کتاب خون خرگوش
معرفی کتاب خون خرگوش
کتاب خون خرگوش نوشتهٔ رضا زنگی آبادی است. نشر چشمه این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است. این اثر یکی از کتابهای مجموعهٔ «کتابهای قفسهٔ آبی» (آثار ژانری، قصهگو و جریانمحور) است.
درباره کتاب خون خرگوش
کتاب خون خرگوش قصهٔ یک گودال در حاشیهٔ شهر است که در سوراخهایش وازدگان و بیچیزها زندگی میکنند. قهرمان این رمان، دختر نوجوانی است که پدر خشن و همسایگان طردشدهاش همراه با چند خرگوش و چند خردهریز دیگر کنارش هستند. پدر زغال چوب درست میکند و برای پولدرآوردن حاضر به هر کاری هست. گفته شده است که رضا زنگی آبادی، در این رمان، تدارکِ جهان هولانگیزی را دیده است. بسیاری از اهالی گودالِ این رمان، نُخالهجمعکنهای چرخبهدست هستند. در میان این شخصیتها، دکتری وجود دارد که رگهای پاره از تزریقش او را به این جهنم فرستاده است. اما قهرمانِ رمان حاضر رؤیایی در سر دارد و با تمام وجود زندگی میکند و میجنگد؛ بلکه در این گودال طنابی برای برآمدن بیابد. خردهروایتها و اتفاقهایی در این اثر قرار دارند که بهکل همهچیز را غیرقابلپیشبینی میکنند.
خواندن کتاب خون خرگوش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره رضا زنگی آبادی
رضا زنگی آبادی در سال ۱۳۴۷ به دنیا آمده است. او نویسندهای کرمانی است که داستان کوتاهی از او با نام «قبل از تحویل سال»، برگزیدهٔ دورهٔ سوم جایزهٔ هوشنگ گلشیری در سال ۱۳۸۱ شده است. از رمان «شکار کبک» به قلم او در دوازدهمین دورهٔ جایزهٔ هوشنگ گلشیری که سال ۱۳۹۱ برگزار شد، تقدیر به عمل آمد. او ابتدا به سینما و نوشتن فیلمنامه علاقه داشت؛ سپس به نوشتن داستان روی آورد. رضا زنگی آبادی، دبیر انجمن داستان کرمان و عضو هیئتتحریریهٔ فصلنامهٔ ادبی «خوانش» و عضو هیئتداوران دومین دورهٔ جایزهٔ «احمد محمود« بوده است. از او کتابهای «سفر بهسمتی دیگر»، «گاهگرازها»، «شکار کبک»، «یک روز مناسب برای شنای قورباغه» و «خون خرگوش» منتشر شده است.
بخشی از کتاب خون خرگوش
«سردر کاروانسرای گنجعلیخان خیلی بزرگ و بلند بود. فریبا فکر کرد اگر از بالا به پایین نگاه کند آدمهای توی میدان را مثل مورچه میبیند. توی درگاه و جلوِ درِ بزرگ چوبی کاروانسرا، خودش را مورچه حس میکرد. چرخی دور حوض وسط کاروانسرا زد. بعد ایستاد و به ماهیهای توی حوض نگاه کرد. ساکش را روی دوشش جابهجا کرد. وقتی دنبال فرفره برای نعمت جودت بود به اینجا سر زده بود. دورتادور کاروانسرا، طبقهٔ اول و طبقهٔ دوم، غرفههایی بازسازی شده بود. همه کارهای دستساز میفروختند. کار چرم، سنگ، پته، مس، عروسکسازی، معرقکاری، منبتکاری… فریبا طبقهٔ بالا غرفهای داشت که کارهای چوبی خودش و نجیبو را میفروخت. مثل همهٔ دختران غرفهدار، مانتو و شال تروتمیزی داشت. ایستاده بود جلوِ غرفهٔ خودش، از طبقهٔ دوم حوض را نگاه میکرد و خودش را میدید که ایستاده کنار حوض و ماهیها را نگاه میکند و خجالت میکشد برود با غرفهدارها حرف بزند.
راه افتاد همهٔ غرفههای بالاوپایین و آدمهای توی غرفهها را با دقت نگاه کرد. از پلههای تنگِ باریک آمد پایین و رفت سراغ دختر معرقکار. آرام زیرلب سلام کرد. با لکنت. دختر نگاهش کرد. فریبا از توی ساکش شطرنجی با مهرههای چوبی بیرون آورد که او و نجیبو درست کرده بودند. بعد قایق، بعد لکلک، بعد فرفره، بعد گهوارهٔ خیلی کوچکی برای عروسک… دختر با شوقوذوق همهٔ آنها را نگاه کرد و به فریبا لبخند زد.
«خودت درست کردهای؟»
فریبا سرش را بهآرامی رو به پایین تکان داد.»
حجم
۱۶۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۵ صفحه
حجم
۱۶۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۹۵ صفحه
نظرات کاربران
خونن خرگوش روایت یک داستان اجتماعی در طبقات پایین جامعه ست. داستان در شهر کرمان اتفاق افتاده. هر چند در داستان اشاره ای نمی شود ولی کلمات خاص و نام خیابان ها محلات گویا ست. سبک نگارش که گاهی روای
آقای زنگی آبادی طوری داستان دختر زباله گرد و اطرافیانش رو روایت میکنه که خواننده مسخ میشه، لحظه ای نمی توان کتاب رو زمین گذارد مگر برای پاک کردن اشک چشم یا تازه کردن نفسی از این همه تلخی زندگی
کتاب خون خرگوش روایت تلخ از زندگی قشری از جامعه کنونی ماست. شیوه روایت رو خیلی دوست داشتم. شخصیتها خیلی عمق داشتند. تصویرها زنده بودند. انگار که صحنه های یک فیلم از جلوی چشم ما میگذرند. بسیار جذاب بود. دستمریزاد
کتابی بسیار عالی که با قلمی تحسین برانگیز معضلاتی مثل اعتیاد, نژادپرستی, قتلهای ناموسی و زباله گردی رو بیان میکنه👌نویسنده از گویش کرمانی استفاده کرده که به جذابیت کار و همراهی خواننده با شخصیتهای داستان کمک زیادی کرده👏کتابی تاثیر گذار
روایتی روان و بیپرده از فقر و نابرابری، بیعدالتی، تنهایی، امید و ناامیدی