دانلود و خرید کتاب مامور سیگاری خدا محسن حسام مظاهری
تصویر جلد کتاب مامور سیگاری خدا

کتاب مامور سیگاری خدا

معرفی کتاب مامور سیگاری خدا

کتاب مامور سیگاری خدا نوشتهٔ محسن حسام مظاهری است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر شامل مجموعه‌ای ناداستان تحت‌عنوان تاکسی‌نگاری است.

درباره کتاب مامور سیگاری خدا

کتاب مامور سیگاری خدا که در بیش از ۲۰ بخش با عنوان‌های گوناگون نوشته شده، به‌گفتهٔ خود نویسنده در واقع تاكسی‌نگاری‌هایی از او هستند. محسن حسام مظاهری در ابتدای این کتاب توضیح داده است که کتاب حاضر یک مجموعه از داستان‌‌های او نیست؛ او تنها کوشیده است تا گفت‌وگوهایی را در قالب «تاکسی‌نگاری» که در این مجموعه می‌خوانید، با دیگران به اشتراک بگذارد.

نویسنده می‌گوید تاکسی سوارشدن و در تاکسی با دیگران وارد بحث شدن یا بحث دیگران را دنبال‌کردن، برای او به‌عنوان یک دانشجو و پژوهش‌گر جامعه‌شناسی، حکم یک روش تحقیق را دارد؛ یک نبض‌سنج برای شهری که در آن زندگی می‌کنیم؛ یک پل برای راه‌یافتن به ذهن و فکر و دل همشهریانمان. تاکسی‌سوارشدن برای او بیش و پیش از یک عادت روزمره، نوعی پژوهش‌گری است که از تابستان ۱۳۸۷ آن را دنبال می‌کند. او خود را راوی این مجموعه نامیده است و نه یک داستان‌نویس.

عنوان برخی از بخش‌های این کتاب عبارت است از: ««تاکسی‌نگاری» دیگر چه صیغه‌ای است؟ یا راهنمای جامع تاکسی سوار شدن»، «آزادی بهتره یا میلاد؟»، «این جوانانِ ناشادِ مأیوس»، «شاه‌عباس چرا به اصفهان آمد؟» و «مامور سیگاری خدا».

خواندن کتاب مامور سیگاری خدا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران جستارهایی موسوم به تاکسی‌نگاری پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب مامور سیگاری خدا

«دوئل

تهران

از صنعت تا سعادت‌آباد

اسفند ۱۳۸۷ (چهارشنبه‌سوری)

یک لحظه حس می‌کنم انگار توی سینما فرهنگ نشسته‌ام و فیلم "دوئل" را تماشا می‌کنم. چند نارنجک هم‌زمان می‌خورد اطرافمان. پاکت کتاب‌ها از دستم ول می‌شود کف ماشین. راننده نچ‌نچی می‌کند و زیرلب فحشی حواله می‌کند به مهاجم ناشناس. دست می‌برم و کتاب‌ها را برمی‌دارم.

راننده: خدایی آدم خودشو خیس می‌کنه! سگ‌مصب دیدی چه صدایی داش؟

برمی‌گردد و نگاه می‌کند به من. سری به تأسف تکان می‌دهم. کتاب‌ها شکر خدا سالم‌اند. روی هم می‌گذارم‌شان و محکم با دست می‌گیرم‌شان.

راننده: دوباره این چهارشنبه‌سوری کوفتی اومدو مکافات ما شروع شد! انگار دارَن می‌رَن جنگ ایرانو عراق! به‌خدا انگار می‌رَن رو مین! حالا نمی‌دونم امشب اینو کجا قایمِش کنم؟

منظورش ماشینش است. بندهٔ خدا حق دارد. هنوز روکش پلاستیکی صندلی‌هاش را نکنده است.

راننده: می‌ترسم بذارم تو خیابون خدای نکرده یه بلایی سرش بیارن.

من: چی بگم؟ بعید نیس!

راننده: آخه پیش‌ازظهر داشتم از نواب رد می‌شدم، یه‌هو دیدم یه چیزی از آسمون همین‌طور سوت‌کشون اومدُ دارقی خورد کنار ماشین! هنوز سرم داره سوت می‌کشه! پست‌فطرت معلوم نشد از کجا اومد! حالا بازم خوبه نیفتاد رو سقف یا رو کاپوت.

پسری که صندلی عقب نشسته و ریش پروفسوری مرتبی دارد پوزخندی می‌زند و می‌گوید: ولی امشب ایران تعطیله‌ها! ببین! همه مغازه‌دارا دارن بند و بساط‌شونو جَم می‌کنن.

یاد صبح می‌افتم که رفته بودم بانک، و آبدارچی داشت به سرباز نگهبان چشمک می‌زد و می‌گفت: «غصه نخور! دیروز تا شیش بود، ولی امروز سه وُ نیم دیگه تعطیل می‌شه، می‌ریم خونه.» یاد همین نیم ساعت پیش می‌افتم که چندتا از کتاب‌فروشی‌ها داشتند کتاب‌های توی ویترین‌شان را جمع می‌کردند. بله، ایران داشت تعطیل می‌شد! ‌

من: ولی جالبه‌ها! چهارشنبه‌شب که فرداس. چرا شبِ چهارشنبه مراسم می‌گیرن؟»

esmat
۱۴۰۳/۰۹/۱۰

قشنگ بود

حجم

۱۰۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱۰۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۷۶,۰۰۰
تومان