دانلود و خرید کتاب قصه های فردریک لئو لیونی ترجمه معصومه قلیزاده
تصویر جلد کتاب قصه های فردریک

کتاب قصه های فردریک

نویسنده:لئو لیونی
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قصه های فردریک

کتاب قصه‌های فردریک نوشتۀ لئو لیونی و ترجمۀ معصومه قلیزاده است. انتشارات حس آخر این مجموعه داستان را روانۀ بازار کرده است. این کتاب گنجینه‌ای از ۱۶ داستان محبوب لئو لیونی است.

درباره کتاب قصه‌های فردریک

کتاب قصه های فردریک حاوی مجموعه‌ای از داستان‌ها است که به آموزش فلسفۀ اجتماعی و سیاسی پرداخته است. سؤال اساسی فلسفۀ اجتماعی و سیاسی این است که چه نوع طبقه‌بندی اجتماعی و سیاسی مشروع است؛ برای مثال، بیشتر جوامع وجود تفاوت‌های اجتماعی و اقتصادی را در میان افراد جامعۀ خود می‌پذیرند. در چنین جوامعی، برخی از مردم ثروتمندتر از دیگرانند و منزلت اجتماعی نیز نابرابر توزیع می‌شود؛ درعین‌حال، جامعۀ دموکراتیک، دست‌کم در نظریه، بر پایۀ اندیشۀ «یک انسان، یک رأی» بنا شده است. نظام‌های دموکراتیک، توزیع نابرابر قدرت در قلمروی سیاسی را مجاز نمی‌شمرند. یک پرسش اساسی که فیلسوف اجتماعی و سیاسی باید با آن روبه‌رو شود این است که چرا فکر می‌کنیم انواع خاصی از نابرابری پذیرفتنی است درحالی‌که به انواع دیگر اعتراض می‌کنیم؟ گنجینه‌ای از ۱۶ داستان محبوب لئو لیونی در اثر حاضر قرار گرفته است.

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب قصه‌های فردریک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به علاقه‌مندان فلسفه و سیاست در قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب قصه‌های فردریک

«چمنزاری بود که در آن گاوها علفشان را می‌خوردند و اسب‌ها برای خودشان می‌دویدند. یک دیوار سنگی قدیمی هم یک طرف چمنزار بود. داخل آن، دیوار نزدیک طویله و انبار غله چند تا موش صحرایی پرحرف باهم زندگی می‌کردند.

کشاورزها از آنجا رفته بودند طویله و انبار غله هم خالی بود. ازآنجایی‌که فصل زمستان نزدیک، بود موش‌های کوچولو هم داشتند ذرت و آجیل و گندم و کاه جمع می‌کردند همۀ آنها شب و روز کار می‌کردند، همه به‌جز فردریک.

موش‌ها پرسیدند فردریک چرا کار نمی‌کنی؟

فردریک: گفت کار می‌کنم من دارم نور خورشید را برای روزهای سرد و تاریک زمستان جمع می‌کنم.

و وقتی دیدند فردریک نشسته و خیره شده به چمنزار، گفتند: حالا داری چی کار می‌کنی فردریک؟

فردریک فقط گفت: رنگ‌ها را جمع می‌کنم آخر زمستان خاکستری است.

و گاهی وقت‌ها که به نظر می‌رسید فردریک خوابیده موش‌ها با سرزنش می‌پرسیدند، فردریک داری خواب می‌بینی؟

اما فردریک می‌گفت: اوه نه! دارم کلمه‌ها را جمع می‌کنم؛ چون که روزهای زمستان طولانی و زیاد است و آن‌وقت ما چیزی برای گفتن نخواهیم داشت.

روزهای زمستان از راه رسید و وقتی که اولین برف بر روی زمین نشست پنج تا موش صحرایی کوچولو به پناهگاهشان توی سنگ‌ها رفتند. روزهای اول خیلی چیزها برای خوردن بود و موش‌ها برای هم دربارۀ روباه‌های نادان و گربه‌های کودن داستان می‌گفتند.

آنها خانواده شادی بودند.

اما کم‌کم بیشتر آجیل‌ها و توت‌ها را. خوردند کاه تمام شده بود و ذرت هم دیگر چیزی نبود جز یک خاطره دور داخل دیوار سرد بود و هیچ‌کس میل حرف‌زدن نداشت.

آن‌وقت موش‌ها چیزهایی که فردریک دربارۀ نور خورشید رنگ‌ها و کلمه‌ها گفته بود را به یاد آوردند.

آن‌ها پرسیدند فردریک از آذوقه تو چه خبر؟

فردریک همان‌طور که از سنگ بزرگی بالا می‌رفت: گفت چشم‌هایتان را ببندید «حالا من نور خورشید را برایتان می‌فرستم آیا درخشش طلایی‌اش را حس می‌کنید و همان‌طور که فردریک از نور خورشید می‌گفت چهارتا موش کوچولو احساس کردند که گرم‌تر شده‌اند آیا این از صدای فردریک بود؟ آیا این از جادو بود؟

موش‌ها باذوق و شوق پرسیدند: فردریک دربارۀ رنگ‌ها بهمان بگو.

فردریک گفت: دوباره چشم‌هایتان را ببندید و وقتی که او از گل‌های آبی و لاله های قرمز توی گندم‌زار، زرد و برگ‌های سبز بوته توت می‌گفت موش‌ها این رنگ‌ها را به‌قدری واضح می‌دیدند که انگار توی ذهنشان نقاشی می‌شد.

و کلمه‌ها چه‌طور فردریک؟

 فردریک گلویش را صاف، کرد لحظه‌ای صبر کرد و بعد انگار که بر صحنه ایستاده، گفت: چه کسی می‌افشاند برف‌ها را؟ چه کسی آب می‌کند یخ‌ها را؟ چه کسی برهم می‌زند هوا را؟ چه کسی خوش می‌سازد آن را؟ در ماه تیر زیبا چه کسی می‌پروراند گیاهان را؟ چه کسی خاموش می‌کند روز را؟ چه کسی روشن می‌کند ماه را؟ چهارتا موش صحرایی کوچولو که خانه دارند در آسمان چهارتا موش صحرایی کوچولو... مثل تو و من یکی موش، بهار است جاری کند باران را سپس موش تابستان رنگ کند گل‌ها را بعدی موش پاییز است با گردو و گندم‌زار و آخری زمستان... با پای سرد نمدار خوش‌شانسیم که فصل‌ها چهارتاست؟ سالی را تصور کن که یک فصل کم یا بیش از این‌هاست...!»

شیرین
۱۴۰۲/۱۱/۰۱

میتونم بگم یکی از روان ترین ترجمه هایی بود که خوندم و مثل همیشه داستان های کوتاه جذابند

حجم

۵۰٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

حجم

۵۰٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
تومان