دانلود و خرید کتاب کتاب راشد: روایت زندگی حجت الاسلام شیخ حسینعلی راشد محسن حسام مظاهری
تصویر جلد کتاب کتاب راشد: روایت زندگی حجت الاسلام شیخ حسینعلی راشد

کتاب کتاب راشد: روایت زندگی حجت الاسلام شیخ حسینعلی راشد

انتشارات:انتشارات خیمه
امتیاز:
۴.۶از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کتاب راشد: روایت زندگی حجت الاسلام شیخ حسینعلی راشد

«کتاب راشد» روایت زندگی حجت الاسلام شیخ حسینعلی راشد(۱۳۵۹-۱۲۸۴)، نوشته محسن حسام مظاهری(-۱۳۶۱)، است.

در بریده‌ای از کتاب می‌خوانیم:

«زمانه‌ای که راشد در آن به صحنه‌ی زندگی، ناگزیر، پا نهاد و در آن زیست، زمانه‌ی تمایزیابی بود؛ زمانه‌ی تفکیک، مرزبندی، من این‌جا و تو آن‌جا. زمانه‌ای که هرکس ذره‌بین دستش می‌گرفت، می‌گشت دنبال نقاط افتراق. و بازار مبارزه و اختلاف گرم بود. راشد، اما مرد آشتی‌دادن بود. برای وصل‌کردن آمده بود، وقتی همه در پی فصل بودند. سودای «مکتب تلفیق» داشت، وقتی «مکتب تفکیک» فراتر از نام یک جریان فکری، توصیفی بود برای کنش غالب فعالان مذهبی و سیاسی. دنبال تطبیق بود. دنبال جوش‌دادن.

اولین کتابی هم که نوشت «دو فیلسوف شرق و غرب» بود: درباره‌ی شباهت‌های نظریه‌ی حرکت جوهری ملاصدرا و نظریه‌ی نسبیت انیشتن. فقط ملاصدرا و انیشتن نبودند که راشد می‌خواست آشتی‌شان دهد؛ سنت/مدرنیته، شرق/غرب، اسلام/تکنولوژی، ایران/اسلام، علم/دین، «روشن‌فکر» / «مرتجع»، «انقلابی» / «غیرانقلابی» و خیلی دوگانه‌های تقابلی دیگر، در نظر راشد قابل آشتی بودند. می‌شد که یگانه بشوند. و او همین را می‌خواست و تبلیغ می‌کرد. طرفه آن‌که این موافق‌خوانی و مثبت‌اندیشی، از قضا در آن روزگار حکم مخالف‌خوانی داشت. ساز مخالفی بود که مخاطبان را می‌آزرد. و برای همین مستعد سوءتفاهم بود.

همیشه قربانیِ یک نزاع بزرگ و حیاتی برای طرفین ـ مثلاً یک دعوای ناموسی ـ آن کسی است که می‌خواهد بی‌اعتنا به قواعد نزاع، از آشتی حرف بزند و میانجی‌گری کند. میانجی، منفورِ طرفین نزاع است. چون خواسته و ناخواسته عملش، همین وسط‌ایستادن‌اش، همین از معرکه پابیرون‌کشیدن‌اش، یعنی نفی اصل نزاع. یعنی زیرسؤال‌بردن هویت و حیثیت طرفینی که نزاع اساساً منبع هویت‌بخش‌شان است.

راشد در روزگاری که اختلافات میان حکومت و بخش قابل توجه‌ای از دین‌داران به بالاترین سطح رسیده بود، هنوز با گفتمانی که «مذهبی‌ها» ـ بخوانید: هواداران «اسلام سیاسی» ـ را یک‌سوی میدان و شاه و حکومتش را سوی دیگر و در تقابل ایشان قرار می‌داد، ‌همدل نبود.»

کاربر ۱۳۸۳۰۸۹
۱۳۹۹/۰۶/۰۱

حجم کتاب بالا نیست و برای به دست آوردن یک شناخت کلی نسبت به شخصیت آقای راشد که روحانی متفاوت و روشنی بودند؛ خوب و مناسب است. کتاب نثر روان و ساده‌ای هم دارد

محمدحسین
۱۴۰۰/۱۱/۱۶

چقدر این آخوند دوست داشتنی بود

پاییز ۱۳۲۰ بود و کشور در آتش اشغال متفقین می‌سوخت. به کوچه که رسید، پیرزنی را دید که به دیوار تکیه داده، از درد به خود می‌پیچد و از عابران التماس می‌کند که او را به مریضخانه برسانند. دوید سمت خیابان. جلوی چند درشکه را گرفت. هیچ‌کدام نایستادند؛ همه پر بودند از سربازان متفق. رفت وسط خیابان و فریاد کشید: «شما مسلمان نیستید؟ یک آدم زنده میان شما پیدا نمی‌شود؟ عزت‌تان کجا رفته؟ یک هم‌وطن‌تان این‌گونه رنج بکشد و یک درشکه نباشد که او را به مریض‌خانه برساند؟! این‌قدر اجنبی‌پرست شده‌اید که خودتان را فراموش کرده‌اید؟» مغازه‌داران و عابران دورش جمع شدند. کم‌کم جمعیت زیاد شد. اولین درشکه‌ که از راه رسید، متوقفش کردند و سربازان خارجی را به‌اجبار پیاده کردند. پیرزن را سوار کرد و رساند مریض‌خانه.
محمدحسین
پاییز ۱۳۲۰ بود و کشور در آتش اشغال متفقین می‌سوخت. به کوچه که رسید، پیرزنی را دید که به دیوار تکیه داده، از درد به خود می‌پیچد و از عابران التماس می‌کند که او را به مریضخانه برسانند. دوید سمت خیابان. جلوی چند درشکه را گرفت. هیچ‌کدام نایستادند؛ همه پر بودند از سربازان متفق. رفت وسط خیابان و فریاد کشید: «شما مسلمان نیستید؟ یک آدم زنده میان شما پیدا نمی‌شود؟ عزت‌تان کجا رفته؟ یک هم‌وطن‌تان این‌گونه رنج بکشد و یک درشکه نباشد که او را به مریض‌خانه برساند؟! این‌قدر اجنبی‌پرست شده‌اید که خودتان را فراموش کرده‌اید؟» مغازه‌داران و عابران دورش جمع شدند. کم‌کم جمعیت زیاد شد. اولین درشکه‌ که از راه رسید، متوقفش کردند و سربازان خارجی را به‌اجبار پیاده کردند. پیرزن را سوار کرد و رساند مریض‌خانه.
محمدحسین
یکشنبه‌ی بعد از نماز صبح در حالت بیماری رو به قبله خوابید و عبایش را بر روی چهره‌اش کشید. ناگهان مانند آفتابی که از روزنی بر جایی بتابد یا نورافکنی را متوجه جایی گردانند، روی پیکرش از سر تا پا روشن شد و رنگ چهره‌اش که به سبب بیماری زرد گشته بود متلالئ و شفاف گردید، چنانکه از زیر عبای نازک که بر رخ کشیده بود دیده می‌شد. تکانی خورد و گفت: «سلام علیکم یا رسول الله! شما به دیدن این بنده‌ی بی‌مقدار آمدید». پس از آن بر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام و یکایک ائمه تا امام دوازدهم سلام می‌کرد و از آمدن آن‌ها اظهار تشکر می‌کرد. پس بر حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام سلام کرد.
محمدحسین
سپس بر حضرت زینب سلام کرد و در اینجا خیلی گریست و گفت: «بی‌بی! من برای شما خیلی گریه کرده‌ام». پس بر مادر خودش سلام کرد و گفت: «مادر از تو ممنونم، به من شیر پاکی دادی» و این حالت تا دو ساعت از آفتاب برآمده دوام داشت. پس از آن روشنی که بر پیکرش می‌تابید از بین رفت و به حال عادی برگشت و باز رنگ چهره به همان حالت زردی بیماری عود کرد و درست در یکشنبه‌ی دیگر در همان ساعت، حالت احتضار را گذرانید و به آرامی تسلیم حق گشت.
محمدحسین
یکشنبه‌ی بعد از نماز صبح در حالت بیماری رو به قبله خوابید و عبایش را بر روی چهره‌اش کشید. ناگهان مانند آفتابی که از روزنی بر جایی بتابد یا نورافکنی را متوجه جایی گردانند، روی پیکرش از سر تا پا روشن شد و رنگ چهره‌اش که به سبب بیماری زرد گشته بود متلالئ و شفاف گردید، چنانکه از زیر عبای نازک که بر رخ کشیده بود دیده می‌شد. تکانی خورد و گفت: «سلام علیکم یا رسول الله! شما به دیدن این بنده‌ی بی‌مقدار آمدید». پس از آن بر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام و یکایک ائمه تا امام دوازدهم سلام می‌کرد و از آمدن آن‌ها اظهار تشکر می‌کرد. پس بر حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام سلام کرد.
محمدحسین
سپس بر حضرت زینب سلام کرد و در اینجا خیلی گریست و گفت: «بی‌بی! من برای شما خیلی گریه کرده‌ام». پس بر مادر خودش سلام کرد و گفت: «مادر از تو ممنونم، به من شیر پاکی دادی» و این حالت تا دو ساعت از آفتاب برآمده دوام داشت. پس از آن روشنی که بر پیکرش می‌تابید از بین رفت و به حال عادی برگشت و باز رنگ چهره به همان حالت زردی بیماری عود کرد و درست در یکشنبه‌ی دیگر در همان ساعت، حالت احتضار را گذرانید و به آرامی تسلیم حق گشت.
محمدحسین
علی می‌فرماید «مبنای عقل و اخلاق نیک چهار چیز است: حفظ شرف و ادای وظیفه و وفای به پیمان و درستی قول». علی می‌گوید «باید تن به مرگ داد و به پستی نداد. باید با کم ساخت و دست به دامن این و آن نشد. روزگار دو روز است: یک روز به نفع توست و یک روز به ضرر تو. چون به نفع تو شد خود را گم مکن و چون به ضرر تو شد، صبر کن!» علی می‌گوید «ایمان این‌ست که راستی که ضرر دارد بگویی و دروغی که منفعت دارد نگویی. و سخنت بیش از عملت نباشد. و چون راجع به مردم حرفی می‌زنی، خدا را درنظر داشته باشی».
هامان
کتاب مفتقر: روایت زندگی آیت‌الله شیخ محمدحسین غروی اصفهانی
حسین سلیمانی
خاطرات آیت‌ الله خاتم یزدی
عباس خاتم یزدی
کنکاشی در تاریخ‌نگاری معاصر
یعقوب توکلی
یادداشت های یک سفر غیرقانونی
سیدعلی کاشفی خوانساری
کتاب کافی: روایت زندگی حجت‌الاسلام شیخ احمد کافی
محسن حسام مظاهری
بچه‌های کفیشه
سیدقاسم یاحسینی
صدر دین
محسن کمالیان
مردی همیشه جاری
بهزاد دانشگر
لحظه‌های انقلاب
محمود گلابدره یی
زیست‌نامه مادر امام رضا (ع)
ناهید طیبی
انقلاب و دیپلماسی در خاطرات سیدمحمد صدر
محمد قبادی
کتاب فلسفی: روایت زندگی حجت‌الاسلام شیخ محمدتقی فلسفی
علیرضا مازاریان
فرار از خانه
شکوفه موسوی
زندگینامه گابریل گارسیامارکز‏‫
جرالد مارتین
خاطرات آیت الله العظمی سید عبدالکریم موسوی اردبیلی (۱۳۰۴-۱۳۹۵)
علی درازی
همه چیز درباره جنگ (جلد اول)
مرتضی سرهنگی
پاسیاد‌ پسر‌خاک؛ زندگی و زمانه حجت الاسلام سید علی اکبر ترابی فرد
محمد قبادی
امام حسین علیه‌السلام پیشوای روشنایی‌ها
علی نصیری

حجم

۱۰۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

حجم

۱۰۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان