دانلود و خرید کتاب یعقوب کذاب یورک بکر ترجمه علی اصغر حداد
تصویر جلد کتاب یعقوب کذاب

کتاب یعقوب کذاب

نویسنده:یورک بکر
انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب یعقوب کذاب

کتاب یعقوب کذاب نوشتهٔ یورک بکر و ترجمهٔ علی اصغر حداد است و نشر ماهی آن را منتشر کرده است. یعقوب کذاب داستان مرد یهودیِ ساده‌ای به نام یعقوب است که در دوران جنگ جهانی دوم در اردوگاهی زندگی می‌کند. اتفاقاتِ پیرامون او باعث می‌شود یعقوب به اخبار بیرون از اردوگاه که به آن‌ها می‌رسد دامن بزند و «کذاب» بشود؛ اما به دلیل ماهیت امیدبخش خبرهایش، او به قهرمانی برای ساکنان اردوگاه تبدیل می‌شود. همه از خبرهای امیدوارکننده خوششان می‌آید؛ حتی اگر دروغ باشد.

درباره کتاب یعقوب کذاب

داستان یعقوب کذاب در اردوگاهی می‌گذرد که در آن یهودی‌ها تبعید شده‌اند و روزگار می‌گذرانند. داشتن رادیو در این اردوگاه ممنوع است و مجازاتش هم مرگ. یعقوب به صورت اتفاقی می‌شنود که نیروهای روسی در حال پیشروی به آنجا هستند. او این خبر را به دوستانش می‌دهد و به‌دروغ می‌گوید که پنهانی رادیو دارد. این دروغ باعث می‌شود یعقوب دروغ‌های دیگری هم بگوید. یعقوب می‌خواهد به همسایه‌های ناامیدش امید بدهد؛ به دوستانی که افسرده و ترسیده هستند.

دختری نیز در این داستان حضور دارد که یعقوب پس از مرگ پدر و مادر دخترک، او را به فرزندی قبول می‌کند. جایی از داستان یعقوب حتی برای دخترک هم نقش بازی می‌کند. دختر از یعقوب می‌خواهد به او رادیو را نشان بدهد اما یعقوب متوسل به دروغ‌های دیگر می‌شود.

هنگام خواندن این داستان خواننده هر لحظه از خودش می‌پرسد: دروغ چیست؟ حقیقت چیست؟ 

در جامعه‌ای که سرتاپای آن را سیاهی و دروغ و خشونت فراگرفته، دروغ اصلی را به‌راستی چه کسی می‌گوید؟ آیا آن کسی که امید را از مردم عادی می‌گیرد و آن‌ها را هرروز در دوراهی زنده‌ماندن یا مردن قرار می‌دهد، می‌تواند به مردم عادی خرده بگیرد که چرا دروغ می‌گویید؟

سال ۱۹۹۹ فیلمی از این رمان اقتباس و ساخته شد با بازی رابین ویلیامز، بازیگر محبوب و فقید هالیوودی در نقش یعقوب.

خواندن کتاب یعقوب کذاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های خارجی پیشنهاد می‌کنیم. آن‌هایی که علاقه‌مند به خواندن رمان‌هایی دربارهٔ فاجعهٔ هولوکاست هستند از این کتاب حتما خوششان خواهد آمد.

درباره یورک بکر

یورک بکر نویسنده و فیلم‌نامه‌نویس آلمانی بود که در سال ۱۹۳۷ زاده شد و در سال ۱۹۹۷ چشم از جهان فرو بست. یورک بکر اصلیتی لهستانی داشت و در آلمان زاده و بزرگ شد. یعقوب کذاب شاهکار اوست.

بخشی از کتاب یعقوب کذاب

«پیشاپیش می‌دانم، همه خواهند گفت: درخت که چیز خاصی نیست؛ همه‌اش یک تنه است با مقداری برگ و ریشه که در شیار پوسته‌اش کفشدوزکی نشسته و دست‌بالا قدوقامتی کشیده و کاکلی شکیل دارد. همه خواهند گفت: چیز بهتری سراغ نداری که به آن فکر کنی و نگاهت مثل چشم‌های بز گرسنه‌ای که دسته‌ای علفِ تر و تازه دیده باشد روشن شود؟ شاید منظورت یک درخت استثنایی است، درخت خاصی که احتمالا جنگی نام خود را از آن گرفته است؟ مثلا «نبرد در کنار درخت صنوبر»؟ منظورت چنین درختی است؟ یا شاید آدم مشهوری را به درخت مورد نظرت دار زده‌اند؟ کسی را به آن دار نزده‌اند!؟ بسیار خوب، هرطور که میل توست، هرچند کسل‌کننده است، اما اگر این بازی کودکانه تا این اندازه مایهٔ لذت توست، بگذار همین‌طور ادامه بدهیم.

