کتاب مسخ
معرفی کتاب مسخ
کتاب مسخ نوشتهٔ فرانتس کافکا و ترجمهٔ صادق هدایت است. انتشارات همخونه این کتاب را منتشر کرده است. راوی، در این کتاب، به یک حشره تبدیل میشود.
درباره کتاب مسخ
مسخ شدن یعنی تبدیل شدن از یک چیز به چیز دیگر. معمولاً در تبدیلِ انسان به حیوان نیز از این واژه استفاده میشود. آیا تا به حال فکر کردهاید اگر روزی به یک حیوان تبدیل شوید، چه اتفاقی میافتد؟
«گرگور سامسا»ی جوان، کارمند است و وضعیت مالی خانواده (پدر، مادر و خواهر) را تحت نظر و کنترل خود دارد. اما او روزی که از خواب بیدار میشود تا مانند همیشه برای رفتن به سر کار آماده شود، متوجه میشود که به یک حشره تبدیل شده است؛ حشرهای شبیه به سوسک. گرگور دیگر نمیتواند مانند یک انسان عمل کند. او در اتاق خواباش زندانی میشود و حالا باید با خانواده، رئیس و خودش به رابطهای جدید برسد.
کتاب مسخ یکی از مشهورترین داستانهای بلندِ فرانتس کافکا و از مهم ترین آثار ادبیات داستانی در قرن بیستم و به زبان آلمانی است. به این کتاب از دیدگاههای فلسفی، پوچگرایانه، سرمایهداری، دینی، اجتماعی، نظام خانواده و... نگاه شده است.
خواندن کتاب مسخ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به همهٔ دوستداران ادبیات داستانی، بهویژه داستانهایی با درونمایههای فلسفی پیشنهاد میکنیم.
درباره فرانتس کافکا
فرانتس کافکا، سوم ژوییهٔ ۱۸۸۳ در پراگ در خانوادهای یهودی به دنیا آمد، چهل سال و یازده ماه زندگی کرد، شانزده سال و شش ماه از زندگی خود را صرف درس و مدرسه کرد (دریافت دکترای حقوق در سال ۱۹۰۶) و چهارده سال و هشت ماه سرگرم کار اداری بود. کافکا ازدواج نکرد، سه بار نامزد کرد، دو بار با فلیسه بائر۱، یکبار با یولی وُریتسک. کافکا گذشته از اقامتهایی در آلمان، تقریبآ ۴۵ روز از زندگی خود را در خارج از کشور گذراند؛ برلین، مونیخ، زوریخ، پاریس، میلان، ونیز، ورونا، دریای بالتیک و آدریا را دید و شاهد یک جنگ جهانی بود.
از کافکا تقریبآ چهل اثرِ بهپایانرسیده، بسیاری نوشتههای کوتاه و چندین اثر ناتمام بهجا مانده است. سه اثر بزرگ او ــ رمانهای محاکمه، قصر و امریکا ــ هم ناتماماند. کافکا در ۳۹ سالگی بازنشسته شد و سرانجام سوم ژوئن ۱۹۲۴ در اثر سل حنجره در آسایشگاهی در وین چشم از جهان فروبست.
کافکا، نویسندهای که «آثار عجیب و غریبی» مینوشت، در طول عمر چهلسالهٔ خود از لذایذی همچون عشق، زندگی خانوادگی و استقلال فردی محروم ماند، در سیسالگی هنوز در خانهٔ پدری زندگی میکرد و به پدر و مادر خود وابسته بود. اما زندگی او بُعد دیگری هم دارد: بُعد درونی. زندگی درونی کافکا در عمقی ظاهرآ گسسته از گذران روزمرگیها جریان داشت. نیرویی نشأتگرفته از درون او را وامیداشت با تلاشی وصفناپذیر، با چشمپوشی از کامروایی، با پذیرش درد و رنج جسمانی، ادبیات منحصربهفردی پدید بیاورد، ادبیاتی یگانه که سبک و سیاق آن تقلیدناپذیر است.
کافکا خود در توضیح آثارش مدام از توصیف و تصویر پرتگاهی درونی سخن میگوید و چه در نامهها و چه در یادداشتهای روزانهاش دارایی خود را نیرویی میداند که در اعماق وجودش به شکل ادبیات متمرکز میشود. در نامهها و یادداشتهای روزانهٔ او اغلب به چنین جملاتی برمیخوریم: بیتفاوتی و بیحسی، چشمهای خشکیده، آب در اعماقی دستنیافتنی، حتی در اعماق هم نامعلوم.
کافکا معتقد است که حقیقت از بالا نمیآید، الهام یا هدیهای آسمانی نیست، حقیقت از غنای دنیا سرچشمه نمیگیرد، حاصل تجربیات ملموس نیست، از کار و همنوایی انسانی حاصل نمیشود. ادبیات واقعی از نظر او تنها از عمق میآید و هر چیزی که ریشه در اعماق نداشته باشد، چیزی سرهمبندیشده و مصنوعی است.
بخشهایی از کتاب مسخ
یک روز صبح، همین که گرهگوار سامسا از خواب آشفتهای پرید، در رختخواب خود به حشرهٔ تمامعیار عجیبی مبدل شده بود، به پشت خوابیده و تنش مانند زره سخت شده بود، سرش را که بلند کرد، ملتفت
شد که شکم قهوهای گنبدمانندی دارد که رویاش را رگههایی به شکل کمان تقسیمبندی کرده است. لحاف که به زحمت بالای شکماش بند شده بود، نزدیک بود به کلی بیفتد و پاهای او که به طرز رقتآوری برای
تنهاش نازک مینمود، جلوی چشماش پیچ و تاب میخورد.
حجم
۷۰۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۷۰۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
نظرات کاربران
خواننده باید بداند با اثری سورئال مواجه است و پیچیدگیهای داستان با خواندن چند نقد شیرین تر خواهد شد. البته گاهی تغییرات مسخ گونه کاراکترهای مالیخولیایی داستان ظاهری فکاهی به خود گرفته و آزاردهنده میشود ولی در نهایت این داستان