کتاب گل های لاله عباسی و داستان های دیگر با تفسیر
معرفی کتاب گل های لاله عباسی و داستان های دیگر با تفسیر
کتاب گل های لاله عباسی و داستان های دیگر با تفسیر نوشته جلال میرصادقی است. این کتاب را انتشارات آواهیا منتشر کرده است و در زمینه نقد و تحلیل و تفسیر داستان نوشته شده است. کتاب گل های لاله عباسی و داستان های دیگر با تفسیر میتواند برای علاقهمندان به ادبیات داستانی راهگشا باشد.
درباره کتاب گل های لاله عباسی و داستان های دیگر با تفسیر
داستان کوتاه، روایت خلاقهای به نثر است که با شخصیت سروکار دارد و با مدد گرفتن از تأثیر واحد، بیشتر بر آفرینش حال و هوا تمرکز مییابد تا پیرنگ.
خواندن داستان کوتاه، بهمنزله تجربه کردن وقایعی است که خواننده اغلب با آنها سروکار داشته است، وقایعی که در آنها تجربههای گوناگون و چشمگیری تحقق مییابد که از زندگیهای متفاوتی سرچشمه گرفتهشده، این وقایع رویارویی انسان با خود و محیطش را بازتاب میدهد و انواع داستان کوتاه، از جمله «داستان موضوعی» و «داستان برشی» را میآفریند. در «داستانهای موضوعی» گسترش بیشتری دارد، گاه ممکن است کل زندگی را در بر بگیرد و در «داستانهای برشی»، تکه از زندگی نشان داده میشود و در آن وقایع متنوع و گوناگونی تشریح و تصویر میشود که از زندگی عادی و معمولی روزمره برمیخیزد و شناختی از درون و بیرون انسان دست میدهد که کمتر به آنها توجه داشته است. این وقایع، اغلب در داستانهای کوتاه بر محور لحظههایی از زندگی شخصیتهایی با بینشها و کیفیتهای روحی و خُلقی گوناگون میگردد؛ لحظههای بحرانی، لحظههای حساسِ تصمیمگیری، لحظههای مهم سرنوشتساز، لحظههای سخت جنونآمیز، لحظههای مکاشفه و استشعار. در این کتاب دو بخش روبه روی شما است. بخش تئوری که به مبانی داستان میپردازد و بخش تحلیلی که داستانی را تحلیل میکند.
خواندن کتاب گل های لاله عباسی و داستان های دیگر با تفسیر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب گل های لاله عباسی و داستان های دیگر با تفسیر
وقتی به خود آمد که خود را در کوه و بیابان دید. نمیدانست به دنبال چیست. آبی از برکهای نوشید و دوباره به راه افتاد و روز و شبی گذشت. گرسنه و تشنه بود و همانطور میرفت و به سرنوشت خود لعنت میفرستاد و به خود ناسزا میگفت که خودش را آوارۀ بروبیابون کرده. میرفت تا سیاهی شهری از دور پیدا شد.
زنها و مردهای بسیاری به کوه آمده بودند. بازی به دست داشتند. باز را به هوا پر دادند. باز پرپرزنان آمد و روی سر او نشست. زنها و مردها پیش آمدند و دور او حلقه زدند و او را گرامی داشتند.
«شاهِ ما مُرده، به کوه آمدیم و باز را به پرواز درآوردیم. اکنون که باز بر سر تو نشسته، پادشاه مایی، بهشرط آنکه با یکی از دخترهای شاه وصلت کنی.»
مردها او را بلند کردند بر دوش گرفتند و به شهر آوردند. زنها و مردهای مغنی ساز میزدند و آواز میخواندند و به دنبال او میآمدند و آواز سر میدادند:
«شهریارا، به کشور ما خوشآمدی، خوشآمدی.»
طبلهاشان را به صدا درمیآوردند. به قصر شاهی که رسیدند، لباس شاهانهای بر او پوشاندند و او را بر تخت شاهی نشاندند و وزیران و ملتزمان دربار هر یک در جایگاه خود نشستند. دخترهای شاه آمدند و در برابر او ایستادند. قیافههای آنها به نظرش آشنا میزد. خوب نگاهشان کرد، خودشان بودند: افی و فلور و ژیلا. لباسهای پرزرقوبرقی پوشیده بودند و بزک غلیظی کرده بودند. عشوه میآمدند و چشمهاشان را برای او خمار میکردند. از یکی به دیگری نگاه میکرد. بُهتش گرفته بود، نشمههایش دخترهای پادشاه بودند و او خبر نداشت؟
ژنی پیش آمد و ثنای او را گفت و سر خَم کرد.
«شهریارم، سرورم، ولینعمتم، تو را شیرینکام خواهم کرد و زندگیام را ایثار تو
مرا امید وصال تو زنده میدارد
وگرنه صد رهم از هجر توست بیم هلاک»
فلور پیش آمد؛ به او درود فرستاد و سر فرود آورد و سخن آغاز کرد:
«شهریارم. سالارم، بی تو هیچم و با تو همهچیز، مرا به کنیزی خود برگزین. جان فدایت میکنم.
جانا به داغ هجر دلم مبتلا مکن
یکباره راه دوستی از من رها مکن»
وزیران و ملتزمان دربار صدا بلند کردند:
«شهریارا، انتخاب خود را بکن، انتخاب خود را بکن. یکی از شهزاده خانمها را به همسری برگزین.»
تاج شاهی را از سربرداشت و بر زمین زد.
«شاهی و دخترهای روسپیتان ارزانی خودتان.»
ولولهای برخاست. وزیران و ملتزمان صدا بر داشتند:
«شهریار...شهریار ...»
حجم
۱۸۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۱۸۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه