دانلود و خرید کتاب مردی که دوبار مرد ریچارد آزمن ترجمه محدثه احمدی
تصویر جلد کتاب مردی که دوبار مرد

کتاب مردی که دوبار مرد

معرفی کتاب مردی که دوبار مرد

کتاب مردی که دوبار مرد نوشتۀ ریچارد آزمن با ترجمۀ محدثه احمدی در نشر نون چاپ شده است. مردی که دو بار مُرد، کتاب دوم مجموعۀ انجمن قتل پنجشنبه‌ها، به اندازۀ کتاب اول هوشمندانه و دوست‌داشتنی است، داستانی جذاب و خنده‌دار که از همان ابتدای انتشار با استقبال چشمگیر مخاطبان مواجه شده است.

درباره کتاب مردی که دوبار مرد

الیزابت از همکار قدیمی‌اش نامه دارد، مردی که خیلی خوب او را می‌شناسد. او مرتکب اشتباه بزرگی شده و به کمک الیزابت نیاز دارد؛ درگیر الماس‌های دزدی و یک گروه جنایتکار خشن شده و حالا جانش در خطر است.

کم‌کم جسدها روی هم تلنبار می‌شوند و الیزابت، جویس، ابراهیم و ران دنبال قاتلی بی‌رحم می‌افتند. آیا می‌توانند الماس‌ها را هم پیدا کنند؟ خب، این‌طوری اوضاع جالب‌تر می‌شود! ولی این بار در مقابل دشمنی قرار دارند که به‌راحتی جلوی چهار پیرمرد و پیرزن می‌ایستد. آیا اعضای انجمن قتل پنجشنبه‌ها می‌توانند قاتل را بیابند، آن هم قبل از اینکه بلایی سرشان بیاید؟

ریچارد آزمن با چهار عضو محبوب و کنجکاوش بازگشته است! کارآگاه‌های مسنی که هیچ فرصتی را از دست نمی‌دهند! شوخ‌طبعی آزمن به شخصیت‌ها و ماجراهای کتابش هم منتقل شده است.

کتاب مردی که دوبار مرد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به داستان‌های جنایی پیشنهاد می شود.

بخشی از کتاب مردی که دوبار مرد

ران به ابراهیم می‌گوید: «رفیق، من که نفهمیدم چرا هیچ‌وقت ازدواج نکردی.» بطری شراب سفید را از توی یخدان روی میز برمی‌دارد. «اون هم با این زبون چربی که داری. کسی شراب می‌خواد؟»

جویس می‌گوید: «ممنونم ران. گیلاس رو پُرِ پُر کن تا مجبور نباشی دوباره واسه‌م بریزی.»

ابراهیم ادامه می‌دهد: «پنجاه و یک درصد احتمال داره که یه زن هفتاد و هفت‌ساله پونزده سال دیگه عمر کنه.»

جویس می‌گوید: «چه بامزه! راستی، یه عالمه پول به دستم نرسید.»

«پس سؤال اینه که اگه الان یه سگ بگیری، ازش بیشتر عمر می‌کنی یا نه.»

ران می‌گوید: «من از سر لج‌ولجبازی هم که شده ازش بیشتر عمر می‌کنم. سگم رو می‌ذارم گوشهٔ اتاق و خودم هم می‌شینم جلوش. اون‌قدر به هم زل می‌زنیم تا ببینیم کی اول خسته می‌شه. من که کم نمی‌آرم. مثل سال هفتاد و هشت که داشتیم با شرکت بریتیش‌لِیلَند مذاکره می‌کردیم. به محض اینکه یکی از نماینده‌هاشون زودتر از ما رفت دست‌شویی، فهمیدم حسابشون رو رسیده‌یم.» باز هم شراب می‌نوشد. «هیچ‌وقت نباید زودتر از رقیب برین دست‌شویی. باید قورتش بدین.»

