کتاب مرغ دریایی
معرفی کتاب مرغ دریایی
کتاب مرغ دریایی نوشتهٔ آنتوان چخوف و ترجمهٔ کامران فانی است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. مرغ دریایی را میتوان شخصیترین اثر چخوف دانست. این نمایشنامه تنها اثر بلند چخوف است که صراحتاً به موضوع هنر اختصاص داده شده است و در آن نویسنده ارجمندترین افکارش را دربارهٔ راه دشوار هنر و ماهیت اصلی قریحهٔ هنری و همچنین دربارهٔ اینکه سعادت بشری در چیست، بیان میدارد.
درباره کتاب مرغ دریایی
چخوف در ۱۸۹۵ شروع به نگارش نمایشنامهٔ مرغ دریایی کرد. این نمایشنامه در اکتبر ۱۸۹۶ در تئاتر آلکساندرینسکی در سنپترزبورگ بر روی صحنه آمد. آثاری که چخوف قبل از نمایشنامهٔ مرغ دریایی برای تئاتر نوشته بود، باآنکه بینهایت باارزش و جالب توجه بود، ولی بهوضوح نسبت به داستانهایش در سطح بسیار پایینتری قرار داشت. با مرغ دریایی مرحلهٔ نوینی در زندگی هنری چخوف آغاز شد. در این مرحله او به خوبی نبوغ خود را در نمایشنامهنویسی نشان داد.
مرغ دریایی اثری است بینهایت لطیف که نمایشگر نبوغ برجستهٔ چخوف در نمایشنامهنویسی است؛ داستانی است به سادگی زندگی و به پیچیدگی آن. در نخستین نظر، مفهوم عمیق آن درک نمیشود؛ همانگونه که در نخستین نظر، مفهوم پیچیده و گنگی گیجکنندهٔ زندگی هم درک نمیشود. به نظر میآید که نویسنده تفسیر و تعبیر نمایشنامه را به عهدهٔ خود خواننده گذارده است.
موضوع اصلی مرغ دریایی پیکاری قهرمانی است. تنها آنان که قادر به انجام دادن چنین پیکاری باشند میتوانند در هنر پیروز شوند. ولی در نخستین نظر، نمایشنامه بسیار ناچیزتر از موضوعش به نظر میآید.
دختری زیبا به نام نینا زارِچنایا در کنار دریاچهای پرشکوه زندگی میکند و همواره در رؤیای تئاتر و افتخار به سر میبرد. نویسندهای جوان به نام کنستانتین تِرپلِف که همسایهٔ نینا است دل به عشق او داده است. نینا هم به عشقش پاسخ مثبت میدهد. ترِپلِف نیز رؤیاها و آرزوها دارد: به شکوه و افتخار میاندیشد و از «سبکهای نو در هنر» سخن میگوید. جوانان در آرزوی چه چیزها که نیستند!
نویسندهٔ جوان نمایشنامهای نوشته است عجیب، غیرعادی، به سبک مکتب «انحطاطیها» و آن را در حقیقیترین چشماندازها بر روی صحنه آورده است: صحنه در باغی برپا گردیده که پشت به دریاچه دارد. نقش اصلی این نمایشنامه را نینا زارچنایا به عهده دارد. مادر ترپلف، آرکادینا، که هنرپیشهای مستبد و خودخواه است و شهرت هنرپیشگیاش او را تباه کرده، آشکارا نمایشنامهٔ پسرش را به تمسخر میگیرد. ترپلف حساس نمایش را در نیمه قطع میکند و پرده را پایین میکشد. نمایش با شکست مواجه میشود.
این شکست به هیچ روی سختترین شکست زندگی ترپلف نیست. زندگی او سرتاسر شکست و بدبختی است: از دانشگاه «به عللی که به او مربوط نبوده» اخراج میشود. در ملک داییاش در بیکاری صرف به تحلیل میرود. وضعش سخت مبهم و یأسآور است. برای ادامهٔ زندگی نیازمند مادری خسیس است. و اینک بدبختیهایش به اوج خود میرسد و با ازدستدادن محبوبهاش روبهرو میگردد.
آرکادینا، مادر ترپلف، که برای دیداری به ویلای برادرش آمده، همسفر همیشگیاش، تریگورین را نیز که نویسندهٔ مشهوری است با خود به همراه آورده است. نینا با شور و گرمی نخستین عشق دل به تریگورین میبازد. علاقهاش به ترپلف جز یک رؤیای جوانی نبود. عشق او به تریگورین نخستین و شاید آخرین عشق حقیقی او باشد.
نینا خانوادهاش را ترک میکند و به مسکو که تریگورین در آنجا زندگی میکند میرود و وارد عالم تئاتر میشود. رابطهاش با تریگورین پایانی فاجعهآمیز و مصیبتبار دارد. تریگورین بهزودی از او سیر میشود و باز بهسوی عشق نخستین خود، آرکادینا، بازمیگردد. همانطور که ترپلف میگوید «تریگورین هرگز نخستین عشقش را ترک نکرده بود. تنها ضعف اراده و بیحالیاش مدتی او را واداشته بود که هر دو طرف را نگاه دارد». نینا از تریگورین بچهدار میشود. بچهاش میمیرد.
زندگی کنستانتین ترپلف هم نابود میشود. پس از جدایی از نینا، دست به خودکشی میزند، ولی نجات مییابد. باز همچنان مینویسد. داستانهایش کمکم از طرف مجلات بزرگ پذیرفته میشود و مورد استقبال قرار میگیرد، ولی زندگیاش همچنان سرد و تهی است. نمیتواند بر عشقش به نینا چیره شود.
نینا زارچنایا هنرپیشهٔ شهرستانی میشود. پس از غیبتی طولانی دوباره به کنار دریاچه و زادگاهش بازمیگردد. با ترپلف ملاقات میکند. ترپلف لحظهای امیدوار میشود که روابط گذشتهشان بار دیگر زنده گردد. ولی نینا هنوز تریگورین را دوست دارد. «حتی او را بیش از گذشته» دوست دارد. نمایشنامه با خودکشی ترپلف پایان مییابد. زندگی او نیز همچون نمایشنامهاش در نیمه قطع میشود.
چخوف زمانی که بر روی نمایشنامهٔ مرغ دریایی کار میکرد دربارهٔ آن به دوستی نوشت: «سخنان بسیاری دربارهٔ ادبیات. بازی در آن کم است. خروارها عشق.»
بهراستی هم در این نمایشنامه بیش از هر چیز عشق وجود دارد. عشق ترپلف به نینا، عشق نینا به تریگورین، عشق آرکادینا به تریگورین، عشق ماشا به ترپلف، عشق مِدوِدِنکو به ماشا و عشق پولینا آندرهیونا به دکتر دورن. و تمامی این عشقها یک جانبه و مصیبتبارند.
میتوان چنین تصور کرد که موضوع اصلی نمایشنامه واقعاً همین عشق یک جانبه و مصیبتبار باشد.
این خلاصهای از نمایشنامهٔ مرغ دریایی نیز هست. مردی که از فرط بیکاری زندگی دختر جوانی را از بین میبرد تریگورین، و آن دختر که زندگیاش نابود میشود نینا است. به همین علت عنوان نمایشنامه مرغ دریایی است.
چنین تفسیری از این نمایشنامه متأسفانه در سرتاسر جهان سخت مقبول افتاده است. ولی این تنها میتواند تفسیر «یک داستان کوتاه» از تریگورین باشد نه تفسیر نمایشنامهٔ بزرگی از چخوف. مرغ دریایی چنین تفسیری را رد میکند. امکان به حقیقت پیوستن چنین تفسیری در نمایشنامهٔ مرغ دریایی به چشم میخورد، ولی امکانی که هرگز به حقیقت نپیوسته است.
بله، دختری زیبا در کنار دریاچهای «افسونگر» در دنیای آرام احساسات و رؤیاهای لطیف زندگی میکرد. کنستانتین ترپلف هم در چنین دنیایی میزیست. تا زمانی رسید که هردوِ آنها مجبور شدند با زندگی آنطور که هست روبهرو شوند. و زندگی، به همانگونه که هست، گاهی بینهایت سخت و دشوار و زمانی بینهایت لطیف و رؤیایی
خواندن کتاب مرغ دریایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان به مطالعهٔ شاهکارهای چخوف پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مرغ دریایی
«صحنه: ملک ییلاقی سورین در ایالت مسکو، اواخر قرن نوزدهم.
گوشهای از باغ در ملک سورین. خیابانی پهن از محل تماشاگران تا اعماق باغ به سوی دریاچه کشیده شده و در انتهای آن سکویی برای اجرای یک نمایش خصوصی برپا گردیده، به طوری که دریاچه را در پشت خود پنهان کرده است. در طرف راست و چپ سکو، بوتههای خار به چشم میخورد. چند صندلی و یک میز کوچک. خورشید تازه غروب کرده. یاکوف و کارگران دیگر در پشت پرده، روی سکو، مشغول کارند. صدای سرفه و زمزمه به گوش میرسد. ماشا و مدودنکو از سمت چپ وارد صحنه میشوند، تازه از گردش مراجعت کردهاند.
مدودنکو: شما چرا همیشه لباس سیاه میپوشید؟
ماشا: برای اینکه عزای زندگیام را گرفتهام. برای اینکه بدبختم.
مدودنکو: چرا؟ (اندیشهمندانه) نمیفهمم... شما کاملاً سالمید. پدرتان هم گرچه زیاد ثروتمند نیست، ولی به قدر کافی پول درمیآورد. زندگی من بهمراتب از زندگی شما سختتر است. فقط ماهی بیستوسه روبل میگیرم و از آن هم اندکی برای حق بازنشستگی برمیدارند، بااینهمه هیچوقت لباس عزا نمیپوشم.
مینشینند.
ماشا: این پول نیست که اهمیت دارد. فقرا هم ممکن است خوشبخت باشند.
مدودنکو: ظاهراً بله، ولی عملاً واقعیت غیر از این است: حقوق من فقط بیستوسه روبل است و با آن باید از دو خواهرم، مادرم، برادر کوچکم و خودم نگهداری کنم، خورد و خوراک لازم داریم، مگر نه؟ قند و چای میخواهیم، توتون میخواهیم، این حداقل زندگی است.
ماشا: (به سکوی نمایش مینگرد.) نمایش بهزودی شروع میشود.
مدودنکو: بله، دوشیزه زارچنایا در آن بازی میکند، نمایشنامه هم از کنستانتین گاوریلُویچ است. آنها یکدیگر را دوست دارند و امروز روحشان در کوششی که برای درک یکسان یک اثر هنری میکنند یکی میشود. ولی روح من و شما نقطهٔ تماس مشترکی ندارد. من شما را دوست دارم. آنقدر احساس بدبختی میکنم که نمیتوانم در خانه بمانم. هرروز پیاده یک فرسنگ تا اینجا میآیم و یک فرسنگ برمیگردم و از طرف شما جز بیاعتنایی هیچچیز نمیبینم. کاملاً میفهمم. چیزی ندارم و خانوادهٔ بزرگی را هم باید راه ببرم. کی به فکر ازدواج با مرد بیچیزی مثل من است؟
ماشا: آه، چرند میگویید. (انفیه میکشد.) عشق شما مرا متأثر میکند، ولی نمیتوانم به آن جواب بدهم همین. (انفیهدان را به او تعارف میکند.) بفرمایید.
مدودنکو: نه، متشکرم.
ماشا: چقدر خفهکننده است، بهزودی توفان شروع میشود. شما هم یا فرضیه میبافید یا از پول حرف میزنید. فکر میکنید هیچ بدبختیای بزرگتر از فقر نیست. ولی به نظر من هزار بار بهتر است که انسان مثل گداها با لباس ژنده زندگی کند تا... گرچه این را که نمیفهمید...
سورین و ترپلف از سمت راست وارد صحنه میشوند.»
حجم
۱۱۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۲
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۱۱۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۲
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه