دانلود و خرید کتاب میدل مارچ جورج الیوت ترجمه لیدا طرزی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب میدل مارچ

کتاب میدل مارچ

نویسنده:جورج الیوت
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۱از ۱۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب میدل مارچ

کتاب میدل مارچ نوشتهٔ جرج الیوت و ترجمهٔ لیدا طرزی است. این خلاصهٔ رمان را انتشارات نیستان راهی بازار کتاب کرده است.

درباره کتاب میدل مارچ

میدل مارچ نوشتهٔ جرج الیوت، نامِ مستعار ماری آن ایوانس، نویسندهٔ شهیر قرن نوزدهم انگلستان است. او با خلق رمان میدل مارچ قدم به دنیای رمان‌نویسان بزرگ زمان خود گذاشت. میدل مارچ نام منطقه‌ای است که شخصیت‌های خارق‌العادهٔ رمان در آن زندگی می‌کنند. شخصیت اصلی رمان دختری آرمانگرا و بلندپرواز به نام دوروتی بروک است که به احتمال قوی، به جرج الیوت، نویسندهٔ کتاب شباهت دارد. او از دنیای پیرامونش شاکی است و می‌خواهد آن را تغییر دهد اما همین شخصیت جنگجویش او را وارد ازدواجی ناموفق با مردی می‌کند که فرسنگ‌ها از او فاصله دارد. در همین فاصله، با شخصیت دیگر داستان یعنی ترتیوس لیدگیت آشنا می‌شویم که مانند دوروتی آرمانگراست و درست مثل او، وارد ازدواجی ناموفق با دختری ظاهربین و خودخواه می‌شود. خواننده در طول داستان با شخصیت‌ها و اهالی دیگر میدل مارچ آشنا می‌شود و با آن‌ها پیش می‌رود تا ببیند زندگی آن‌ها به کجا ختم شده و با آداب و رسوم آن زمان مردم انگلستان هم آشنا می‌شود.

خواندن کتاب میدل مارچ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن میدل مارچ را به علاقه‌مندان به رمان و داستان‌های عاشقانه و ادبیات زنانه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب میدل مارچ

زیبایی و مِلاحت دوشیزه بروک از آن دست بود که وقتی لباس معمولی می‌پوشید بیشتر به چشم می‌آمد. تو گویی لباس‌های ساده وقار بیشتری به وجاهتش می‌دادند. مردم او را دختر بسیار باهوشی می‌دانستند ولی می‌گفتند خواهرش، سِلیا، معمولی‌تر و معقول‌تر است. البته سلیا هم لباس‌های آن‌چنانی نمی‌پوشید، ولی خُب وقتی دقت می‌کردی می‌دیدی رخت و لباسش کمی با خواهرش فرق می‌کند و بفهمی‌نفهمی از عشوه و طنازی بی‌نصیب نیست. به هر حال، ساده‌پوشی دوشیزه بروک بخاطر شرایط پیچیده‌ای بود که خواهرش هم در آن‌ها سهیم بود، از جمله اصل و نسب خوب. خاندان بروک اشراف‌زاده نبودند ولی اصل و نسب خوبی داشتند و در اجدادشان کمتر از روحانی یا دریاسالار پیدا نمی‌شد. زن‌های چنین خانواده‌هایی که در خانه‌های ییلاقی آرام زندگی می‌کردند و کلیساهای روستایشان به زور به اندازه یک سالن پذیرایی بود، طبیعتاً استفاده از زینت‌آلات کم‌بها را در شأن خودشان نمی‌دانستند. البته ساده‌پوشی دوشیزه بروک دلیل دیگری هم داشت و آن احساسات مذهبی‌اش بود. برای دوروتیا که تقدیر آدمی را در پرتو تعالیم مسیحیت می‌دید، نگرانی دربارۀ مُدهای زنانه دیوانگی محض بود. او نمی‌توانست با علاقه به ظواهر مادی تشویش‌های زندگی معنوی‌اش را تسکین دهد. ذهن دوروتیا بشدت نظری بود و در عطش مفهومی رفیع از جهان می‌سوخت، مفهومی که هم منطقه کشیش‌نشین تیپتون را در برمی‌گرفت و هم رفتار و کردار شخص او را. او شیفته سختی و بزرگی بود و هر آنچه را که واجد این دو جنبه بودند در آغوش می‌گرفت. قطعاً این ویژگی‌های شخصیتی بر سرنوشت هر دختر دَم‌بختی تأثیر می‌گذارد. با این‌همه دوروتیا که از قضا خواهر بزرگتر هم بود هنوز بیست‌سال نداشت. هر دو خواهر تحصیل‌کرده بودند. وقتی دوروتیا دوازده‌ساله بود پدر و مادرشان از دنیا رفتند و عموی مجردشان سرپرستی آنها را برعهده گرفت. حدود یک سال پیش دخترها به همراه عمویشان به منطقه ییلاقی تیپتون آمدند. عمویشان مردی شصت‌ساله، خوش‌مشرب و خیرخواه بود که عقایدش مثل اوضاع جوّی غیرقابل پیش‌بینی بود. او نظرات سخاوتمندانه‌ای داشت ولی سخت سر کیسه را شُل می‌کرد. دوروتیا بی‌صبرانه منتظر روزی بود که به سن قانونی برسد و بتواند از حق و حقوقش در مصارف عام‌المنفعه استفاده کند. او و سلیا سالانه هفتصد پوند از والدین‌شان ارث می‌بردند ولی اگر دوروتیا ازدواج می‌کرد و صاحب پسری می‌شد آن پسر وارث املاک جناب بروک می‌شد و از محل جمع‌آوری اجاره‌بها سالانه سه هزار پوند به دست می‌آورد.

و چرا دوروتیا نباید ازدواج می‌کرد؟ دختری به آن زیبایی و چنان آتیه روشنی؟ هیچ چیز نمی‌توانست مانع ازدواج او شود جز عشقش به بی‌نهایت‌ها و اصرارش بر سبک خاصی از زندگی که می‌توانست هر مرد محتاطی را از خواستگاری از او مُنصرف کند یا نهایتاً به جواب کردن همه خواستگاران مُنجر شود. آخر کدام زن جوان اصل و نسب‌داری در کلبۀ محقر کارگران کنار کارگری مریض زانو می‌زد و از ته دل دعا می‌کرد و یا روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها کتاب‌های مذهبی می‌خواند؟ مردها دوست داشتند زن‌هایشان اعتقادات مذهبی معقولی داشته باشند ولی هیچ‌وقت سعی نکنند آنها را عملی کنند.

معرفی نویسنده
جورج الیوت

جورج الیوت یکی از رمان‌نویسان مشهور انگلیسی دوران ویکتوریا است که آثار او به‌واسطه‌ی بهره‌مندی از دیدگاه‌های رئالیست و روان‌شناختی شهرت دارند. او، با نام اصلی ماری آن اوانز، این نام مستعار مردانه را برای خود برگزید تا اطمینان یابد که آثارش، فارغ از جنسیت وی مورد توجه مخاطبان قرار می‌گیرد. اگرچه نویسندگان زن در آن زمان آزادانه نام اصلی‌شان را در آثار خود می‌نوشتند، اما الیوت نمی‌خواست به سبک بسیاری از آنان، صرفاً به عنوان نویسنده‌ی داستان‌های عاشقانه شناخته شود. این جدیت و تمایز را در تمامی ادوار زندگی او می‌توان دید.

بوک تاب
۱۴۰۲/۰۴/۱۳

این خلاصه است. من کتاب کامل را خواندم خیلی دوست داشتم. ترجمه مینا سرابی حدودا ۱۸۰۰ صفحه است😊

کافه کتاب
۱۴۰۱/۰۷/۲۳

اوایل کتاب شما را جذب می کنه چند داستان عشقی جالب با هم شروع میشوند ولی کم کم موضوع کتاب خسته کننده میشود تا حدی که شاید اصلا اواخر کتاب را نخوانید

moonlight
۱۴۰۱/۰۶/۲۴

داستان جالب بود و ترجمه ی خانم طرزی عالی بود!👌🏻

دریا
۱۴۰۳/۰۸/۰۱

میدل مارچ جزو آثار کلاسیک و خیلی مشهور هست برای همین با وجود اینکه خیلی دوست داشتم بخونمش و چندبار هم برای خوندنش اقدام کردم برام خسته کننده بود و ادامه ندادم ولی این کتاب خوبه چون خلاصه ی رمان

- بیشتر
رییسی
۱۴۰۳/۰۴/۰۳

این کتاب زندگی افرادی با عقاید و سبک زندگی های متفاوت را روایت میکنه ، داستان درباره مردم یه شهر کوچک در انگلستان هست، تعداد شخصیت های داستان زیاد هستن و داستان از جوانی تا پیری را در بر میگیره.با

- بیشتر
2m,z,s
۱۴۰۲/۱۰/۲۵

موضوعات جالبی در کتاب مطرح شد.من از پادکست کتابگرد با این کتاب آشنا شدم .سریالش هم هست

ولی درمان باید از یک جایی شروع بشود دیگر. اگر منتظر خِرَد و وجدان رَجُل سیاسی نشسته‌اید، زهی خیال باطل! تنها وجدانی که می‌شود به آن اعتماد کرد حس جمعی اشتباه بودن در یک طبقه است، و بهترین خردی که جواب می‌دهد خرد متعادل کردن دعاوی است. من حامی کسی هستم که حامی دعاوی مردم است، نه حامیان پاک‌دامن اشتباهات. اگر آدمی موافق اصلاحات پزشکی باشد و آدم دیگری مخالف آن تو سوال می‌کنی کدام‌شان انگیزه‌های بهتر یا حتی عقل سالم‌تری دارد؟»
sahba
ما موجودات فانی، از صبح تا شام هزار بار ناامید و پریشان می‌شویم. به سختی اشک‌مان را نگه می‌داریم تا سرازیر نشود، لب‌هایمان سفید می‌شود و وقتی کسی می‌پرسد، «چه‌ات است؟» می‌گوییم؟ «هیچ چیز.» ولی غرور به دادمان می‌رسد. غرور چیز بدی نیست وقتی وادارمان می‌کند جراحاتمان را پنهان کنیم ـ نه آنکه به دیگران جراحتی وارد کنیم.
سحر انصاری
ما موجودات فانی، از صبح تا شام هزار بار ناامید و پریشان می‌شویم. به سختی اشک‌مان را نگه می‌داریم تا سرازیر نشود، لب‌هایمان سفید می‌شود و وقتی کسی می‌پرسد، «چه‌ات است؟» می‌گوییم؟ «هیچ چیز.» ولی غرور به دادمان می‌رسد. غرور چیز بدی نیست وقتی وادارمان می‌کند جراحاتمان را پنهان کنیم ـ نه آنکه به دیگران جراحتی وارد کنیم
سحر انصاری
شما ادعا می‌کنید با هر چیز فاسد و پوسیده‌ای مخالفید ولی چیزی پوسیده‌تر از این نیست که به مردم القا کنید تمام دردهای جامعه را می‌توان با سیاه‌بازی‌های سیاسی درمان کرد.
parisa

حجم

۲۶۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۲۶۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۶۴,۸۰۰
تومان