ابراهیم می‌گوید: «راستش جویس، شاید تو بیشتر از سگه عمر کنی، شاید هم نه. فقط پنجاه و یک درصد شانس داری. خیلی تصادفیه. به نظر من که ارزشش رو نداره ریسک کنی. آدم هیچ‌وقت نباید قبل از سگش بمیره.»

جویس می‌پرسد: «این یه ضرب‌المثل مصری قدیمیه یا یه سخن قصار روان‌شناختی؟ شاید هم از خودت درش آوردی.»

ابراهیم دوباره گیلاسش را به سمت جویس می‌گیرد و سراغ سخنان حکیمانه‌تر می‌رود. «آدم باید قبل از بچه‌هاش بمیره، چون بهشون یاد داده بدون اون زندگی کنن. ولی این قضیه دربارهٔ سگ‌ها صدق نمی‌کنه. آدم به سگش یاد می‌ده کنار خودش زندگی کنه.»

جویس می‌گوید: «خب، غذای فکری خوبی بود ابراهیم. ممنون. شاید هم نشونهٔ بی‌عاطفگی باشه. مگه نه الیزابت؟»

الیزابت می‌شنود، ولی ذهنش هنوز توی آن ون پُرسرعت، کنار جسد و پزشک سبیل‌دار است. از این قبیل لحظات در زندگی او کم نبود، ولی آن اتفاق آن‌قدر غیرعادی بود که در خاطرش ماند؛ هر کسی که مارکوس کارمایکل را می‌شناخت همین را می‌گفت.

الیزابت می‌گوید: «سیستم ابراهیم رو شکست بده. برو سراغ یه سگ پیر.»

مثل ماه آسمان
۱۴۰۱/۰۳/۱۵

حال و هوای کتاب اول در این کتاب هم به جشم میخورد نوعی آدامش که برام جذاب بود و حالا با شناخت سخصیت ها جالب تر هم میشه. روابط این آدم ها و تصمیماتشون به نظرم از ویژگی های جذاب این

- بیشتر
لاله
۱۴۰۱/۰۵/۰۷

با تجربه‌ای که از رمان قبلی ریچارد آزمن داشتم، می‌دونستم با یه معمای پیچیده و شکفت‌انگیز رو به رو نیستم ولی شخصیت‌های جذاب و اون اشارات حکیمانه‌شون به زندگی و مرگ درخشان و جذابش میکنه. و انتظاراتم کاملاً برآورده شد.

- بیشتر
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
۱۴۰۲/۰۷/۰۷

ریتم داستان مثل کتاب اول باشگاه قتل پنج شنبه ها ملایم و جذابه،اگه کتاب باشگاه قتل پنجشنبه ها رو خونده باشید با شخصیت الیزابت وجویس و ران وابراهیم اشنا شدید واین کتاب براتون جذابتر میشه،تو این کتاب بازم معماهایی هست

- بیشتر
Negar
۱۴۰۲/۰۴/۳۱

من نسخه چاپیش رو خوندم و مثل کتاب قبلیش (انجمن قتل پنج شنبه) و کتاب بعدی (گلوله ای که خطا رفت) بانمک و دوست داشتنیه. روند داستان کشش داره و از اون کتاباست که یه روزه تمومش می‌کنید.

بهار
۱۴۰۲/۱۰/۱۰

این دومین کتاب و در ادامه کتاب باشگاه پنج شبه هاست ، البته منظورم از در ادامه اینِ که همون شخصیتها با پرونده ای جدید روبره هستند و داستان صورت دنباله دار نیست. بنظرم شخصیت پردازی نویسنده جذاب و متفاوت هست

- بیشتر
shery
۱۴۰۰/۱۲/۱۳

در یک کلمه عالی

کتابخوان جسور :)
۱۴۰۳/۰۶/۲۶

داستان این کتاب از دیدگاه چند آدم بازنشسته روایت میشه که به نظرم جذابه . این کتاب از کتاب قبلی خیلی بهتره و به نظرم میشه رشد قلم نویسنده رو کاملا در این کتاب دید.

