کتاب آخرین خنیاگر
معرفی کتاب آخرین خنیاگر
مجموعه داستانهای آخرین خنیاگر نوشته نویسنده شناخته شده آمریکایی «اُ. هنری» با ترجمهای از علی فامیان، توسط انتشارات نیستان منتشر شده است.
درباره کتاب آخرین خنیاگر
این کتاب مشتمل بر ۲۳ داستان گردآوری شده از میان آثار این نویسنده است. تلاش این مترجم انتخاب داستانهایی بوده که با مضامین «زندگی شهری»، «زندگی در غرب»، «طنز آمریکایی» و… به رشته تحریر درآمدهاند. وی در ادبیات آمریکا نوعی از داستان کوتاه را به وجود آورد که در آنها گرهها و دسیسهها در پایان داستان به طرزی غافلگیرانه و غیرمنتظره گشوده میشوند.
عنوان تعدادی از ۲۳ داستان گردآوری شده از این نویسنده شامل: «ذهن و آسمانخراش، استاد بشردوست ریاضیات، قانون ناکارآمد، خانهها و ساکنانش حاکم مردم، عرضه و تقاضا، پلیس و سرود، شاهدخت و شیرکوهی، قلبها و دستها، سیب اسرارآمیز، پس از بیست سال» میباشد.
خواندن کتاب آخرین خنیاگر را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
علاقهمندان به مطالعه داستانهای کوتاه میتوانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.
درباره ویلیام سیدنی پورتر
اُ. هنری با نام اصلی ویلیام سیدنی پورتر، در سال ۱۸۶۲ متولد شده است. او نویسنده آمریکایی بود. داستانهای کوتاه اُ. هنری به دلیل لطافت طبع، بازی با کلمات، شخصیتپردازی شورانگیز و پایان هوشمندانه و غافلگیرانه معروف هستند. این نویسنده در طول عمر خود بیش از ۴۰۰ داستان کوتاه نوشت. امروزه جایزهای نیز به نام او وجود دارد.
نخستین مجموعه داستانهای کوتاه ا. هنری مجموعه «چهار میلیون» در ۱۸۹۹ منتشر شد. وی در ادبیات آمریکا نوعی از داستان کوتاه را به وجود آورد که در آنها گرهها و دسیسهها در پایان داستان به طرزی غافلگیرانه و غیرمنتظره گشوده میشوند. داستانهای این نویسنده آمریکایی معمولاً حول چهار محور زندگی شهری به ویژه نیویورک، عشق و روابط عاشقانه، زندگی در غرب در مایه وسترن و طنز میچرخد.
پورتر در سال ۱۹۰۷ با معشوقه دوران نوجوانیاش، سارا (سالی) لیدسی کولمن ازدواج کرد. او سارا را طی یک سفر به ایالت مادری خود، کارولینای شمالی، ملاقات کرد. بااینحال، با وجود موفقیت داستانهای کوتاه او که در مجلات و کتابهای مجموعه داستان چاپ میشدند (احتمالاً بهخاطر فشاری که موفقیت به همراه دارد)، پورتر به میخوارگی روی آورد.
او در سال ۱۹۰۸ بهتدریج سلامتیاش را از دست داد. سارا در سال ۱۹۰۹ او را ترک کرد و پورتر در ۵ ژوئن ۱۹۱۰ به دلیل بیماری کبد، عوارض بیماری قند و همچنین ناراحتی قلبی درگذشت. او پس از انجام مراسم سوگواری، در گورستان ریورساید در شهر آشویل ایالت کارولینای شمالی به خاک سپرده شد. دخترش مارگارت نیز در سال ۱۹۲۷ درگذشت و کنار پدر جای گرفت.
بخشهایی از کتاب آخرین خنیاگر
تأیید کردم که شاید این کار را بکنم.
کاملاً واضح بود که اُ. هنری از کلمات و عبارات تصنعی و سنگین و رنگین پرهیز میکرد، همان عباراتی که نویسندههای بزرگ کموبیش از آن استفاده میکنند.
ـ «پس بگذار بهت بگم که من مثل یه قصاب سالم و سرحالم. فقط همین!»
حال که یک زندگینامه هم در اختیار داریم، بد نیست سرگذشت نویسنده را از زبان خودش با آن مقایسه کنیم. با وجود همه نکات عجیبوغریب، طفرهرفتنهای گاهبهگاه، حذفهای متعدد و برخی اشتباهات در ترتیب رویدادها، این خودزندگینامه ارزش خاص خود را دارد. به نظرم مهمترین نقص آن ازقلمافتادن برخی واقعیات است. اما چنین نقصی در بیشتر زندگینامهها دیده میشود و بیشتر به شخصیت انسانها مربوط است.
ـ «اگه بخوام از اول شروع کنم باید بگم من در گرینزبورو به دنیا اومدم. بگذار ببینم، بله در سال ۱۸۶۷.» نویسنده مدادی در دست گرفت و روی کاغذ نوشت: «پس الان ۴۲ سالمه، تقریباً ۴۳ سال، اما تو بنویس ۴۲ سال.»
ـ «دانشگاه رفتید؟»
ـ نه. تحصیل دانشگاهی نقطهضعف خیلی از نویسندههاس که البته در مورد من صدق نمیکنه. خیلی جوان بودم که به تگزاس رفتم. بهخاطر پولداری نبود، بلکه مریض بودم. دو سال و نیم در مزرعه لی هال زندگی کردم. لی دوست خانوادگیمان بود و من در این مدت مهمان او بودم. میخواستم در زمینه گلهداری چیزهایی یاد بگیرم و خودم وارد این کار بشم. اما خشکسالی شد و چراگاهها خشک شدند و من هم فکر گلهداری از سرم بیرون رفت.
بعد در هوستون پست مشغول به کار شدم. هر روز به ستون مینوشتم و هفتهای ۱۵ دلار میگرفتم.
حجم
۲۰۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۲۰۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه