کتاب مگره و یکصد چوبه دار
معرفی کتاب مگره و یکصد چوبه دار
کتاب الکترونیکی «مگره و یکصد چوبه دار» نوشتهٔ ژرژ سیمنون با ترجمهٔ شهریار وقفیپور در انتشارات شرکت کتاب هرمس چاپ شده است. «ژرژ سیمنون» با نام اصلی ژرژ ژوزف کریستین سیمنون نویسندهٔ برجستهٔ بلژیکی از دههٔ سی میلادی نوشتن داستان را بهطور جدی آغاز کرد. او با خلق شخصیت «ژول مگره» یک کمیسر باهوش و برجستهٔ اهل پاریس بهعنوان یکی از نویسندگان توانا و معروف داستانهای سبک جنایی شناخته شده است.
درباره کتاب مگره و یکصد چوبه دار
داستان این کتاب از ایستگاه قطار نویسخانس در منتهی الیه هلند در مرز آلمان آغاز میشود. این ایستگاه بسیار خلوت است و هر روز میزبان افرادی تکراری است. هیچ قطار مهمی از این ایستگاه عبور نمیکند و تنها قطارهای که صبح و غروب از آن رد میشوند کارگران آلمانی را جابهجا میکنند. مسافران این خط ثابت هستند و مأموران گمرک همهی آنها را میشناسند به همین دلیل حضور هر غریبهی سبب تعجب همه میشود. یکی از روزهای کاری این ایستگاه در ساعت پنج بعدازظهر مردی حدود سی ساله بالباسهای نخنما و صورتی رنگ پریده که انگار از سفر طولانی بازگشته است، پا به این مکان میگذارد. او با قطار از هلند رسیده و چمدان کوچک سبکی در دست دارد. سفر این مرد به آلمان و اتفاقات اسرارآمیز و جنایی مربوط به آن باقی داستان کتاب «مگره و يكصد چوبه دار» را شکل می دهد.
کتاب مگره و یکصد چوبه دار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقه مندان به داستان های پلیسی و جنایی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب مگره و یکصد چوبه دار
ایستگاه نویسخانس که در منتهیالیه شمال هلند، در مرز آلمان قرار دارد با هیچ حسابی، ایستگاه مهمی به شمار نمیرود. نویسخانس حتی از دهکدههای معمول هلند هم کوچکتر است. هیچ قطار مهمی از این ایستگاه رد نمیشود. تنها قطارهایی که صبح و غروب از آن رد میشوند، کارگرانی آلمانی را جابه جا میکنند که به طمع دستمزدهای بالا به کارگاهها و کارخانههای کوچک واقع در مناطق مرزی هلند میروند.
هر روز مراسم عین هم تکرار میشوند. قطار آلمانی در یک انتهای سکو میایستد. قطار هلندی در انتهای دیگر منتظر میماند.
کارکنانی که کلاه کشباف نارنجی به سردارند و کارکنانی که یونیفرم سبز یا پروسی آبی دارند، همدیگر را ملاقات میکنند و یک ساعتی را با هم میگذرانند تا تشریفات اداری معمولِ مأمورانِ گمرک تمام شود.
از آنجا که در هر رفت وآمدی فقط بیست مسافر جابه جا میشوند و همهشان هم مسافرِ ثابت این خط هستند و مأموران گمرک را با اسم کوچکشان صدا میزنند، این تشریفات زودتر از معمول به انجام میرسد.
بعد مسافران میروند و در رستوران ایستگاه جا خوش میکنند، رستورانی که نظیرش را میتوان در تمامی ایستگاههای مرزی دید. قیمتها هم به سنت و هم به فینیگ نوشته شدهاند. در ویترینش هم فقط شکلات هلندی و سیگار آلمانی است. البته جین و شناپس هم در اینجا پیدا میشود.
نزدیکیهای شب بود. زنی پشت دخل چرت میزد. بخار از قهوهجوش فوران میکرد. درِ آشپزخانه باز بود و از توی آن صدای ویزویزِ رادیویی شنیده میشد، انگار بچهای به جانش افتاده باشد و یک لحظه هم از موج عوض کردن دست برندارد.
همه چیز مثل همیشه بود، تنها چند مورد جزئی بود که قبلا سابقه نداشت و همین کافی بود تا فضای ایستگاه در هالهای از رمزوراز و ماجرا فرورود؛ مثلا یونیفرم کارکنان طرفین، و همچنین تضاد میان آگهیهای تفریحات زمستانی در آلمان و آگهی نمایشگاه تجاری اوترخت.
حجم
۱۲۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۴۸ صفحه
حجم
۱۲۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۴۸ صفحه
نظرات کاربران
بدک نبود ارزش خواندن داشت
کتاب خوبی بود و نثر خوبی داشت و روند داستان تا اخر قابل پیش بینی نبود ولی کم هیجان تر از داستانهای دیگر مگره