کتاب بنی هندل: تاکسینگاری (مردمنگاری گفتوگوهای تاکسی)
معرفی کتاب بنی هندل: تاکسینگاری (مردمنگاری گفتوگوهای تاکسی)
«بنی هندل: تاکسینگاری (مردمنگاری گفتوگوهای تاکسی)» نام کتابی از محسنحسام مظاهری است. این اثر دومین مجموعه از تاکسینگاریهای او است و اولین آن در بهمن ۱۳۹۱ منتشرشدهاست. روش وی در این پژوهش آنچنان که خودش در مقدمه کتاب نوشتهاست، ضبط مخفی گفتوگوهای مسافران و رانندهها در تاکسی با رعایت ضوابطی و سپس پیادهسازی فایلهای صوتی و تدوین آنها بودهاست که در حیطه علوم اجتماعی از روشهای کیفی و شاخهای از روشهای مردمنگاری است.
مهمترین عاملی که گفتوگوهای تاکسی را اهمیت پژوهشی میبخشد، صراحت و صداقت طرفهای گفتوگو در بیان نظراتشان است که خود نتیجهی بیرون از کنترل و نظارت بودنِ محیط تاکسی است. در این کتاب، متن بیست تاکسینگاری آمدهاست که یکی از آنها در مشهد، یکی در اهواز، یکی در رشت، یکی در ساری، دو تا در اصفهان و مابقی در تهران رخدادهاند. ترتیب تاکسینگاریها براساس توالی زمانیشان است.
بهجز اولی که مربوط به سال ۱۳۸۸ است، باقی آنها در سالهای ۱۳۹۰ و ۱۳۹۱ رخ دادهاند. ویژگی مشترک اغلب تاکسینگاریهای این مجموعه، دونفرهبودن گفتوگوهاست؛ دونفری که طبعاً یکیشان راننده است. تنوع مضمونی نیز در این گفتگوها رعایت شدهاست و طیف متنوعی از مسایل روزمرهی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعهی امروز ایران موضوع گفتوگوها بودهاند.
حجم
۱۱۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۱۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب ۳۳۶ از کتابخانه همگانی، قبلا جلد اول کتاب ( مامور سیگاری خدا ) را در اپلیکیشن دیگری خریده و خوانده بودم. این جلد هم مانند قبلی جذاب و خواندنی است. مکالمات راننده تاکسی و مسافران همیشه جالب بوده و شنیدنی!!!!
عالی بود
بعنوان فردی علاقمند به موضوعهای علوم انسانی از جمله جامعه شناسی و البته فرد عامی در این حوزه، کتاب رو پسندیدم و تقاضا میکنم جلد اول کتاب رو هم به طاقچه اضافه کنید. دو نکته: - در دو جا شخصیت فاطمه
کتاب، نقل ضبط شدهی چندین گفتگوی درون تاکسی است. از همان دست صحبتهایی که احتمالا اکثرمان توی تاکسی شنیدهایم و حتی شاید خودمان هم در آنها شرکت کرده باشیم.
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود عاقبت در قدم باد بهار آخر شد شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل نخوت باد دی و