کتاب از جناب پو چه خبر؟
معرفی کتاب از جناب پو چه خبر؟
کتاب از جناب پو چه خبر؟ نوشتۀ ادگار آلنپو و ترجمۀ لیدا طرزی است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است. آثار پو تأثیر زیادی بر ادبیات ایالات متحده و جهان داشته است؛ بهویژه اینکه وی در استفاده از کیهانشناسی و رمزنگاری برای داستاننویسی بهنوعی پیشگام و صاحبسبک نیز به شمار میرود.
درباره کتاب از جناب پو چه خبر؟
۱۳۵ سال پس از درگذشت ادگار آلنپو، این نویسنده برای مخاطبان ادبیات در ایالات متحده آمریکا و نیز ایران آنقدر مهم و قابلاعتنا و جریانساز هست که همچنان داستانهایش محل خوانش و بحث؛ و از منظر ترجمه مهم و قابلتوجه به شمار آید.
کتاب «از جناب پو چه خبر؟» نیز بر مبنای همین باور، پنج داستان کوتاه و یک مقاله از این نویسنده را با ترجمه لیدا طرزی در اختیار مخاطب قرار داده است. داستانهایی که بار دیگر ایده و اندیشه پو در داستاننویسی و نگاه او به دنیا را بازگو میکند.
پو از بنیانگذاران سبک رمانتیسم ادبی در آمریکا به شمار میرود. رمانتیسم همانطور که از نامش پیداست، نوعی واکنش احساسی در برابر خردمحوری به شمار میآید و معنایش نیز تمایل برای برجستهکردن خویشتن انسانی، گرایش بهسوی خیال و رؤیا، گذشته تاریخی و سرزمینهای ناشناختهای است که هنر آن را کشف میکند. بهعبارتدیگر رمانتیسم جنبههای احساسی و ملموس را دوباره به هنر غرب وارد کرد و هنرمندان رمانتیک آزاد از چهارچوبهای تصویرگریهای سنتی، به تحقق بخشیدن ایدههای شخصی خود پرداختند.
پو در میان نویسندگان علاقهمند به این مکتب توانست داستانهای کوتاه خود را با توجه ویژه به رازآلودگی و ترس بهعنوان پیرنگ قصه سامان داده و بنویسد و به همین اعتبار از وی بهعنوان یکی از نخستین نویسندگانی یاد میکنند که توانسته ژانر ادبی علمی تخیلی را بهویژه در ادبیات آمریکا در اوایل قرن نوزدهم پایهریزی کند.
خواندن کتاب از جناب پو چه خبر؟ را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
علاقهمندان به آثار و شخصیت ادگار آلنپو میتوانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.
درباره ادگار آلن پو
ادگار آلن پو در سال ۱۸۰۹ متولد شده است. او نویسنده، شاعر، ویراستار و منتقد ادبی اهل بوستون آمریکا بود که از او به عنوان پایهگذاران جنبش رمانتیک آمریکا یاد میشود. داستانهای پو به خاطر رازآلود و ترسناک بودن مشهور شدهاند. پو از اولین نویسندگان داستان کوتاه آمریکایی به حساب میآید و از او به عنوان مبدع داستانهای کارآگاهی نیز یاد میشود. همچنین از نخستین افرادی بود که از ژانر علمیتخیلی استفاده کرد. او اولین نویسنده مشهور آمریکایی بود که سعی کرد تنها از راه نویسندگی مخارج زندگیاش را تأمین کند که به همین خاطر دچار مشکلات مالی در کار و زندگیاش شد. یکی از آثار زیبای او تیمارستان استونهیرست است که فیلمی از ان ساخته شدهاست.
در ۱۸۳۵ در بالتیمور، با دخترعمه ۱۳ سالهاش ویرجینیا کلم ازدواج کرد. در ژانویه ۱۸۴۵ پو شعر «غراب» را منتشر کرد و به موفقیت دست یافت. دوازده سال بعد همسرش بر اثر سل درگذشت. با مرگ همسرش دچار سرخوردگی و ناامیدی بسیاری شد که این غم و اندوه وی بر آثارش نیز اثر گذاشت. پو سالها تلاش کرد تا مجله خودش را راه بیندازد و پیش از این که موفق بشود، در سال 1849 از دنیا رفت.
بخشهایی از کتاب از جناب پو چه خبر؟
هیچ نمیتوانم به یادآورم چگونه، کی یا حتی دقیقاً کجا نخستینبار با بانو لیجیا آشنا شدم. دیگر سالها گذشته است و حافظهام پس از اینهمه رنج رو به سستی گذاشته است و شاید، دیگر این چیزها را به یاد نمیآورم چون در حقیقت، شخصیت دلدارم، دانستههای بیبدلش، زیبایی یکه ولی آرامش، فصاحت هیجانانگیز و گرفتار کننده لحن آهنگینش، چنان محکم و نهانی جای خود را در قلبم باز کردند که مغفول ماندند. بااینحال، باور دارم که نخستینبار و بیشتر او را در شهری بزرگ، قدیمی و روبهزوال بر کناره راین دیدم. یقین دارم که از خانوادهاش سخن میگفت. خانوادهای کهن. لیجیا! لیجیا! غور در مطالعه او از میان هر چیز دیگر، مظاهر جهان ماده را در منظر من میراند، تنها با آن لفظ شیرین است - با لیجیا - که من خیال او را پیش چشمانم میآورم، او که دیگر نیست و حال که مینویسم، به یاد میآورم که من هیچگاه نام خانوادگیاش را ندانستم، او که دوستم بود و بعد شریک مطالعاتم شد و سرانجام زن عزیزم شد. گناه شیرین لیجیای من بود یا آزمونی برای قدر دوستداشتنم که نباید هیچ از این نکته میدانستم؟ یا تنها هوسبازی من بود - یک خواست عاشقانه در حرم شوریدهترین دلدادگی؟ من خود حقیقت را به طرز مبهمی به یاد میآورم - و چه شگفتی که شرایط موجد آن را پاک فراموش کردهام و بهراستی اگر آن روحی که عشق نامیدهاندش - اگر آن الهه باستانی، از آن دست که میگویند بر ازدواجهای بدفرجام حکم میراند، پس بهیقین بر ازدواج من نیز حکم او روان شد.
ولی حافظهام در یک چیز عزیز نیک یاریام میکند: شخص لیجیا. او به قامت بلند بود، باریک اندام، و در روزهای پایانیاش حتی پژمرده. بیهوده است بخواهم عظمت و روانی سلوکش را به تصویر بکشم، یا سَبُکی درک ناشدنی گامهایش را. بهسان سایهای میآمد و میرفت. هرگز از ورودش به کتابخانه بستهام باخبر نمیشدم تا آنکه آهنگ نازنین صدای آرامش را میشنیدم، همان وقت که دست مرمرینش را روی شانهام میگذاشت. در جمال هیچ زنی برابرش نبود. ابزار چهره از آن قالب معمولی که زیبایش میخوانیم و میستاییم فراتر بود.
حجم
۸۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۸۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
نظرات کاربران
ترجمه به شدت سعی کرده به جمله بندی نویسنده وفادار بمونه که نتیجه متنی پیچیده و گاهی غیر قابل فهم در خوانش اول شده، شخصا دلیل استفاده از کلماتی که حتی یک فارسی زبان کتاب خوان هم بعضا معنی اونا