کتاب جهان ادراک
معرفی کتاب جهان ادراک
کتاب جهان ادراک نوشتهٔ موریس مرلوپونتی و ترجمهٔ فرزاد جابرالانصار است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی هفت سخنرانی از «موریس مرلوپونتی» در باب پدیدارشناسی.
درباره کتاب جهان ادراک
کتاب جهان ادراک دربردارندهٔ هفت سخنرانی است که در پایان سال ۱۹۴۸ به ابتکار رادیو و پخش ملی فرانسه در برنامهٔ ملی آن انجام شد. نسخههای آن در مؤسسه ملی امور سمعی و بصری جهت استفاده محققان و سایر متخصصان نگهداری شدهاند. موریس مرلوپونتی متن این هفت صحبت را برای پخش در رادیو نوشت و در سال ۱۹۴۸ آنها را ایراد کرد. طبق جدول رسمی رادیو، شش سخنرانی از ایستگاه ملی فرانسه بین نهم اکتبر و شنبه ۱۳ نوامبر ۱۹۴۸، یعنی هر هفته یک سخنرانی، پخش شد. این سخنرانیها برای برنامهای با عنوان «ساعت فرهنگ فرانسه»، ضبط و بهطور پیوسته و بدون وقفه پخش شدند. نسخههای این سخنرانیها در مؤسسه ملی امور سمعی و بصری (INA) نگهداری شدهاند. مرلوپونتی سخنرانیها را به نحوی تنظیم کرد که یک زنجیره را شکل دهند. او ترتیب عناوین را به این شکل تنظیم کرد:
۱. جهان ادراک و جهان علم
۲. کاوش در جهان ادراک: فضا
۳. کاوش در جهان ادراک: اعیان حسی
۴. کاوش در جهان ادراک: حیات حیوانی
۵. انسان از منظر بیرونی
۶. هنر و جهان ادراک
۷. جهان قدیم، جهان مدرن.
خواندن کتاب جهان ادراک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران فلسفه و علاقهمندان به پدیدارشناسی پیشنهاد میکنیم.
درباره موریس مرلوپونتی
موریس مرلوپونتی (Maurice Merleau - Ponty) در ۱۴ مارس ۱۹۰۸ به دنیا آمد و در ۳ مهٔ ۱۹۶۱ درگذشت. او از مطرحترین پدیدارشناسان قرن بیستم میلادی بود. از پژوهشهای «ادموند هوسرل» فراتر رفت و نشان داد که دوگانگی سوژه و ابژه در کار نیست. شاخهٔ اصلی کار او پدیدارشناسی ادراک، یکی از سه سنت مهم در پدیدارشناسی محسوب میشود. او کتابی به همین نام دارد؛ «پدیدارشناسی ادراک». از کتابهای دیگر او میتوان به «انساندوستی و خشونت» و «در ستایش فلسفه» و «جهان ادراک» اشاره کرد. کتابهایی دربارهٔ او نوشته شده است.
بخشی از کتاب جهان ادراک
«قابل فهم است که نوع ما [انسانها]، نوعی متعهد به تکلیفی که هیچ گاه به نحو اکمل ادا نخواهد شد و ممکن نیست ادا شود، نوعی که در ادای این تکلیف لزوما از او انتظار موفقیت، حتی به صورت نسبی، نمیرود، چنین موقعیتی را هم دلهرهآور بیابد هم دلگرمکننده. در واقع، این دو یک چیزند؛ زیرا دلهره هشیاری است، اراده معطوف به داوری است، میل به دانستن اینکه چه میکنیم و از آن امیدِ چه نتیجهای میرود. اگر چیزی به نام تقدیر مساعد وجود ندارد، پس چیزی به نام تقدیر نامساعد نیز ممکن نیست وجود داشته باشد. دلگرمی مستلزم اتکا به خود و دیگران است تا آن حد که همه، صرفنظر از افتراقهای ناشی از شرایط فیزیکی و اجتماعی، در رفتار و روابط خویش همان جرقهای را به نمایش بگذارندکه وادارمان میکند ایشان را به رسمیت بشناسیم، جرقهای که باعث میشود در پی کسب نظر مساعد یا انتقادی ایشان باشیم، جرقهای که معنایش شریک بودن همگی ما در یک سرنوشت است. این صرفا به آن معناست که صورت مدرن اومانیسم دیگر لحن جزمگرایانه سدههای پیشین را ندارد. دیگر نباید به این دلیل که جامعهای از ارواح ناب هستیم به خود ببالیم؛ در عوض، بیاییم به روابط واقعی میان مردم در جوامعمان نگاه کنیم. این روابط تا حد زیادی از نوع روابط خدایگان و بندهاند. نباید برای نیات خوبمان دنبال توجیه و دلیل باشیم؛ بیاییم ببینیم در صورت بروز این نیات چه حاصل میشود. در این نگاه ناآشنایی که معتقدیم نوع ما باید تحت تأثیر آن قرار گیرد فایدهای هست. زمانی ولتر، در کتاب میکرومگا، مواجهه غولی از سیارهای دیگر با آداب و رسوم ما را مجسمکرد. این آداب تنها برای هوشی برتر از هوش ما مضحک به نظر میرسند. عصر ما باید خود را نه با نگاهی از بالا، که تلخ و ناخوشایند است، بلکه، به یک معنا، با نگاهی از پایین مورد قضاوت قرار دهد. کافکا مردی را تصور میکند که به هیئت حشرهای عجیب مسخ شده است و از چشم چنین حشرهای به خانواده خود مینگرد. کافکا همچنین سگی را تصور میکند که با جهان انسانها مواجه شده و سرگرم تفحص در آن است. او جوامع به دام افتاده در لاک آداب و سننی را وصف میکند که به اختیار خود آن آداب و سنن را اختیار کردهاند. در زمان ما، موریس بلانشو شهری را توصیف میکند که در چنگال قوانین خود گرفتار شدهاست: همه چنان فرمانبردارند که حسِ تفاوت خود و دیگران را از دست دادهاند. نگاه به انسانها از بیرون ذهن را به سوی انتقاد از خویش سوق میدهد و آن را سلامت نگه میدارد. لیکن هدف نباید رساندن اینمعنی باشد که همه چیز، به گفته ولتر، پوچ است. مسئله بیشتر رساندن این معنی است که، همانطور که کافکا نشان داد، زندگی انسان همواره در معرض تهدید است و باید با استفاده از شوخطبعی برای آن لحظات نادر و باارزشی که انسانها به شناخت و کشف یکدیگر نایل میآیند بسترسازی کرد.»
حجم
۸۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۸۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب یه کتاب قابل فهم و ساده ست که در حقیقت پیادهشدهی یک برنامه رادیویی هست که مرلوپونتی در اون نظراتش رو بیان میکرد. خود مرلوپونتی معتقد بود این کتاب حاوی نظرات مهمی از اوست