شاید منظورت صدای آرامی است که به آن زمزمهٔ نسیم می‌گویند، آنجا که باد درخت دلخواه تو را می‌یابد، آنجا که باد به‌اصطلاح فی‌البداهه آواز سر می‌دهد. شاید هم مقدار چوب مفیدی را می‌گویی که از هر درختی به‌دست می‌آید؟ نکند منظورت سایهٔ پرآوازهٔ درخت است؟ زیرا تا صحبت از سایه می‌شود، همه به طور عجیبی به یاد درخت می‌افتند، درحالی‌که خانه‌ها یا کوره‌های بلند سایه‌ای به مراتب بلندتر دارند. منظورت سایهٔ درخت است؟

سپس خواهم گفت: هرچه گفتید اشتباه است. دیگر دست از حدس‌زدن بردارید. ممکن نیست پیدایش کنید. منظور من هیچ‌یک از اینها نیست. البته ارزش حرارتی چوب را هم نباید دست‌کم گرفت، اما منظور من فقط یک درخت صاف و ساده است و بس. من از این بابت دلایل ویژهٔ خودم را دارم. درخت‌ها در زندگی من نقش مهمی بازی کرده‌اند، نقشی که احتمالا من به آن بیش از اندازه بها می‌دهم. اما به هرحال احساس می‌کنم که درخت‌ها در چگونگی زندگی من چندان بی‌تأثیر نبوده‌اند.

من در نُه سالگی از یک درخت افتادم، از یک درخت سیب، و دست چپم شکست. هرچند آن شکستگی دوباره خوب شد، اما از آن زمان دیگر نمی‌توانم دست چپم را به‌دلخواه چرخش دهم. این را به‌خاطر آن می‌گویم که آن‌وقت‌ها تصمیم قطعی گرفته شده بود که من ویولونیست بشوم. هرچند موضوع چندان اهمیتی ندارد، اما باید بگویم نخست مادرم این خواسته را مطرح کرد، بعد پدرم هم همین را خواست و سرانجام ویولونیست‌شدنِ من خواست هر سهٔ ما شد. اما نهایتاً نشد که من ویولونیست بشوم.

چند سال بعد، گمانم وقتی هفده ساله بودم، برای نخستین بار در زندگی در زیر یک درخت با دختری خلوت کردم. این‌بار درخت یک درخت آلش بود و پانزده متر بلندی داشت. دخترک استر نام داشت، اما نه، فکر کنم موییرا بود. به هرحال درخت آلش بود و یک خوک وحشی مزاحم ما شد. شاید هم چند تا بودند، درست یادم نیست. ما حتی فرصت نکردیم سرمان را بچرخانیم.

و باز چند سال بعد، زنم خانا را زیر یک درخت تیرباران کردند. این‌بار نمی‌توانم بگویم زیر چه درختی. من آن‌جا نبودم؛ دیگران ماجرا را برایم بازگو کردند و من به‌صرافت نیفتادم دربارهٔ درخت پرسش کنم.»

کاربر faty
۱۴۰۳/۰۸/۱۲

یعقوب مردی که به هر سختی در روزگاری که هیچ امیدی برای زنده ماندن نیست امید می آفریند.. امید به فردایی بهتر.. ولو به دروغ..از زبان رادیویی که هیچ گاه وجود نداشته..

Azilyn
۱۴۰۳/۰۷/۰۶

یک داستان ساده ولی تاثیرگذار از نقشی که امید در زندگی میتواند بازی کند همراه با ترجمه‌ای روان و بی‌نقص.

نیتا
۱۴۰۳/۰۶/۱۸

یک داستان معمولی دیگر از زندگی یهودیان در جنگ جهانی دوم. داستان برای من بسیار خسته کننده و بدون کشش بود و نیمه دوم کتاب رو فقط برای آن که کتاب را نیمه تمام رها نکنم، خواندم.

«آدم وقتی فروتن است که به حق خود راضی باشد و نه به کم‌تر.»
نیتا

حجم

۲۷۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۲۶۸ صفحه

حجم

۲۷۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۲۶۸ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان