دانلود و خرید کتاب معسومیت مصطفی مستور
تصویر جلد کتاب معسومیت

کتاب معسومیت

نویسنده:مصطفی مستور
انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۱۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب معسومیت

کتاب معسومیت نوشتهٔ مصطفی مستور است. نشر مرکز این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب معسومیت

کتاب معسومیت که در ۲۳ فصل نوشته شده، اثری است از مصطفی مستور است. زندانی‌شدن در زندگی روزمره، سرگردانی در دنیای مدرنِ بدونِ معنویت و درماندگیْ از مهم‌ترین ویژگی‌های روحی - روانی شخصیت‌های آثار مصطفی مستور در این رمان است. این رمان، قصهٔ شخصیت‌هایی است که تنهایی و بیگانگی با اجتماع از ویژگی‌های اصلی آن‌ها است و به ارتباط شخصیت‌ها با واژه و معنای معصومیت (معسومیت) توجه خاصی شده است. نگارنده کوشیده است به روش توصیفی - تحلیلی به انواع شیوه‌های شخصیت‌پردازی در این رمان دست یابد.

مصطفی مستور از شخصیت‌پردازی مستقیم همچون توصیف و تشبیه و غیرمستقیم مانند رفتار، گفتار، نام، وضعیت ظاهری و محیط بهره برده است. در تشبیه پدیده‌ها و شخصیت‌ها از تشبیهاتی که مشبّهٌ‌به حسی دارند، استفاده می‌شود. شیوهٔ شخصیت‌پردازی او در گفتار بیشتر حول محور گفت‌وگوی ۲طرفه است. موضوع گفت‌وگوی شخصیت‌ها، پرسش از مهم‌ترین مفاهیم زندگی همچون مرگ، زندگی، زن، عشق و... است و از رفتار، بیشتر برای پیشبرد اهداف ذهنی شخصیت‌ها استفاده شده است. از جمله فضاهای مهم این رمان، مصاحبۀ شخصیتی به نام «نادیا» به‌وسیلهٔ کاراکتر دیگری به نام «اردلان» است که در عصر یکی از روزهای سرد زمستانی انجام گرفت. در این رمان با انواع شخصیت‌های اصلی، فرعی، ایستا، پویا، نوعی و سیاهی‌لشکر روبه‌رو می‌شوید که نسبت به اوضاع و احوال داستان، عمل و حرکت می‌کنند.

خواندن کتاب معسومیت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مصطفی مستور

مصطفی مستور در سال ۱۳۴۳ و در اهواز به دنیا آمد. او از داستان‌نویسان صاحب سبک معاصر ایران است که در رمان‌هایش به عنصر شخصیت توجه ویژه‌ای داشته و توانسته شخصیت‌های تأثیرگذار و ارزنده‌ای خلق کند؛ مستور پژوهشگر و مترجم نیز هست. در سال ۱۳۶۷ در رشتهٔ مهندسی عمران از دانشگاه شهید چمران اهواز فارغ‌التحصیل شد و دورهٔ کارشناسی‌ارشد را در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی در همان دانشگاه گذراند. مستور نخستین داستان خود را در سال ۱۳۶۹ نوشت و در همان سال در مجلهٔ کیان به چاپ رساند. او نخستین کتاب خود را نیز در سال ۱۳۷۷ با عنوان «عشق روی پیاده‌رو» که شامل ۱۲ داستان کوتاه است، به چاپ رساند. از آثار دیگر او می‌توان به کتاب‌های «معسومیت»، «زیر نور کم»، «عشق و چیزهای دیگر»،‌ «من دانای کل هستم» و نمایشنامهٔ «فرضیهٔ زمین مسطح» اشاره کرد.

بخشی از کتاب معسومیت

«اگه بخوام مثل این سینمایی‌های بی‌‌پدر و مادرِ حقه‌باز حرف بزنم‌ باید بگم بهتره افراد زیر سن قانونی این کتاب رو نخونند. منظورم اینه ممکنه چیزهایی توی کتاب باشه که واسه‌ی اون‌هایی که سن‌شون کم‌تر از هجده ساله اصلا مناسب نباشه. این «مناسب» هم از اون کلمه‌های حروم‌زاده‌ایه که من هیچ وقت نفهمیدم پدرش کی هست و مادرش کی بوده و اصلا چه‌طور سر و کله‌ش توی کتاب‌های قانون پیدا شد. تا اون‌جا که یادم می‌آد من هیچ وقت هیچ علاقه‌ای به نوشتن چیزهایی که برای زیر هجده‌ساله‌ها «مناسب» نیست، نداشته‌ام. برعکس، همیشه فکر کرده‌ام آدم اگه یه ذره عقل تو کله‌ش باشه باید سعی کنه چیزهایی بنویسه که از قضا فقط مناسب همین افراد زیر هجده سال باشند و حتی خوندشون واسه بزرگ‌ترها ممنوع باشه. پدرم همیشه می‌گفت نودونه درصد آدم‌های نازنین کسانی هستند که به سن قانونی نرسیده‌اند و نودونه درصد آدم‌های رذل و حروم‌زاده کسانی هستند که مدتیه از خط هجده سالگی گذشته‌اند، حتی اگه این مدت یه روز باشه.شک ندارم این‌رو تو کتابی، مجله‌ای، چیزی نخونده بود. گمونم از فیلمی شنیده بود یا توی حبس کسی بهش گفته بود؛ چون پدرم بیش‌تر عمرش یا توی سینما بود یا توی حبس. حاضرم تو هر دادگاه عادلانه‌ای شهادت بدم که پدرم در تمام مدت پنجاه سالی که سواد خوندن داشت، حتی یه کتاب هم نخوند. حتی یه برگ کاغذ. احضاریه‌های دادگاهش رو هم می‌داد من می‌خوندم. پدرم، خیلی خلاصه، یه شیاد تمام عیار بود که عاشق پول بود و سینما و ماشین. با این حال، من تا دم مرگ تقریبا زود هنگامش در پنجاه و هفت سالگی، خیلی چیزها ازش یاد گرفتم هرچند نمی‌خوام این‌جا چیزی درباره‌شون بگم چون این کتاب قرار نیست درباره‌ی پدرم باشه و من هروقت لازم بود، تنها در حد زرورت به اون شیاد مرحوم اشاره می‌کنم.»

معرفی نویسنده
عکس مصطفی مستور
مصطفی مستور
ایرانی

مصطفی مستور، داستان‌نویس، پژوهشگر و مترجم ایرانی است که سال ۱۳۴۳ در شهر اهواز به دنیا آمد. دوران کودکی، فردی پرسشگر و کنجکاو بود و از همان دوران به کتاب‌های فلسفی و پرسش‌های عمیق علاقه نشان می‌داد.

farez
۱۴۰۱/۱۲/۰۷

معسومیت(معصومیت)، عنوان کتابی که اثر جدیدتری نسبت به بقیه ی کارهای مستوره. کتابی که خوانش راحتی داشت و جذابیتش مثل همیشه به نثر منحصر بفردش برمیگشت. یک اثر پست مدرن در سبک ایرانی! با همون ویژگی های معمول اینگونه آثار منتها

- بیشتر
imalializade
۱۴۰۱/۱۲/۰۸

کتاب را چند روز مانده به عروسی‌ام خواندم. وسط شلوغی خریدها و رفتن‌ها و آمدن‌ها و هیجان‌ها و اضطراب‌ها. مستور نویسنده عجیبی است. ساده‌نما است اما اصلا ساده نیست. گوشه‌های کوچک و زلالی از زندگی را پیدا می‌کند که احتمالا

- بیشتر
بهار قربانی
۱۴۰۱/۱۲/۰۵

فعلن دو فسل‌شو خوندم و واقعا واقعا دوستش دارم، یه جوری با حاله، عین قلقلک یا غلغلک دادنه،تا حالا کتابی از مستور با این سبک نخونده بودم. خیلی عشقه فعلن

مصطفی
۱۴۰۲/۰۷/۰۵

بامزه بود

ملی‌کا
۱۴۰۳/۰۶/۰۲

زندگی بیهوده‌ی مازیار ارزش روایت نداشت. این‌همه اصرار به پاکی زنان و مقصربودن مردان رو هم متوجه نمی‌شم! چه لزومی داره مازیار مدام جلوی حمیرا خودش رو تخریب کنه و نماد معصومیت (یا معسومیت) کتاب، زن باشه؟ زنی که هیچ

