دانلود و خرید کتاب دن کامیلو و پسر ناخلف جووانی گوارسکی ترجمه مرجان رضایی
تصویر جلد کتاب دن کامیلو و پسر ناخلف

کتاب دن کامیلو و پسر ناخلف

انتشارات:نشر مرکز
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب دن کامیلو و پسر ناخلف

کتاب دن کامیلو و پسر ناخلف نوشتهٔ جووانی گوارسکی و ترجمهٔ مرجان رضایی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. این کتاب روایت دنیای پرآشوب ایتالیا در زمان فاشیسم و کمونیسم است؛ کتابی دارای لحن طنز و با تمسخر شعارهای مشهور علیه کمونیسم و همچنین انتقادهای تند و کوبنده‌اش از این نظام.

درباره کتاب دن کامیلو و پسر ناخلف

ماجراهای کتاب دن کامیلو و پسر ناخلف و دیگر داستان‌های مجموعه‌ٔ دن کامیلو، جایی در دره‌ٔ رود پو اتفاق می‌افتد که تنها رود مهم ایتالیاست. داستان‌ها در یک دهکده، یک «دنیای کوچک»، در دوران پـس از جنگ جهانی دوم رخ می‌دهند و چون برخی از تقابل‌های اجتماعی حاد آن زمان، از قبیل تقابل کهنه و نو، کلیسا و ایدئولوژی چپ را تصویر می‌کردند، و نیز به دلیـل طنز نیرومند داستان‌ها و سرزندگی و جذابیت شخصیت‌ها، خوانندگان بسیاری یافتند. دن کامیلو، کشیش دهکده و رقیبش پپونه، شهـردار چپ‌گرا، ارکان اصلی ماجراهای این دنیای کوچک‌اند.

دنیای کوچک دن کاملیو که او آفرید و از مشهورترین آثارش هم به شمار می‌رود، ماجرای زندگی و برخوردهای دن کامیلو، کشیش یک روستا، و پپونه، شهردار همان روستاست. در اینجا شخصیت سومی هم وجود دارد که نباید فراموشش کرد. مجسمهٔ مسیح که بر فراز محراب کلیسا قرار دارد و همواره شخصیت‌ها را زیر نظر گرفته است و آن‌ها را به خیر و عافیت می‌رساند.

رفیق دن کامیلو ماجرای دن کامیلو و پپونه شهردار است. حالا این دو نفر تصمیم گرفته‌اند با هم به شوروی سفر کنند تا چهرهٔ واقعی کمونیست را به مردم نشان دهند. تنها کاری که باید انجام دهند، پنهان کردن هویت واقعی دن کامیلو است. کاری که اصلا ساده به نظر نمی‌رسد.

خواندن  کتاب دن کامیلو و پسر ناخلف را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های طنز دربارهٔ سیاست و جامعه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره جوانی گوارسکی

جوانی گوارسکی در سال ۱۹۰۸ در پارما (ایتالیا) و در نزدیکی رود پو زاده شد. آنگونه که خود نقل کرده است، والدینش آرزو داشتند مهندس کشتی شود؛ بنابراین حقوق خواند! و به عنوان نقاش تابلوهای تبلیغاتی اسم و رسمی برای خود دست‌وپا کرد و در کنار مشاغل گوناگون دیگر به تدریس ساز ماندولین نیز می‌پرداخت. پدرش سبیل سیاه و پرپشتی زیر دماغش داشت و جوانی هم چنین سبیلی برای خود گذاشت. همیشه این سبیل را داشت و به آن می‌بالید. او طاس نبود، هشت کتاب نوشت و قدش حدود ۱۷۵ سانتی‌متر بود. می‌گفت: «یک برادر هم دارم، ولی ترجیح می‌دهم درباره‌اش حرف نزنم. یک موتورسیکلت چهارسیلندر، یک اتومبیل شش‌سیلندر و یک زن و دوبچه هم دارم.»

در سال ۱۹۲۵ سردبیر مجله‌ای فکاهی به نام کوریره امیلیانو شد و در فاصلهٔ سال‌های ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۳ سردبیری مجلهٔ فکاهی دیگری را به نام برتولدو به‌عهده گرفت. در خلال جنگ جهانی دوم به انتقاد از دولت موسولینی پرداخت. در ۱۹۴۳ به ارتش فراخوانده شد، این امر سبب شد از آزار حکومت فاشیستی در امان بماند. هنگامی که جنگ جهانی دوم درگرفت، شبی پلیس سیاسی او را به جرم عربده‌کشی در خیابان‌ها دستگیر کرد. در سال ۱۹۴۳ آلمانی‌ها در آلساندریا او را اسیر کردند و او این شعار را برای خود برگزید: «حتی اگر من را هم بکشند، نخواهم مرد.» در همان سال زمانی که ایتالیا با نیروهای متفقین قرارداد متارکهٔ جنگ را امضا کرد، او در جبههٔ شرقی اسیر بود و سه سال در اردوگاه اُسرا در لهستان به سر برد. بعدها خاطرات دوران اسارتش را به رشتهٔ تحریر درآورد. پس از پایان جنگ که به ایتالیا بازگشته بود، سردبیر مجلهٔ فکاهی کاندیدو شد. در این مجله به حمایت از دموکرات مسیحی‌ها پرداخت و از کمونیست‌ها انتقاد کرد. در ۱۹۴۸ هنگامی که کمونیست‌ها در انتخابات شکست سختی خوردند، قلم را زمین نگذاشت و انتقاداتش را متوجه دموکرات مسیحی‌ها نیز کرد.

