابیدن خوبن، حالا هر کس که می‌خواد باشه، برای این‌که ملافه‌های هلندی را گذاشته‌ام که وقتی مردیم خودمان را توشان بپیچین، اگر نه می‌خواستمشان چه کار؟ و آقای تالیور، اگر همین فردا بمیری پاک و پاکیزه، اتو کشیده حاضر و آماده‌ن، و بوی عطر گل سنبل میدن، و آدم حظ می‌کنه که او را تو یه همچی ملافه‌هایی بپیچن... و تو گوشه سمت چپی اشکاف بزرگه هستن ـ اون پشت‌ها: دلم نمی‌خواد غیر از خودم چشم کسی بهشون بیفته.
zohreh

حجم

۷۳۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۶۲۸ صفحه

حجم

۷۳۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۶۲۸ صفحه

قیمت:
۱۳۰,۰۰۰
تومان