کتاب قصه های آن سال ها
معرفی کتاب قصه های آن سال ها
کتاب قصه های آن سال ها نوشتهٔ علی اشرف درویشیان است و نشر چشمه آن را منتشر کرده است. داستانهای کوتاه این مجموعه عبارتاند از: ابر سیه هزار چشم، گل طلا و کلاش قرمز، رنگینه، روزنامه دیواری مدرسه ما.
درباره کتاب قصه های آن سال ها
قصه های آن سال ها مجموعه چند داستان کوتاه از علی اشرف درویشیان است.
«ابر سیه هزار چشم» نام اولین داستان است که جنگل و روابط بین حیوانات را توصیف میکند.
دومین داستان با نام «گل طلا و کلاش قرمز» ماجرای دختر زحمتکشی است که در یکی از روستاهای کشور زندگی میکند.
«رنگینه» نام داستان سوم است و ماجرای دختری تنها که با عروسک، مرغ و خروس و بقیهٔ حیواناتی که دارد صحبت میکند.
داستان آخر «روزنامه دیواری مدرسه ما» نام دارد که ماجرای بچههای یک کلاس درس را بازگو میکند.
علی اشرف درویشیان در داستانهایش نگاهی خاص به طبقهٔ کارگر و زحمتکش و روستایی ایران دارد. داستانهای این مجموعه جنبهٔ فولکلور و محلی هم دارند.
خواندن کتاب قصه های آن سال ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره علی اشرف درویشیان
علی اشرف درویشیان، نویسنده و نمایشنامهنویس ایرانی در شهریور ۱۳۲۰ در کرمانشاه زاده شد. او در کودکی به وسیله قصههای عامیانه و فولکور کردی، با ادبیات داستانی آشنا شد. علی اشرف که پسر بزرگ خانواده بود، زمانی که ۱۲ سال داشت و تقریبا همان زمانی که کودتای ۲۸ مرداد روی داد، مجبور به کار شدن شد و به سختی درس خواند. او پس از تحصیل در سطح دیپلم، به کار معلمی در روستاهای غرب زاگرس پرداخت.
درویشیان در همین زمان توانست در رشته ادبیات در دانشگاه پذیرفته شود. از همین رو، دو روز در هفته به تهران میآمد تا در کلاسها شرکت کند. او در این زمان با نویسندگان مشهور همعصر خودش همچون جلال آل احمد، سیمین دانشور و صمد بهرنگی آشنا شد.
هر چند درویشیان نویسندگی را از پیشتر آغاز کرده بود، اما در این دوران، او داستاننویسی و فعالیت سیاسی را به گونهای حرفهای آغاز کرد و عضو کانون نویسندگان ایران شد. درویشیان به سبب آثار و فعالیتهای سیاسیاش چند بار به زندان افتاد و از تحصیل و تدریس بازماند.
درویشیان افزون بر داستاننویسی در زمینه مستندسازی ادبیات عامیانه کردی و همچنین داستاننویسی به این زبان فعالیت میکرد.
فقر و تنگناهای اقتصادی هیچگاه او را رها نکرد و اجارهنشینی و دشواریهای زندگی به موازات چالشهایی که در جامعه و پیرامونش میدید همراه بود. داستانهای درویشیان، بیشتر روایتگر فقر، تبعیض و تلخیهای زندگی کسانی است که به دلایل گوناگون مورد بیعدالتی قرار گرفتهاند. درویشیان همواره از سانسور و ممنوعیت انتشار آثارش رنج برد و مجبور شد برخی از آنها را در خارج از کشور منتشر کند. جمله مشهوری از او هست که میگوید: شما خیال کردید کتابهای مرا سانسور کنید میآیند کتابهای شما را میخوانند؟ نه، ملتی که به سانسور عادت کند نه کتاب شما را میخواند، نه کتابِ من را.
علی اشرف درویشیان چهارم آبان ۱۳۹۶ در هفتاد و شش سالگی و پس از یک دوره از کارافتادگی در اثر سکته مغزی درگذشت.
بخشی از کتاب قصه های آن سال ها
«یکی نبود یکی نبود. در شهر کرمانشاه، دختری بود به نام «گُلْطلا» یکی از روزها گل طلا تنها تو اتاق نشسته بود. مادرش به بازار رفته بود. رفته بود از بازار کلاش بیاورد تا با گل طلا بیچنند یعنی ببافند.
تو شهر ما به گیوه میگویند کلاش. اتاق خالی بود. بوی نم میداد. گلطلا با رنگ پریده در گوشهای نشسته بود. چند سال پیش بعد از ماهها بیماری، پاهایش از کار افتاده بود و دیگر نمیتوانست حرکت کند.
گربه کوچولوی گلطلا گوشه اتاق نشسته بود. گل طلا وقتی که تنها بود با گربهاش حرف میزد. حالا هم مشغول حرف زدن با گربه بود و با او درددل میکرد.
گربه گل طلا خودش را میلیسید و پاک میکرد. صورتش را با دستهای کوچکش میشست. گل طلا از گربه پرسید:
- پیشی نازی. پوست پیازی. بیا بازی.
گربه گفت: میو
گل طلا گفت: پیشی کوچولو تنها هستی؟
گربه گفت: میو
گل طلا گفت: چرا نمیروی با بچهها بازی بکنی؟
گربه گفت: میو، میو
گل طلا گفت: نمیتوانی بروی؟ مگر تو هم پاهایت بیحس شده؟
گربه کوچولو گفت: میآو، میو
گل طلا گفت: آها! فهمیدم. بچهها با تو بازی نمیکنند. چون لباسهایت پاره پوره است.
گربه گفت: نیآو. میو میو.
گربه یواش یواش نزدیک گل طلا آمد و کنار پایش نشست. کمی با گلوله نخی که کنار گل طلا بود بازی کرد. گل طلا کلاشِ آن روزش را میچید. نخ را تو سوزن میکرد. و به کارش مشغول بود. روزی یک لنگه کلاش تمام میکرد و بعد از دو روز که یک جفت میبافت آن را به مادرش میداد، تا به بازار ببرد و روزی پانزده ریال میگرفت. مادرش هم کلاش میچید. پدرش هر روز صبح مقداری نان تو دستمال میگذاشت و میرفت دور میدان مینشست تا یکی پیدا بشود و او را سر کار ببرد. ولی بیشتر روزها کاری پیدا نمیکرد. نزدیک ظهر برمیگشت و گوشه اطاق مینشست و سیگار میکشید.»
حجم
۵۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه
حجم
۵۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه
نظرات کاربران
علی اشرف درویشیان در محله قدیمی سینه گل زرد کرمانشاه زاده و بزرگ شده در دهه بیست خورشیدی آن محله انتهای شهر بود و اکنون وسط شهر کرمانشاه است دوستان اهل کرمانشاه اگر دقت کنند از چهار راه سیلو به
قصههای کودکانه هست