کتاب نگهبان باغ
معرفی کتاب نگهبان باغ
کتاب نگهبان باغ نوشتهٔ کورمک مک کارتی و ترجمهٔ علیرضا جمالی منش است. نشر نون این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی یک رمان کلاسیک آمریکایی است.
درباره کتاب نگهبان باغ
کتاب نگهبان باغ رمانی است که در ۴ بخش نوشته شده است. بهگفتهٔ مترجم، این رمانْ جذاب، پرتنش، ابهامآمیز، غمانگیز و تکاندهنده است. «نگهبان باغ» ماجراهای پرفرازونشیبی دارد که در سال ۱۹۶۶ جایزهٔ بنیاد ویلیام فاکنر را برای کورمک مک کارتی به ارمغان آورد. این رمان در سالهای بین جنگجهانی اول و دوم رخ میدهد و روایتگر سرگذشت پسر جوانی به نام «جان وسلی راتنر»، قاچاقچی سرکشی به نام «ماریون سیلدر» و پیرمردی عجیبوغریب و عاشق طبیعت است. قتلی در این میان رخ میدهد و زندگی و سرنوشت این ۳ شخصیت، بهدلیل این قتل به هم گره میخورد.
خواندن کتاب نگهبان باغ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر امریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نگهبان باغ
«کمی پس از نیمهشب بیستویکم دسامبر، برف باریدن گرفت. تا پیش از آنکه صبح از راه برسد، زیر نور موهوم و خاکستری خورشید زمستان که گیج و گم و نامعلوم حضور کوتاهمدتی در آسمان داشت، برفی بهرنگ سفید مات مزارع را پوشانده بود و درخشش فسفریرنگی سطح آنها را نوازش میکرد، تو گویی این درخشش زاییدهٔ خود این مزارع بود و برف انبوه، هنوز هم، مشتمشت از آسمان فرومیریخت و درختان آنسوی نهر و خود کوهستان را هم سپیدپوش میکرد.
صبحدم، پیرمرد زود از خواب برخواست و مدت زیادی به بیرون از پنجره و درهٔ کوچک چشم دوخت. همه چیز در سکون و سکوت محض فرو رفته بود. برف بیامان میبارید. هنگامی که درِ توری را هل داد، در بهسختی راه خود را از میان برفی که روی ایوان و در مقابل خانه کپه شده بود باز کرد. پیرمرد بیآنکه کت یا ژاکتی به تن داشته باشد، در ایوان ایستاد و ورقههای نازک و بزرگ برف را که یکوری روی هم سر میخوردند و دم به تلهٔ تیرکهای اطراف خانه نمیدادند تماشا کرد.
تمام روز، هوا تیره و تار بود. از همین روی، هنگامی که شب از راه رسید، هیچ کس نمیتوانست بگوید که شب دقیقاً چه زمانی دامنش را بر سر آن حوالی گسترده است. با اینهمه، بارش برف هنوز هم ادامه داشت و از شدتش کاسته نشده بود. بادی نمیوزید. هر آنچه آنجا به چشم میخورد سر بر بالش سکوت گذاشته بود. پیرمرد با دقت گوشه و اطراف را از پیش چشم گذراند. هیچ کس در آن حوالی به چشم نمیخورد. همهٔ سگها سکوت پیشه کرده بودند. پیرمرد در خانهاش چراغی روشن کرد و روی صندلی گهوارهای نزدیک بخاری نشست. از قفسهٔ کنار بخاری مجلهای انتخاب کرد، یکی از شمارههای قدیمی مجلهٔ فیلد اند استریم را. مجله شل و ول، زهواردررفته و کهنه بود. ورقههایش به نازکی دستمال گردگیری بودند. مجله را روی پایش گذاشت و شروع به ورق زدن آن کرد. همهٔ زیر و زبر مجله را حفظ بود ـ داستانها، تصاویر و حتی آگهیها را. هر از چند گاهی، صدای خشخشی از زیر پایش میشنید. صداهایی شبیه خراشیدن، که گویی به جان تاریکی چنگ میزدند، از کف خانه و جایی که اسکات روی گونیهای گندیدهٔ در حال فروپاشی خوابیده بود و هر از گاهی با نگرانی سرش را میچرخاند، به گوش میرسیدند.»
حجم
۳۱۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۰۲ صفحه
حجم
۳۱۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۰۲ صفحه
نظرات کاربران
{ 🔸🔸🔸 🔸 مطالعه نسخه چاپی 🔸 🔸🔸🔸🔸 } به جرأت میشه گفت نصف کتاب اضافه است، توصیفات اضافه است خیلی هم اضافست، توصیف به این دلیله که مخاطب یه تصوری از مکانی که شخصیت ها در اون هست پیدا