کتاب عقل و احساس
معرفی کتاب عقل و احساس
کتاب عقل و احساس نوشتۀ جین آستن و با ترجمۀ رضا رضایی در نشر نی به چاپ رسیده است. کتاب، عاشقانهای تاریخی است دربارۀ خانوادهای اصیل به نام دشوود که در ملکی قدیمی در نورلند پارک، ساسکس زندگی میکنند. شخصیتهای متفاوت اعضای این خانواده، انتخابهای متفاوتی را در عشق برای آنها رقم میزند.
درباره کتاب عقل و احساس
کتاب عقل و احساس در ۱۷۹۷ تا ۱۷۹۸ نوشته شد و نویسنده در ۱۸۰۹ تا ۱۸۱۱ بازبینیهایی در آن انجام داد تا برای انتشار آمادهاش کند. کتاب در ۱۸۱۱ چاپ شد و بعد از بازبینیهای جزئی در ۱۸۱۳ به چاپ دوم رسید.
داستان عقل و احساس، دربارۀ خانوادۀ قدیمی و سرشناس دشوود است که در ملکی در نورلند پارک، در ساسکس زندگی میکنند. هنری دشوود که آن ملک را از دایی خود به ارث برده است یک پسر به نام جان از همسر قبلی و سه دختر به نامهای الینور، ماریان و مارگارت از همسر فعلیاش دارد. زمانی که آقای هنری دشوود میمیرد طبق قانون تمام ملک به پسرش میرسد. او پیش از مرگ از پسر قول میگیرد که به نامادری و خواهرهایش کمک کند. قولی که خیلی زود از طرف جان شکسته میشود. بعد از آنکه ماندن نامادری و خواهرها در ملک نورلند پارک امکانناپذیر میشود آنها به ملکی جدید نقلمکان میکنند.
داستان کتاب دربارۀ شخصیتهای این خانواده، نگاهشان به زندگی و انتخابهایشان است. دختر بزرگ، الینور، فهیم دارای قدرت تشخیص مصلحت، آرام و عاطفی است، در عشق انتخاب منطقی دارد و در بیان عشقش آبوتاب به خرج نمیدهد. دختر دوم، ماریان، احساساتی و مهربان است؛ اما بیصبروقرار. او عاقل و دوراندیش نیست و در عشق بهدنبال نیمۀ گمشدهاش است، کسی که مانند خود او پرشوروحرارت باشد. این شخصیتهای متفاوت در نهایت انتخابهای عاشقانۀ متفاوتی دارند و درسهای متفاوتی در زندگی میگیرند.
خواندن کتاب عقل و احساس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران ادبیات عاشقانه بهویژه عاشقانۀ کلاسیک پیشنهاد میکنیم.
درباره جین آستین
جین آستین در ۱۶ دسامبر ۱۷۷۵ در روستای همپشایر استیونتون به دنیا آمد. او دومین دختر و هفتمین فرزند یک خانوادهی ۸نفره (دارای ۶ پسر و دو دختر) بود. خانوادۀ پرجنبوجوش آستین، محرک او برای نوشتن بود. علاوه بر این، تجربۀ او توسط شبکۀ بزرگی از روابط خونی و همچنین دوستانه، گسترش یافت. دنیای اعیان زمیندار، روحانیون روستایی در دهکده، محلات و همچنین شهرهای روستایی، موجب میشد جین آستین بسیاری از موضوعات رمانهای خود را در ذهن بپروراند.
نخستین نوشتههای شناختهشدۀ او مربوط به حدود ۱۷۸۷ است و از آن زمان تا ۱۷۹۳، او حجم زیادی از مطالب نوشت که در ۳ دفترچه بهصورت دستنویس باقی مانده است: جلد اول، جلد دوم و جلد سوم. این دستنوشتهها شامل نمایشنامهها، منظومهها، رمانهای کوتاه و نثرهای گوناگون هستند و نشان میدهند آستین چگونه از فرمهای ادبی موجود، بهویژه ژانرهای رمان احساسی و کمدی احساسی در نوشتههایش استفاده کرده است.
اگرچه شواهدی وجود دارند که آستین در طول زندگی خود به افرادی علاقهمند بوده و قرار ازدواج نیز داشته؛ بهنظر میرسد او هرگز ازدواج نکرده است. از آنجا که رمانهای آستین اکثراً به عشق و ازدواج توجه دارند، بسیاری از این داستانها بهنظر واقعی میرسند. خواهر آستین پس از مرگ او، نامههای باقیماندۀ او را سانسور کرد و بسیاری از آنها را نیز از بین بردغ اما رمانهای خود آستین شواهد انکارناپذیری ارائه میدهد که نویسندۀ آنها، عشق و ناامیدی را به خوبی درک کرده است.
اولین رمان جین آستن که در زمان حیاتش منتشر شد، عقل و احساس، در حدود ۱۷۹۵ بهعنوان رمانی در قالب تعدادی نامه به نام الینور و ماریان آغاز شد. بین سالهای ۱۷۹۶ و ۱۷۹۷ آستین اولین نسخه از غرور و تعصب را نیز تکمیل کرد که در آن زمان تأثیر اول نام داشت. نورثنگر ابی، آخرین رمان آستن در قید حیاتش، در حدود ۱۷۹۸ یا ۱۷۹۹ و احتمالاً تحت عنوان سوزان نوشته شده است. در ۱۸۰۳ نسخهی خطی سوزان به قیمت ۱۰ پوند به ریچارد کرازبی ناشر فروخته شد. او این رمان را برای انتشار فوری خریدغ اما با وجود اینکه تبلیغات بسیاری نیز برای آن شده بود، او هرگز رمان را منتشر نکرد.
جین آستن در ۱۸۰۴ نوشتن رمان واتسونها را آغاز کرد، اما بهزودی آن را رها کرد. در ۱۸۰۹ آستن بههمراه مادر و خواهرانش به دهکدهی چاوتون در همپشایر نقلمکان کردند. او در این مقطع از زندگی، احساس تازهای از هدفمندی داشت و شروع به آمادهکردن رمانهای عقل و احساس و غرور و تعصب برای انتشار کرد. دو سال بعد، توماس اجرتون موافقت کرد که عقل و احساس را منتشر کند که بهطور ناشناس در نوامبر ۱۸۱۱ منتشر شد.
در ۱۸۱۱ آستین نوشتن منسفیلد پارک را آغاز کرد که در ۱۸۱۳ به پایان رسید و یک سال بعد منتشر شد. جین آستین همچنین بین سالهای ۱۸۱۴ و ۱۸۱۵ رمان اما را نوشت که در دسامبر ۱۸۱۵ منتشر شد. در سال بعد نسخۀ دوم منسفیلد پارک نیز منتشر شد. رمان ترغیب (نوشتهشده از ۱۸۱۵ تا ۱۸۱۶) نیز پس از مرگ آستین، بههمراه نورثنگر ابی، در دسامبر ۱۸۱۷ منتشر شد.
در ژانویۀ ۱۸۱۷، جین آستن نوشتن ساندیتون را آغاز کرد که طنزی قوی در باب مراکز توانبخشی بود. این رمان بهدلیل رو به زوال رفتن سلامتی آستین ناتمام ماند. آستن در ۱۸ جولای ۱۸۱۷ درگذشت و شش روز بعد در کلیسای جامع وینچستر به خاک سپرده شد.
نوشتههای آستین توسط برادرش هنری به جهانیان معرفی شد. در زمان مرگ آستین، هیچکس نمیدانست که انگلستان دقیقترین ناظر و تیزبینترین تحلیلگر خود را از دست داده است. در آن زمان، درک این موضوع که یک رماننویس «صرفاً داخلی»، میتواند بهطور جدی به ماهیت جامعه و کیفیت فرهنگ آن توجه داشته باشد، وجود نداشت. با این همه، سر والتر اسکات با بررسی رمان اما در فصلنامهای در مارس ۱۸۱۶، از آستین به عنوان یک بیانگر چیرهدست مدرن در حوزۀ رئالیسم جدید ستایش کرد. محبوبیت ماندگار کتابهای جین آستین را میتوان در اقتباسهای متعدد فیلمها و آثار تلویزیونی از کتابها و رمانهای او مشاهده کرد.
بخشی از کتاب عقل و احساس
«ماریان گفت: «شاید... بیشتر غافلگیر شدم. ادوارد آدم خیلی خوبی است و من واقعاً دوستش دارم. اما... آن جوانی نیست که... یک چیزهایی کم دارد... ظاهرش چنگی به دل نمیزند. آن جذابیتی را ندارد که واقعاً خواهرم را جلب کند. چشمهایش آن روح و فروغی را ندارد که نشانه شایستگی و ذکاوت باشد. مادر، از همه اینها گذشته، اهل ذوق هم نیست. موسیقی چندان کششی برایش ندارد، و با اینکه از نقاشیهای الینور خیلی تعریف و تمجید میکند، این تعریف و تمجیدها طوری نیست که آدم فکر کند ارزش این نقاشیها را میفهمد. البته موقعی که الینور نقاشی میکند، ادوارد زیاد توجه نشان میدهد، اما معلوم است که زیاد سردرنمیآورد. مثل یک عاشق تمجید میکند، نه مثل یک آدم وارد. به نظر من، باید هردو با هم باشد. من خودم با مردی که ذوق و علاقهاش با من یکی نباشد خوشبخت نمیشوم. مرد من باید شریک احساسات من بشود. هردو باید از یکجور کتاب و موسیقی خوشمان بیاید. اوه! ماما، دیشب ادوارد چه بیروح و بیاحساس برای ما کتاب خواند! من برای خواهرم خیلی ناراحت شدم. اما الینور خودش را نگه داشت و اعتنایی نکرد. من واقعاً بهزور سر جایم نشستم. آن شعرهای قشنگ که همیشه مرا دیوانه میکرد، اینجور که او میخواند غیرقابل تحمل بود؛ بدون حس و حال، بیتفاوت و کسالتبار!»
حجم
۳۳۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۰۷ صفحه
حجم
۳۳۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۰۷ صفحه
نظرات کاربران
عالی بود از جمله شخصیت های کتاب بی نظیر بود ... از جمله الینور و مارگارت که در آخر به عشق واقعی شون میرسن ! (مطالعه نسخه چاپی)