کتاب آسیاب کرانه فلاس
معرفی کتاب آسیاب کرانه فلاس
کتاب آسیاب کرانه فلاس داستانی از جورج الیوت، با ترجمه لیدا طرزی است. این داستان درباره مضامین مختلفی از جمله عشق و گذر از آن، جنگیدن با جبرگرایی و انتخاب اراده آزاد، حمایت خانواده و درگیریها و مشکلات مختلف و ... است.
جورج الیوت که نام مستعار ماری آن ایوانس است، یکی از مشهورترین نویسندگان دوره ویکتوریایی است. این کتاب اولین بار در سه جلد در سال ۱۸۶۰ منتشر شد و در حقیقت این اثر خلاصهای جذاب از آن رمان است.
درباره کتاب آسیاب کرانه فلاس
آسیاب کرانه فلاس داستانی درام و تراژیک از جورج الیوت است. این کتاب اولین بار در سال ۱۸۶۰ منتشر شد و داستان آن در اوایل قرن نوزدهم اتفاق میافتد. داستانی زیبا از آرزوها و امیال شخصی و فدا کردن آن برای ارزشهای خانوادگی عشق وجبرگرایی و مبارزه با آن و حمایت خانوادگی حرف میزند.
تام و مگی تولیور، خواهر و برادری هستند که در کنار رودخانه فلاس در روستای سنت اوگس بزرگ شدهاند. رابطه آنها رابطه زیبایی است. مگی عاشقانه برادرش را دوست دارد اما تفاوتها شخصیتی آنها با یکدیگر باعث میشود تا به اختلافاتی بربخورند. سالها بعد، پدرشان، آقای تولیور، ورشکست میشود و مگی ناچار میشود از عشقش دست بکشد. چون او عاشق پسر کسی شده است که باعث شده تا پدرش ورشکست بشود.
زمانی که مگی به دیدن دخترخاله ثروتمند و نامزدش میرود، مشکلاتی برای او به وجود میآید که باعث میشود از خانواده و جامعه طرد شود...
آسیاب کرانه فلاس یکی از مهمترین آثار دوره ویکتوریایی است. مگی دختری است که با شور و حرارت به دنبال یادگیری است و زندگی کردن را دوست دارد اما در نهایت دلایل مختلفی باعث میشود تا او نتواند آن طور که میخواهد زندگی کند. مگی شور زندگیاش را در موسیقی، کتاب، عشق و دین آزمایش میکند و در نهایت زندگی ناامیدش میکند.
کتاب آسیاب کرانه فلاس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
آسیاب کرانه فلاس برای تمام کسانی است که به مطالعه آثار نویسندگان بزرگ جهان علاقه دارند. اگر دوست دارید اثری زیبا بخوانید و به انگلستان دوره ویکتوریایی سفر کنید، این کتاب گزینه خوبی برای شما است.
درباره جورج الیوت
جرج الیوت (George Eliot) نام مستعاری است که ماری آن ایوانس برای خود انتخاب کرده بود. در دورهای که زنان با آزادی میتوانستند نام خود را بر روی کتابهایشان درج کنند او همچنان تصمیم گرفت با نام مستعار فعالیت کند تا مطمئن باشد که به آثار و نوشتههایش توجه جدی میشود. جورج الیوت ۲۲ نوامبر ۱۸۱۹ در چیلور کتون در وارویکشایر انگلستان متولد شد. او یکی از مهمترین نویسندگان دوره ویکتوریایی است که روش آنالیز شخصیت رمانهای مدرن را پایه گذاری کرده است.
آثار او به دلیل سبک نوشتاری و همچنین دیدگاههای رئالیستی و بیان واقعیتها و مشکلات جامعه مورد احترام تمام دوستداران ادبیات است. از بین کتابهای او میتوان به آدام بید (۱۸۵۹)، آسیاب کرانه فلاس (۱۸۶۰)، سیلاس مارنر (۱۸۶۱)، میدلمارچ (۱۸۷۱–۷۲) و دانیل دروندا (۱۸۷۶) اشاره کرد.
جورج الیوت ۲۲ دسامبر ۱۸۸۰ در لندن و بعد از گذراندن یک دوره بیماری چشم از دنیا فرو بست.
بخشی از کتاب آسیاب کرانه فلاس
آقای تولیور بعد از دل دل کردن فراوان برگشت سمت مهمانش و آرام گفت: «یک حرف مهم داشتم. درباره تام است.»
آقای رایلی مثل همیشه آرام و خونسرد نگاهش کرد و گفت: «آهان» مگی که کنار آتش روی چهارپایه نشسته بود با شنیدن اسم تام گوش تیز کرد، او همیشه به اسم تام حساس بود.
آقای تولیور ادامه داد: «میدانی، میخواهم بگذارمش یک مدرسه جدید. یک مدرسه درست و حسابی که ازش یک دانشمند بسازند.»
آقای رایلی گفت: «خوب است. هیچکس بیتحصیلات به هیچ جا نمیرسد. حتی اگر بخواهد آسیابان یا کشاورز خوبی بشود باید تحصیلات داشته باشد.»
آقای تولیور گفت: «مسئله همین است دیگر. من نمیخواهم پسرم آسیابان یا کشاورز بشود. اگر آسیابان یا کشاورز بشود اختیار همه چیز را از من میگیرد. همان بهتر که درس بخواند و تاجر بشود و برای خودش خانه و کاشانهای دست و پا کند و مرا سر پیری آواره نکند. بعد از آنکه مُردم بالاخره ارث و میراثم به او میرسد. نمیخواهم قبل از مرگ خوار و خفیف بشوم.»
مگی با شنیدن نگرانیهای پدرش از جا پرید و کتاب قطوری که روی دامنش بود به زمین افتاد. دوید و میان زانوهای پدرش نشست و گریان فریاد زد، «پدر، تام هیچوقت چنین کاری با شما نمیکند. من میدانم نمیکند.»
آقای تولیور خندید و به آقای رایلی گفت: «میبینی همه چیز را درک میکند. تازه کتاب خواندنش را ندیدی. همیشه سرش توی کتاب است. ولی خوب نیست. زن را چه به هوش و ذکاوت؟ هوش زیاد برای زن دردسر است. بهتر از آدمبزرگها کتاب میخواند و میفهمد.»
صورت مگی سرخ و سفید شد. فکر کرد الان آقای رایلی به یک چشم دیگر به او نگاه میکند. آقای رایلی کتابی را که از دامن مگی افتاده بود برداشت و ورق زد و گفت: «بیا، ببینم عکسهای این کتاب چه میگوید؟»
مگی فوراً رفت کنار آقای رایلی و به عکس کتاب اشاره کرد و گفت: «این پیرزنه که توی آب است جادوگر است. گذاشتهاندش داخل آب که بفهمند جادوگر است یا نه. اگر شنا کند جادوگر است، ولی اگر غرق بشود و بمیرد بیگناه است. او بیگناه است. جادوگر هم نیست، فقط دیوانه است. ولی بعد از مردنش این حرفها به چه دردش میخورد؟ هیچی. فقط میرود بهشت. این مرد بدترکیبی هم که این گوشه عکس دست به کمر ایستاده شیطان است که خودش را به صورت یک آهنگر درآورده و کارهای بد به مردم یاد میدهد.»
آقای تولیور که با دقت گوش میکرد فریاد زد: «این دیگر چه کتابی است که این بچه میخواند؟»
آقای رایلی هم جواب داد: «تاریخِ ابلیس دانیل دوفو. ولی این کتابها برای دختری به سن مگی مناسب نیست. تولیور، این کتاب را از کجا آوردهای؟ دخترم این کتابها به درد تو نمیخورد. این را بگذار کنار و کتابهای بچگانه بخوان.»
مگی که احساساتش جریحهدار شده بود گفت: «میدانم خواندن این کتاب خوب نیست، ولی من عکسهایش را دوست دارم و خودم برای آنها قصه میسازم.»
آقای تولیور که دیگر کمکم داشت از کوره در میرفت گفت: «خب دیگر، دخترم. کتاب را بگذار کنار و برو کنار مادرت بنشین. واقعاً که بچهها از کتاب بیشتر چیزهای بد یاد میگیرند تا چیزهای خوب.»
مگی کتاب را بست، ولی پیش مادرش نرفت، بلکه رفت پشت صندلی پدرش و شروع کرد به بازی کردن با عروسکش. آقای تولیور به دوستش گفت: «حیف که پسر نیست وگرنه یک وکیل درست و حسابی از آب در میآمد. آن وقت آن پسره...»
آقای رایلی گفت: «ولی تام هم کودن نیست.»
«کودن نیست، ولی خوب کتاب نمیخواند و هجّی کردنش هم ضعیف است و در برابر غریبهها خجالتی است و برعکسِ خواهرش هیچوقت حرفهای قلنبهسلنبه نمیزند. برای همین میخواهم بفرستمش مدرسه تا خواندن و نوشتن یادش بدهند و بتواند سری توی سرها در بیاورد.»
آقای رایلی گفت: «آره، اگر پولت را خرج تحصیلش کنی بهتر از این است که برایش ارث بگذاری. من به هیچکدام از دوست و آشناهایم توصیه نمیکنم پسرهایشان را بفرستند مدرسه معمولی. ولی اگر کسی بخواهد پسرش عالی تحصیل کند و همسنگ استادش بشود، آن هم استاد درجه یک، اگر کسی بخواهد، من آن استاد درجه یک را میشناسم. من این پیشنهاد را به هر کس نمیدهم، ولی به تو میدهم، تولیور.»
حجم
۱۸۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۸۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه