دانلود و خرید کتاب دست‌های آلوده ژان پل سارتر ترجمه قاسم صنعوی
تصویر جلد کتاب دست‌های آلوده

کتاب دست‌های آلوده

معرفی کتاب دست‌های آلوده

«دست‌های آلوده» نمایشنامه‌ای به قلم ژان پل سارتر(۱۹۸۰-۱۹۰۵)، نویسنده و فیلسوف فرانسوی است. نمایش دست‌های آلوده، نخستین بار در دوم آوریل ۱۹۴۸، در پاریس به صحنه برده شد. در بریده‌ای از کتاب می‌خوانیم: «هوگو: با دروغ گفتن به آن‌ها؟ هودرر: با گاهی دروغ گفتن به آن‌ها. هوگو: شما... شما ظاهری بسیار اهل حقیقت و بسیار محکم، دارید! امکان ندارد که دروغ گفتن به رفقا را بپذیرید. هودرر: چرا؟ ما درحال جنگیم و رسم نیست که سربازها را ساعت به ساعت در جریان عملیات قرار دهند. هوگو: هودرر، من... من بهتر از شما می‌دانم که دروغ یعنی چه؛ پیش پدرم، همه به هم دروغ می‌گفتند، همه به من دروغ می‌گفتند. من فقط از موقعی که وارد حزب شده‌ام نفس می‌کشم. برای اولین بار در زندگی‌ام کسانی را دیدم که به دیگران دروغ نمی‌گفتند. هرکس می‌توانست به همه اعتماد داشته باشد و همه هم به یکی. کوچک‌ترین عضو، دارای این احساس بود که دستورهای رهبران، ارادۀ عمیق خودش را بر او آشکار می‌کند، و اگر ضربۀ سختی وارد می‌شد همه علتش را می‌دانستند و می‌پذیرفتند که بمیرند. شما نمی‌توانید... هودرر: ولی تو از چه حرف می‌زنی؟ هوگو: از حزب‌مان. هودرر: از حزب‌مان؟ ولی آن‌جا همیشه کمی دروغ گفته شده. ضمناً مثل هر جای دیگری. و خودت، هوگو، اطمینان داری که هرگز دروغ نگفته‌ای، و همین الان هم دروغ نمی‌گویی؟ هوگو: من هرگز به رفقا دروغ نگفته‌ام. من... درصورتی‌که انسان‌ها را به‌قدری خوار بشماریم که سرشان را با پوشال پر کنیم، مبارزه برای آزادی‌ به چه کار می‌آید؟ هودرر: وقتی که لازم باشد دروغ می‌گویم و هیچ‌کس را هم تحقیر نمی‌کنم. دروغ را من خلق نکرده‌ام: دروغ در جامعه‌ای که طبقه‌ها تقسیمش کرده‌اند زاده شده است و ما هرکدام، هنگام تولد آن را به ارث می‌بریم. با خودداری از دروغ گفتن، نمی‌توانیم دروغ را منسوخ کنیم: بلکه با به‌کاربردن تمام وسیله‌ها برای حذف طبقه‌هاست که می‌توان موفق شد.»
معرفی نویسنده
عکس ژان پل سارتر
ژان پل سارتر
فرانسوی | تولد ۱۹۰۵ - درگذشت ۱۹۸۰

در ۲۱ ژوئن سال ۱۹۰۵ در پاریس به دنیا آمد. حاصل ازدواج و رابطه یک افسر نیروی دریایی فرانسه با زنی از طبقه ممتاز؛ اما ژان پل سارتر فرصت چندانی برای درک حضور پدر نداشت. سوغات پدر در یکی از سفرهایش به هند و چین، تب بود. تبی عجیب که دست آخر باعث مرگ او شد تا پسرک عزیزدردانه پانزده‌ماهه بماند و مادری که بعد از این اتفاق تصمیم به ترک پاریس گرفت.

Mohammad
۱۴۰۱/۰۳/۲۷

(۳-۲۷-[۳۵]) به نظر من یکی از نقاط افتراقِ اندیشه های سارتر با کامو رو میشه در این کتاب دید؛ دقیقا زمانی که فرد برای رسیدن به اهداف حزب، از تمام آرمان ها و احساسات شخصی خودش میگذره و سراپا در خدمت

- بیشتر
Mahdi Movahedi
۱۳۹۹/۰۱/۰۴

برای درک فضای سیاست و احزاب برای درک توانایی های هر فرد در کار تشکیلاتی برای تفکیک سیاست از آرمان گرایی برای فهم گوشه ای از زوایای فکری سارتر

همین بچه‌های سربه‌راه هستند که هولناک‌ترین انقلابی‌ها را می‌سازند. چیزی نمی‌گویند، زیرِ میز مخفی نمی‌شوند، در آنِ‌واحد بیش از یک آبنبات نمی‌خورند، اما بعدها، خیلی خرج روی دست جامعه می‌گذارند. از بچه‌های سربه‌راه برحذر باشید!
Mohammad
از پنجرۀ اتاقم آن‌ها را می‌دیدم که با شعارهای‌شان می‌گذشتند: «به ما نان بدهید!» و من می‌رفتم و سر میز می‌نشستم. بخور هوگو، بخور. یک قاشق به‌خاطر نگهبانی که بیکار است، یک قاشق به‌خاطر پیرزنی که از سطل‌زباله آشغال سبزی جمع می‌کند، یک قاشق به‌خاطر خانوادۀ شیروانی‌سازی که پایش شکسته است. من خانه را ترک کردم.
Mohammad
دلم نمی‌خواهد بعد از جوانی‌ام باقی بمانم.
Mohammad
تو نیمه‌قربانی، نیمه‌شریک‌جرم هستی، مثل تمام مردم.
pejman
کسانی را که فکرهای شما را ندارند باید کشت؟
pejman
سیاست، علم است. تو می‌توانی نشان دهی که راه درست را در پیش گرفته‌ای و دیگران اشتباه می‌کنند.
wraith
همین بچه‌های سربه‌راه هستند که هولناک‌ترین انقلابی‌ها را می‌سازند. چیزی نمی‌گویند، زیرِ میز مخفی نمی‌شوند، در آنِ‌واحد بیش از یک آبنبات نمی‌خورند، اما بعدها، خیلی خرج روی دست جامعه می‌گذارند. از بچه‌های سربه‌راه برحذر باشید!
javadazadi
من هرگز به رفقا دروغ نگفته‌ام. من... درصورتی‌که انسان‌ها را به‌قدری خوار بشماریم که سرشان را با پوشال پر کنیم، مبارزه برای آزادی‌ به چه کار می‌آید؟
wraith
من نمی‌دانم جوانی چیست: من از کودکی مستقیماً به سن مردی رسیدم.
pejman
ژرژ: او را سرزنش نمی‌کنیم، فقط دنیایی بین ما فاصله است: او غیرحرفه‌ای است، به این دلیل وارد حزب شده که این کار به نظرش خوب می‌رسیده، برای این‌که ژستی بگیرد. ما کار دیگری نمی‌توانستیم بکنیم. هودرر: فکر
javadazadi
اسلیک: این احترام به خود نیست. چنین چیزی را احترام نامیدن، چیزی است که خیلی اذیتم می‌کند. او کلمه‌هایی به کار می‌برد که از کله‌اش بیرون می‌کشد؛ در هر مورد با کله‌اش فکر می‌کند. هوگو: پس می‌خواهی با چه فکر کنم؟ اسلیک: رفیق من، آدم وقتی می‌پرد، با کله‌اش نمی‌پرد.
javadazadi
انسان با بهترین حسن‌نیت‌ها هم که عمل کند، باز هرگز چیزی که حزب دستور دهد نخواهد بود. «پیش هودرر می‌روی، و سه گلوله در شکمش خالی می‌کنی.» دستور ساده‌ای است، نه؟ من پیش هودرر رفته‌ام و سه گلوله در شکمش خالی کرده‌ام، ولی این چیز دیگری بود. دستور؟ دیگر دستوری در کار نیست. دستورها از لحظۀ خاصی انسان را کاملاً تنها می‌گذارند. دستور عقب مانده بود و من تنها پیش می‌رفتم و به تنهایی کشتم و... حتی نمی‌دانم چرا.
javadazadi

حجم

۱۵۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۱۵۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
تومان