- بیشتر
ریحانه
۱۴۰۲/۰۵/۲۹

باورم نمیشه جناب مستور اونقدر از ایده خالی شده باشه که انتهای ایده پردازی ش برای این داستان غلط های املایی باشه :/

اگه بخوای مغزت رو از دست فکرهای بی‌خود خلاس کنی، باید تا می‌تونی بدنت رو خسته و کوفته کنی.
imalializade
«تا اون‌جا که یادم می‌آد حرف اون صوفی نیشابوری این بود که آدم‌های بزرگ اون‌هایی نیستند که وقتی رسیدند بالا، تخت بگیرند بخوابند. از نظر اون، آدم‌های بزرگ به محض این‌که بالا رو دیدند فورا برمی‌گردند پایین تا به بقیه کمک کنند اون‌ها هم برند بالا.»
NeginJr
پدرم همیشه می‌گفت وقتی کسی پول می‌گیره که خبری بهت بده، شک نکن خبرهای تو رو هم به بقیه می‌فروشه چون آدم‌ها ذاتا جادهٔ دو طرفه‌ند.
NeginJr
«یکی از حرف‌هایی که به نقل از اون صوفی تو اون کتاب اومده اینه که آدم نباید خودش رو در معرض هر چیزی قرار بده چون یواش‌یواش تبدیل می‌شه به همون چیز. می‌گه آدم باید سعی کنه خودش رو در معرض بهترین چیز قرار بده. از نظر این آقا اگه کسی خودش رو در معرض یه سنگ یا درخت یا ابر یا بارون قرار بده، یواش‌یواش روحش یا مثل سنگ سخت می‌شه یا مثل درخت سبز و خرم می‌شه یا به نرمی ابر درمی‌آد یا مثل بارون خیس می‌شه.»
NeginJr
زندگی فیلم هندی نیست. منظورم اینه زندگی هیچ فیلمی نیست؛ نه هندی، نه آمریکایی و نه هیچ فیلم دیگه. چون اگه زندگی فیلم بود، اون‌وقت ما از دیدن فیلم‌های خوب این‌قدر مثل چی کیف نمی‌کردیم.
imalializade
به نظر من فقط آدم‌های نابغه می‌تونند از زندگی توی دنیا کیف کنند و من ــ قسم می‌خورم ــ ذاتا خرم.
imalializade
اگه مرده‌ها اون زیر زنده باشند، لابد حالا درست زیر پای من یه عده دارند فوتبال بازی می‌کنند یا تلویزیون تماشا می‌کنند یا غذا می‌خورند یا کتاب می‌خونند یا عاشق هم می‌شن یا دخل هم رو می‌آرند.
imalializade
نگاش کردم. از اون نگاه‌های خوب.
imalializade
از اون شعرهایی بود که آدم معنی‌ش رو درست نمی‌فهمه اما دوستش داره.
imalializade
من از وقتی که یادم می‌آد به دلایل مادرزادی همیشه از نگاه کردن به صورت زن‌ها خجالت می‌کشیده‌م.
imalializade
خوب، گمونم خوشگلی و معسومیت یه دختر کافیه که آدم دلش بخواد بره سر میزش بشینه و باهاش حرف بزنه. اگه بخوام منسفانه بگم، از «کافی» خیلی‌خیلی بیش‌تره. برای من حرف‌زدن با این جور آدم‌ها مثل رفتن تو غار می‌مونه. منظورم اینه مثل فرار کردن از دست یه مشت حیوون وحشی و پناه بردن به یه غار امن می‌مونه.
imalializade
آدم وقتی می‌افته تو چاه باید با طنابی چیزی خودش رو از اون‌جا بکشه بیرون اما وقتی کسی نتونه براتون طنابی بندازه پایین، یا از اون بدتر، اصلا کسی ندونه افتاده‌ید تو چاه، دیگه اون ته گیر کرده‌ید. می‌فهمید که چی‌می‌گم؟
NeginJr
من از این کارهای احمقانه زیاد می‌کنم. منظورم زدن حرف‌هاییه که فورا مثل سگ از گفتن‌شون پشیمون می‌شم.
NeginJr
وقتی خطی خوشگل باشه، حواس آدم به جای معنی کلمه‌ها هی می‌ره سراغ قشنگی حروف و کلمات. برای همینه که من هروقت نوشته‌های مامان‌مهناز رو می‌خوندم محو خوش خطی اون‌ها می‌شدم و گاهی اصلا یادم می‌رفت موضوع دربارهٔ چی هست. اما وقتی خطی بد باشه، آدم فقط به معنی کلمه‌ها فکر می‌کنه. گمونم خط خوشگل یه جورایی مثل خوانندهٔ خوشگل می‌مونه چون وقتی خواننده خوشگل باشه، احتمال این‌که شنونده به جای گوش‌دادن به صدای یارو مدام حواسش پرت چشم و ابروی طرف بشه خیلی زیاده.
sosoke
من نیومدم این‌جا که تو رو از این خراب‌شده نجات بدم. اصلا به قیافهٔ من می‌آد دنبال نجات‌دادن کسی به‌جز خودم باشم؟ من اومدم بهت بگم هر خری تو این دنیا واسه کاری ساخته شده و کار خری مثل تو هرچی باشه، شستن ماشین نیست.
M a r i a m
گفت این روزها نمایش‌نامه‌نویس‌ها برای این که نیش مردم تو سالن باز بشه، یا جوک می‌نویسند، یا فحش می‌دن یا با کلمات لاس می‌زنند اما اون ــ یعنی اردلان ــ دنبال یه نویسندهٔ اساسی می‌گرده. یه نویسندهٔ وحشی و مادرزاد و واقعی نه یه نویسندهٔ رام و خونگی و اتوکشیدهٔ احمق. یه نویسنده که از کلمات نترسه و مثل گرگ گرسنه بهشون حمله کنه و در حالی که کلمات مثل یه لشکر گنجشک ترسو از دستش فرار می‌کنند، اون همیشه بتونه چندتاشون رو تو هوا بقاپه.
M a r i a m
من عاشق این لحظه‌های فیلم‌هام؛ اون‌جا که وسط همهٔ بدبختی‌ها یهو سروکلهٔ یکی پیدا می‌شه و می‌گه: «بچه‌ها طوری نیست، همه‌چی درست می‌شه.» شرط می‌بندم همهٔ اون‌هایی که دارند فیلم رو می‌بینند، می‌دونند یارو داره مثل سگ دروغ می‌گه اما همه هم کیف می‌کنند چون همه دوست دارند همیشه همه‌چی درست بشه. من یکی که عاشق این دروغ‌هام.
sosoke
وقتی دختری رو که می‌شناسم عروسی می‌کنه، بدجوری دلم می‌گیره. انگار اون دختره داره می‌ره به یه سفر بی‌برگشت و تو دیگه هیچ‌وقت قرار نیست ببینی‌ش. خودم خوب می‌دونم این فکر از بیخ و بن احمقانه‌س و باید چهار دست و پای کسی رو که این فکرها تو کله‌ش وول می‌خوره به تخت تیمارستان بست، اما من این‌طوری‌ام و هیچ کاریش هم نمی‌تونم بکنم.
imalializade
دخترها هستند. اون‌ها همیشه می‌تونند هزار بهانه برات قطار کنند تا ثابت کنند تو کاری که صددرصد مقسری، مثل بچهٔ شیرخواره پاک و بی‌گناهی. مثلا اگه بی‌دلیل یه گلوله تو مخ کسی خالی کنید، اون‌ها آماده‌ند تا یه میلیون دلیل براتون بیارند که طرف حقش بوده بمیره و شما ابدا نباید واسه این کار خون خودتون رو کسیف کنید.
بهار قربانی
به نظر من آدم وقتی حرف درستی می‌شنوه باید قبولش کنه، حتی اگه از اون حرف خوشش نیاد؛ به‌خسوس اگه اون حرف رو یه زن باهوش و خوشگل و مودب که از شکمش زده‌ای بیرون بهت بگه. برای همین گفتم: «قبول دارم.»
imalializade

حجم

۱۳۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱۳۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
تومان