AnniMo
۱۴۰۲/۱۲/۰۱

موضوع کتاب اصلا پیچیده نیست و بیشتر شبیه یه کتاب جناییه که مختص بچه هاست! داستان دلهره آور نیست و عملا خواننده رو تحریک به خوندن بیشتر نمیکنه!

الیزابت دارسی
۱۴۰۲/۰۹/۱۰

خوب بود ،با اینکه داستان یکم آروم شد و باعث نشد خیلی تعجب کنم ولی برای یک بار خوندن خوبه

استودیوس
۱۴۰۲/۰۷/۲۳

۴ دوست سالمند ک بازنشسته کاراگاه پلیس روانپزشک پرستاررو بوکسور هستند با کمک دوستان دیگرشان در کنارهم شروع ب کشف و رمز گشایی یک اتفاق جنایی میکنند..شوهرسابق و پلیس یکی از آنها همراه با دختر جوان محافظش بعد دستبرد ب

- بیشتر
«چرا همهٔ مردها کشته و مردهٔ اینن که خوش‌تیپ باشن؟ به جاش دوست ندارین مهربون و باهوش و بامزه و شجاع باشین؟»
غَزال_ک
اگه آدم‌ها توی زندگی هیچ‌وقت راهشون رو گم نکنن، معلومه اصلاً توی مسیرهای جالبی قدم نذاشته‌ن.»
آزمین
اگر خودت را دوست نداشته باشی، چه کسی دوستت خواهد داشت؟
آزمین
هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم خوکچه‌های هندی هم باید نجات داده شوند، ولی به گمانم همین‌طور است. همه هرازگاهی باید نجات داده شوند.
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
«اساساً وجود ما فقط با مرگ معنا پیدا می‌کنه. به زندگی‌مون مفهوم می‌ده. همیشه به سمت مرگ پیش می‌ریم. رفتارهای مختلفمون فقط دو دلیل داره: ترس از مرگ یا انکارش. ممکنه سالی یه بار از اینجا بگذریم. این‌طوری می‌فهمیم نه اسب‌ها و نه خودمون جوون‌تر نمی‌شیم. همه‌چیز به مرگ برمی‌گرده.» «به نظرم راه‌های دیگ‌های هم برای نگاه کردن به زندگی هست.»
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
ابراهیم سری تکان می‌دهد. «ولشون کن. مثل یه خاطرهٔ خوب بهشون فکر کن. اون موقع روی قله بودی و حالا توی دره‌ای. توی زندگی بارها همچین اتفاقی واسهٔ آدم می‌افته.» «خب، الان باید چه کار کنم؟» «باید از کوه بعدی بالا بری.» «آره، البته.» ساده بود. «روی قلهٔ کوه بعدی چه خبره؟» «خب، معلوم نیست. اون کوه توئه. تا حالا هیچکی ازش بالا نرفته.»
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
ابراهیم سری تکان می‌دهد. «ولشون کن. مثل یه خاطرهٔ خوب بهشون فکر کن. اون موقع روی قله بودی و حالا توی دره‌ای. توی زندگی بارها همچین اتفاقی واسهٔ آدم می‌افته.» «خب، الان باید چه کار کنم؟» «باید از کوه بعدی بالا بری.» «آره، البته.» ساده بود. «روی قلهٔ کوه بعدی چه خبره؟» «خب، معلوم نیست. اون کوه توئه. تا حالا هیچکی ازش بالا نرفته.»
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
«تو فقط یه‌کم راهت رو گم کرده‌ای، دونا. اگه آدم‌ها توی زندگی هیچ‌وقت راهشون رو گم نکنن، معلومه اصلاً توی مسیرهای جالبی قدم نذاشته‌ن.»
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
وقتی پای بچه‌ها وسط باشد، آدم اول وارد عمل می‌شود و بعد سؤال می‌کند
استودیوس
گر خودت را دوست نداشته باشی، چه کسی دوستت خواهد داشت؟
بهار

حجم

۳۰۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۳۰۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان