کتاب حکایت دو شهر
معرفی کتاب حکایت دو شهر
کتاب حکایت دو شهر نوششته چارلز دیکنز نویسنده مشهور انگلیسی است. این کتاب در کنار شازده کوچولو پرفروشترین کتابهای تکجلدی جهان در تمام دورانها است. کتاب حکایت دو شهر را با ترجمه سید جلیل شاهری لنگرودی میخوانید. این کتاب با عنوان داستان دو شهر هم منتشر شده است.
حکایت دو شهر، به اعتقاد بسیاری، در ردیفِ بهترین آثارِ ادبی چارلز دیکنز است. اثر، نامی شایسته دارد، و شاخصترین معرّفِ اتّصالِ دیکنز با افکار مدنی اروپا است. داستان این کتاب متفاوت از داستانهای دیگرِ دیکنز است. همه آثار دیکنز در یک شهر اتّفاق میافتد. حکایت دو شهر، داستان یک خانواده است که در دو شهر پی گرفته میشود: لندن که دیکنز آن را دوست داشت و آن را مرکز عالم میدانست، و پاریس که درشگفت بود از اینکه چرا آن را قلب اروپا میدانستند؛ با یکی از این دو شهر آشنا بود، و دیگری را نمیشناخت، و توصیفِ او از شهری که نمیشناخت، بهتر از توصیفِ او از شهری است که با آن آشنا بود، و این گواهی است بر نبوغِ بیتردیدِ او.
درباره کتاب حکایت دو شهر
کتاب حکایت دو شهر سال ۱۸۵۹ میلادی نوشته شده است. حوادث این کتاب این کتاب در شهرهای لندن و پاریس و قبل و طول انقلاب فرانسه اتفاق میافتد. این رمان با فروش ۲۰۰ میلیون نسخه در جهان پرفروشترین کتاب تکجلدی انگلیسیزبان دنیا و یکی از مشهورترین عناوین در ادبیات داستانی است.
حکایت دو شهر، یکی از چند اثرِ پایانی دیکنز است (۱۸۵۹) که پیش از آرزوهای بزرگ (۱۸۶۱) و دوستِ مشترک ما (۱۸۶۵) بهنگارش درآمده و بهچاپ رسیده است. دیکنز در نوشتنِ این اثر، به یکی دیگر از نویسندگانِ عصر ویکتوریا، توماس کارلایل، تکیه کرده است. اما هرچند داستان، به اقرارِ خودِ دیکنز، به تأثیر از تاریخ انقلاب فرانسه کارلایل است، تفاوتهای زیادی با آن دارد، آنچنان که آن را انقلاب فرانسه دیکنز دانستهاند.
حکایت دو شهر داستان دختری جوان به نام لوسی است، او در جریان انقلاب فرانسه پدر گمشدهاش را در اتاق زیر شیروانی و اوضاعی وحشتناک پیدا میکند و با هم به انگلستان میروند. لوسی با زندانی سیاسی به نام چارلز دارنی آشنا میشود. لوسی و سیدنی کارتن وکیل چارلز تلاش دارند مقابل تندروها وافراطیهای انقلابی بایستند و چارلز را نجات دهند. این داستان در سه بخش کتاب اول: بازگشت به زندگی، کتاب دوم: رشته طلایی و کتاب سوم: در مسیر طوفان نوشته شده است.
داستان از جایی شروع میشود که در سال ۱۷۷۵ اتفاق میافتد. جارویس لری کارمند بانک تلسون به پاریس میرود تا دکتر الکساندر مانت را در سفر بازگشت با خود به لندن بیاورد. او لوسی مانت دخترک ۱۷ سالهای را ملاقات میکند و به او میگوید پدرش نمرده و ۱۸ سال است در زندان باستیل زندانی است. آنها به نقاط فقیرنشین پاریس میروند تا موسیو دفارژ را ملاقات کنند که پیش از بازداشت خدمتکار دکتر مانت بوده است.
حوادثِ دفتر اوّل (بازگشت به زندگی) _ مشتمل بر ۶ فصل _ در سال ۱۷۷۵ اتفاق میافتد؛ که درطی آن، جارویس لوری (کارمند بانک تِلسُن)، بههمراهِ لوسی مَنِت، دکتر الکساندر مَنِت را که گمان میرفت ازدنیا رفته است، به زندگی، و به انگلستان، بازمیگرداند.
دفتر دوم (رشته طلایی) _ شاملِ ۲۴ فصل _ شرحِ ستمها و بیدادگریهای حاکمان بر رعیت، و شروع انقلاب، است؛ و در این میان، لوسی مَنِت _ دختر دکتر الکساندر مَنِت _ همچنان رشته طلایی پیوندِ پدر به زندگی است.
و بالأخره، دفتر سوم (در مسیرِ طوفان) _ دربردارنده ۱۵ فصل _ بیانِ پیروزی قاطعِ انقلاب، توصیفِ انتقامها، و درنهایت آرامش است.
ساختارِ داستانِ حاضر، همچون همه داستانهای دیگرِ دیکنز، در نگاه اوّل عجیب مینماید: نحوه معرّفی شخصیتها در هر داستان و ارائه چشماندازی از داستانهای جلوتر در بعضی از داستانها (بهویژه داستانهای دفترِ اوّل) چنان است که خواننده ممکن است سردرگم شود و با خود بگوید موضوع چیست، از چه سخن بهمیان میآید، ولی باید صبور باشد تا در ادامه _ شاید بسیار جلوتر _ پاسخِ خود را بگیرد.
خواندن کتاب حکایت دو شهر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی کلاسیک پیشنهاد میکنیم.
درباره چارلز دیکنز
چارلز دیکنز _ با نامِ کاملِ چارلز جان هوفام دیکنز _ نویسنده، روزنامهنگار، و از بزرگترین رماننویسان عصر ویکتوریا، ۷ فوریه ۱۸۱۲ در لندپورت، نزدیک پورتسموث انگلستان بهدنیا آمد. در کودکی، بعد از اینکه پدرش براثرِ قرضی که بالا آورده بود، به زندان افتاد، ناگزیر از تحصیل بازماند. مادر چارلز، او را که ۱۲ سال داشت، بهجهتِ نیاز مالی، برای کار به کارخانهای فرستاد. این کار بااینکه سه ماه بیشتر طول نکشید، در نظرِ چارلز بسیار طولانی آمد. پس از آزادی پدر از زندان، خانواده دوباره گردِ هم آمدند و دیکنز به تحصیل بازگشت. در محیطِ تازه تحصیل، دوستانی تازه پیدا و نمایشنامههایی برای آنان تنظیم کرد. در ۱۸۲۷ کارمندِ دفتر اسناد رسمی و در ۱۸۲۸ خبرنگار روزنامه مورنینگ کرانیکل (وقایع روز) شد و به این ترتیب پا به عرصه روزنامهنگاری نهاد. در دوره روزنامهنگاری، مجموعهمقالات مصور و هجوآمیزی از زندگی روزانه مردم انگلستان منتشر کرد که با استقبال زیاد مواجه شد و در ۱۸۳۵ در کتابی باعنوانِ طرحهای بوز گرد آمد و بهچاپ رسید. این اولین کتاب دیکنز بود. در همین زمان با سه خواهر آشنا شد که با یکی از آنها به نامِ کاترین هوگارث ازدواج کرد؛ حاصل این ازدواج، ده فرزند بود که اولینِ آنها در ۱۸۳۷ بهدنیا آمد. نگارشِ یادداشتهای بازمانده از باشگاه پیکویک را به سفارشِ ناشرِ کتابِ اوّلِ خود در دست گرفت که ابتدا در روزنامهها و سپس در ۱۸۳۷ به شکل کتاب منتشر شد و با همین کتاب به شهرت رسید و وضع مالیاش بهبود یافت. او کمکم شهرتش بیشتر میشود و آثار ادبی بسیاری مینویسد تا اینکه ۹ ژوئن ۱۹۷۰ از دنیا میرود.
بخشی از کتاب حکایت دو شهر
در فرانسه، امور روحانی درکل محبوبیت کمتری از خواهرش _ دیار سپرها و نیزهها _ داشت؛ زین رو، این کشور با سهولتی فوقالعاده به سراشیبی سقوط میغلتید، اسکناس میزد و مصرف میکرد؛ بهعلاوه، با راهنمایی و ارشاد روحانیون مسیحی، خود را با دستاوردهای انسانی سرگرم میکرد، که از جمله آن دستاوردها است: حکم به بریدن دستهای یک جوان، درآوردن زبانش با گازانبر، و سوزاندن زندهزنده بدنش، برای اینکه در یک روز بارانی به احترام جماعتی چرک و کثیف از راهبان که در فاصله چهل یا پنجاه متری از دیدرس او رد میشدند، زانو نزده بود. و احتمالاً همین سببی شد تا درختانی که در جنگلهای فرانسه و نروژ ریشه داشتند و قد برمیافراشتند، و ازپیش هیزمشکنِ «سرنوشت» آنها را نشان کرده بود، با کشتهشدن این جوان بلاکش، پایین آیند و به شکل الوار بریده شوند تا از آنها چهارچوبی متحرّک مجهّز به کیسه و تیغ ساخته شود که قتالهای ترسناک در تاریخ باشد. و شاید همین کافی بود تا برزگر مرگ در ساختمانهای پراکنده بدشکل واقع در بعضی جاهای زمینهای سخت مجاور پاریس، که پناهی دربرابر هوای آن روز بودند، ارابههایی بدمنظر و آلوده به گل و لای روستا را که خوکان آن را بوییده و ماکیان در آنها لانه کرده بودند، جدا کنند تا ارابههای مرگ در انقلاب باشند. اما آن هیزمشکن و آن برزگر، هرچند پیوسته ولی خاموش و آرام کار میکردند و چون با گامهای آرام به این طرف و آن طرف میرفتند، کسی صدای آنها را نمیشنید؛ چه، گمانبردن و تردید درمورد بیداری آنها کفر و خیانت بود.
در انگلستان، نظم و مراقبت آنقدر نبود که مایهای برای فخرِ زیادِ ملّی باشد. هر شب، در خودِ پایتخت، افراد مسلّح جسورانه سرقت میکردند و در شاهراههای آن راهزنی صورت میگرفت؛ آشکارا به خانوادهها هشدار داده شده بود تا اثاثیه خود را در انبارهای امن و مطمئنی به امانت نگذاشتند، از شهر خارج نشوند. راهزن شب، کاسب روز بود؛ و هنگامی که یکی از کاسبان همکارش که او _ در نقش «سردسته» _ راه را بر وی سد کرده بود، او را میشناخت و با او مشاجره میکرد، بیپروا به سرش شلیک میکرد و سوار بر اسب دور میشد. ازجمله، هفت راهزن در کمین محمولههای پستی نشسته بودند؛ و محافظ سه نفر از آنها را با گلوله کشت، و «چون مهمّاتش تمام شده بود»، گلوله چهارم را به خودش شلیک کرد، و بعد از آن، محموله در آرامش ربوده شد؛ در ترنهام گرین، راهزنی راه بر شهردار لندن _ آن حاکم والامقام _ بست و دربرابر دیدگان ملازمانش، این شخصیت صاحبجاه و سرشناس را غارت کرد. زندانیانِ زندانهای لندن با زندانبانان خود پیوسته پیکار میکردند، و تفنگها در حمایت از شأن قانون در میان آنان ظاهر میشد و آنان را به تیر و گلوله میبست؛ دزدان در تالارهای پذیرایی دربار، صلیبهای الماس را از گردن نجیبزادگان و اشراف میزدند؛ افرادی با تفنگ، درپی اجناس قاچاق به کلیسای سنت جایلز داخل میشدند و به دنبال آن، جمعیتِ آشفته به سمت تفنگچیها، و تفنگچیها به سوی جمعیت تیراندازی میکردند، و این حوادث در نظر هیچکس غیرعادی نبود. در میان این جریانها، وجود جلّاد _ که همیشه سرش شلوغ بود و فعالیتش کمترین نتیجهای نداشت _ ضرورتی دائم بود. گاه، صفی طولانی از مجرمان مختلف را دار میزدند؛ زمانی، سارقی را که سهشنبه گرفته بودند، شنبه به دار میآویختند؛ گاهی، دست دهها نفر را در نیوگیت میسوزاندند، و زمانی جزواتی را دمِ درِ تالار وستمینستر به آتش میکشیدند؛ امروز، جان قاتلی شرور را میگرفتند، و فردا دلهدزد بدبختی را که شش پنی از پسر کشاورزی ربوده بود، میکشتند.
همه این وقایع و هزاران وقایع دیگر مثل آنها در این سال کهنه نازنین _ یکهزاروهفتصدوهفتادوپنج _ و نزدیکیهای اواخر آن روی میداد. در میان این رویدادها، درحالیکه آن هیزمشکن و آن برزگر بیاعتنا به کار خود مشغول بودند، آن دو بزرگآرواره و آن دو زیبا و نازیباروی دیگر با هیجانی به قدر کفایت راه خود را پیش میبردند، و با روحیهای آمرانه از حقوق الهی خود بهره میبردند. و به این ترتیب، سال یکهزاروهفتصدوهفتادوپنج، بزرگیها و عظمت آنان را نمایاند و برای میلیونها موجودات کوچک _ ازجمله مخلوقات این رویدادنامه _ در طول راههایی که پیش روی آنان بود، شاخص شد.
حجم
۸۷۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۵۷۶ صفحه
حجم
۸۷۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۵۷۶ صفحه
نظرات کاربران
فراتر از فوق العاده. ترجمه هم خوب بود. کلا از این نشر راضی ام
کتابی جالب و مهیج 😎
داستان شاید در ابتدا خسته کننده و گنگ به نظر برسه ولی هرچقدر که به جلو میره بسیار جذاب و شاهکار میشه و اتفاق ها و مسائلی که در ابتدا شاید بی معنی یا خسته کننده به نظر بیاد در