دانلود و خرید کتاب از میان شیشه از میان مه علی خدایی
تصویر جلد کتاب از میان شیشه از میان مه

کتاب از میان شیشه از میان مه

نویسنده:علی خدایی
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۵از ۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب از میان شیشه از میان مه

کتاب از میان شیشه از میان مه نوشته علی خدایی است این کتاب اولین بار سال ۱۳۷۰ منتشر شده بود و بعد از سال‌ها باز هم نویسنده آن را برای تجدید چاپ در اختیار نشر چشمه قرار داد.

درباره کتاب از میان شیشه از میان مه

این کتاب مجموعه داستانی جذاب و پرکشش است که مسیر جدیدی را در داستان‌نویسی فارسی ایجاد کرد. این کتاب روایت آدم‌هایی را می‌خوانیم که در ترکیبی از خاطره و مرگ و زندگی است. این کتاب برای علاقه‌مندان به ادبیات داستانی ایران بسیار جذاب است زیرا خدایی یکی از بهترین نویسندگان معاصر ایران است که کتاب تمام زمستان من را گرم کن او به عنوان بهترین مجموعه ‌داستان دهه‌ هشتاد از سوی جایزه‌ منتقدان و نویسندگان مطبوعات معرفی شده است.

خواندن کتاب از میان شیشه از میان مه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی ایران پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب از میان شیشه از میان مه

صدای درِ دست‌شویی آمد و صدای پسر که سلام می‌کرد. پیرزن گفت «سلام. سرد شده.» رادیو را برداشت. رادیو امریکا را گرفت و گفت «دیر شد.»

زن گفت «عیبی ندارد. دیگر عیبی ندارد.»

صدای قدونیم‌قدها هم آمد. پیرزن چای‌شان را ریخت و بعد آب سرد را روی چای آن‌ها اضافه کرد. بچه‌ها آمدند. سلام کردند. مادرشان گفت «نوبت ماست.» و به شوهرش نگاه کرد و خندید.

وقتی همه رفتند و پیرزن تنها شد، فقط خوابید. «خیلی خسته‌ام. حالا کو تا عصر.»

با صدای زنگ تلفن بیدار شد. پسرش بود. پیرزن گفت «برای راه شامی‌کباب درست می‌کنم، برای امشب هم چیزی درست می‌کنم. بی‌روزی که نیستیم.» گوشی را که گذاشت، رفت و آبی به سر و صورت زد. صورتش را با حوله خشک کرد. «حوله هم باید بردارم.»

به اتاقش رفت. دوباره کمد را باز کرد. «بالاخره چی بردارم؟ دامنم را که می‌برم. این دوتا پیراهن را. کاش از پسره می‌پرسیدم آن‌جا سرد است یا گرم است. می‌گویند آن‌جا موها فرفری می‌شود. مثل این دختر زنگباری‌ها. قدیم‌ها برای معالجه می‌رفتند کنار دریا. آبش شور است. اما خوب رطوبت دارد. باید لباس پشمی هم بردارم، شاید بی‌وقتی شدم.»

شب که شد، شامی‌کباب درست کرد. عروس گفت «چیزی کم ندارید؟» و صدایش توی اتاق‌نشیمن پیچید. پیرزن گفت «نه. هیچی. همه‌چیز هست.»

مانا
۱۳۹۹/۰۷/۱۳

هنوز حسرت میخورم چرا کتابش را از نمایشگاه کتاب نخریدم. داستان هایی با کلمات برگزیده با ساختار فرد اعلا! اوج هنر داستان مدرن است

عالی بود
۱۳۹۹/۰۴/۲۴

خوب بود

«بیا ببین چه خانه‌ای ساختیم. این هم خانه‌ای که به دریا می‌رود.» بعد بچه‌ها گفتند «خانه‌اش هنوز سالم است؛ اما جاده را آب برده.» بعد بچه‌ها خانه را با لگد ریختند و خندیدند و پدرشان را صدا کردند. «بابا، قول دادی فردا بادبادک بخری.» چندتا چراغ بود
کاربر ۳۶۰۰۸۹۱

حجم

۱۰۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۶۳ صفحه

حجم

۱۰۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۶۳ صفحه

قیمت:
۲۲,۵۰۰
۱۱,۲۵۰
۵۰%
تومان