در ۱۹۵۴ به اتهام افترا بازداشت شد. علت بازداشتش انتشار نامهٔ جعلی بود که در آن از قول رهبر مقاومت ایتالیا دِگاسپری که بعدها به نخست‌وزیری رسید، از متفقین خواسته شده بود رم را بمباران کنند تا روحیهٔ هواداران آلمان ضعیف شود. دادگاه حکم به ۱۲ ماه زندان داد. اما او به دلیل خوش‌رفتاری زودتر از موعد آزاد شد.

در سال ۱۹۵۶ وضع سلامتی‌اش رو به وخامت گذاشت و برای درمان به سوییس رفت. در ۱۹۵۷ از سردبیری کاندیدو کناره گرفت، ولی هنوز در آن مجله مطلب می‌نوشت.

گوارسکی یک فیلم‌نامه هم به نام مردمی اینچنین نوشت. او سرانجام در ۱۹۶۸ در پی حملهٔ قلبی درگذشت.

بخشی از  کتاب دن کامیلو و پسر ناخلف

«وقتی باسینی پیر مُرد، معلوم شد در وصیتنامه‌اش نوشته: «من همهٔ دارایی‌ام را به کشیش دهکده، دن کامیلو، واگذار می‌کنم تا صرف مطلا کردن فرشته‌ای که روی برج کلیسا است شود؛ تا وقتی از آسمانها به پایین نگاه می‌کنم، درخشش آن را ببینم و بتوانم زادگاه خود را شناسایی کنم».

فرشته بالای برج ناقوس قرار داشت و از پایین به نظر خیلی بزرگ نمی‌آمد. اما وقتی داربست زدند و بالا رفتند، متوجه شدند که تقریبآ به اندازهٔ یک آدم است و مقدار زیادی طلا برای آبکاریش لازم دارند. متخصصی از شهر آمد تا مجسمه را از نزدیک بررسی کند. هنگامی که از داربست پایین آمد، با هیجان بسیار به دن کامیلو گفت: «این مجسمهٔ زیبا، حضرت جبرئیله که با مس چکش خورده درست شده و دقیقآ متعلق به قرن سیزدهمه.»

دن کامیلو نگاهی به او کرد و سرش را به علامت نفی تکان داد.

«نه، این کلیسا و این برج هیچ‌کدوم بیشتر از سیصدسال قدمت ندارن.»

اما متخصص آبکاری اصرار داشت که مسأله این‌طور نیست: «من چهل ساله که مشغول این کارم و نمی‌تونم بگم چند مجسمه رو آب طلا داده‌ام. اگه این مجسمه مربوط به قرن سیزدهم نبود، من اصلا دستمزدی نمی‌گیرم.»

دن کامیلو مردی بود که ترجیح می‌داد واقع‌بینی‌اش را به شدت حفظ کند، ولی کنجکاوی باعث شد به اتفاق متخصص آبکاری به بالای برج برود و از نزدیک به فرشته نگاهی بیندازد. با دیدن مجسمه نفسش از حیرت بند آمد، چون فرشته واقعآ خیلی زیبا بود. او هم وقتی پایین می‌آمد خیلی هیجان‌زده بود، چون نمی‌توانست بفهمد که چگونه یک چنین شاهکار هنری از برج ناقوس چنین کلیسای روستایی محقری سردرآورده است. بعد از آن به سراغ بایگانی مدارک کلیسا رفت ولی هیچ‌چیز در رابطه با مجسمه پیدا نکرد. فردای آن روز متخصص آبکاری به اتفاق دو مرد متشخص از شهر بازگشت و با هم به بالای برج رفتند و آنها هم تأیید کردند که بدون کمترین تردیدی، مجسمه متعلق به قرن سیزدهم است. آنها از استادان سرشناس در رشتهٔ هنر بودند و دن کامیلو نمی‌دانست چطور از آنان تشکر کند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۹۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۳۹۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۶۴,۰۰۰
تومان