کتاب فکرآورد؛ هابرماس، رورتی
معرفی کتاب فکرآورد؛ هابرماس، رورتی
فکرآورد؛ هابرماس، رورتی کتابی از مجموعه فکرآورد، به قلم یورگن هابرماس و ریچارد رورتی است که امیدرضا جانباز آن را ترجمه کرده است.
مجموعهٔ فکرآورد فرصتی است برای آشنایی مخاطبان فارسیزبان با آرای فیلسوفان بزرگ از رهگذر همآوردیهای فکریِ رو در روی ایشان. بسیاری از فلاسفه عصر حاضر در نامهها و مقالات خود به گفتگوها و مجادلات فلسفی میپردازند. گفتگوهایی جذاب و بحثبرانگیز که گاهی به نزدیکی و تعدیل آرای آنان میانجامد، گاهی تلاشهایی نافرجام برای رسیدن به تفاهم است و گاهی هم شکافهای فکری میان آنها را افزایش میدهد.
مقالات این مجموعه که مجادلات و مقالات و نامههای دو فیلسوف معروف معاصر، یورگن هابرماس و ریچارد رورتی، به شیوهای گزینش شده که به موجزترین شکل گرهگاههای مجادلات فلسفی میان فیلسوفان بزرگ را از زبان خودشان و در بحبوحهٔ جدل فلسفی نشان دهد.
مقالاتی نیز از برخی مفسّران در توصیف دقیقترِ این مجادلات و واکاوی ظریفترِ مواضع و لوازم آنها در هر مجموعه گنجانده شده است.
درباره کتاب فکرآورد؛ هابرماس، رورتی
هابرماس، بزرگترین عقلگرای معاصر، در مسیرِ تکاملیِ اندیشهٔ خویش در صحنهٔ مباحثاتِ متعددی حاضر شده است که یکی از شنیدنیترینِ آنها مباحثه با رورتی بر سرِ حفظِ ایدهٔ حقیقت و صدق است. اشارهٔ رورتی به رویکردِ افلاطونیِ هابرماس اشارهٔ بهجاییست؛ گویی هابرماس همان رسالتِ افلاطونی در برابرِ سوفسطاییان را به دوش میکشد، همان رسالتِ دکارت و کانت در مواجهه با شکگرایانی نظیرِ مونتنی و هیوم را. و اینک هابرماس، آخرین بازماندهٔ فلاسفهٔ بزرگ، در مقابلِ نسبیگرایی و زمینهگراییِ رورتی ایستاده، و از حقیقت و صدق، به مثابهٔ مرزهای فلسفه، با دعویِ حفظِ عقلانیت، دفاع میکند. این مباحثه هابرماس را به بحثهای پردامنهتری رهنمون میسازد. بحثهایی که آشکارا تعلقِ او به حوزهٔ فلسفه و وراثتِ بزرگانِ این عرصه را نشان میدهد. این کتاب جدال این دو فیلسوف بزرگ است.
خواندن کتاب فکرآورد؛ هابرماس، رورتی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان و پژوهشگران فلسفه معاصر مخاطبان اصلی این کتاباند.
بخشی از کتاب فکرآورد؛ هابرماس، رورتی
ریچارد رورتی در مقالهٔ «تروتسکی و ارکیدههای وحشی» به فرآیندِ رشدِ خود به عنوانِ یک فیلسوف نگاهی رمانتیک میاندازد. او با استفاده از قالبِ «روایتِ بلوغ». رشد و بالندگیِ فکریِ خود را بسانِ فاصلهگرفتنِ تدریجی از رؤیای نوجوانیاش به نمایش میگذارد؛ این رؤیا عبارت بود از در قابِ یک تصویر درهمآمیختنِ زیباییِ زایدالوصفِ ارکیدههای وحشی و آزادسازیِ یک جامعهٔ مستعمره از درد و رنجِ اینجهانی: آرزویِ «حفظِ واقعیت و عدالت در منظرهای واحد» (یِیْتس). این پسزمینهٔ وجودی برای نو-پراگماتیسمِ رورتی مبنای طغیان او علیه وعدههای دروغین فلسفه است: فلسفهای که وانمود میکند میتواند نیازهای زیباییشناسانه و اخلاقی را با ارضای نیازهای نظری برآورده سازد. روزگاری، متافیزیک میخواست ریاضتهای معنویای را به شاگرداناش بیاموزاند که دربردارندهٔ ژرفاندیشیِ پالایندهٔ خیر در قالبِ زیبایی بودند. اما رورتیِ جوان، که شور و شوقِ افلاطون، ارسطو، و توماس آکویناس را در دل میپروراند، با اندوه دریافت که انتظارِ تماس با واقعیتِ امرِ فوقالعاده از طریقِ نظریه _ تماسی که همزمان مطلوب و آشتیدهنده باشد _ اگر چه ممکن است در اشکالِ معیّنترِ دعا و نیایش به دستآمدنی باشد، نمیتواند از رهگذرِ فلسفه تحصیل شود. در نتیجه، رورتی از دیویی یاد میکند، کسی که موردِ تمسخر مککئون، لئو اشتراوس، و مورتیمر آدلر بود و با این حال در شیکاگویِ دههٔ ۱۹۴۰ هنوز کاملاً فراموش نشده بود. فهمِ این مطلب که واقعیتِ روزمره هیچ واقعیتِ بالاتری را پنهان نمیسازد، اینکه هیچ قلمرویی از وجودِ فینفسه در کار نیست که قرار باشد از طریقِ مکاشفه آشکار شود، و اینکه پراکسیسهای هرروزین جایی برای یک منظرهٔ نجاتبخش باقی نمیگذارد، بیماریِ افلاطونگراییِ رورتی را که اینک به هوشآمده بود درمان کرد. یقیناً، خاطرهٔ آن منظرهٔ شگفتانگیز و عطرِ مدهوشکنندهٔ ارکیدههای وحشی در کوهستانهای دورانِ کودکیِ رورتی در شمالِ غربیِ نیوجرسی نمیتواند بهتمامه از یاد برود.
رورتی امروزه تقریباً اینچنین بر حسبِ تاریخچهٔ زندگیِ خودش برای ما انگیزههای دیدگاهاش را شرح میدهد، دیدگاهی که دیویی و هایدگر بر آن سیطرهای دوگانه دارند و در اثرِ او، پیشآیندی، آیرونی، همبستگی بسط داده شده است. عجیب است که او در این معرفیِ خود هیچ اشارهای به نقشِ برجستهای نمیکند که ویتگنشتاین، طرفِ سوم در این حلقهٔ اتحاد، ایفاء کرده است.
حجم
۲۸۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۲۸۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه