کتاب چهل طوطی
معرفی کتاب چهل طوطی
کتاب چهل طوطی نوشته سیمین دانشور و جلال آل احمد است. این کتاب ترجمه یکی از متون قدیمی ایران است که ریشه هندی دارد و از زبان حیوانات داستانهایی روایت میکند.
درباره کتاب چهل طوطی
سوکه سپتاتی، بهمعنی «هفتاد فسانه»، همان است که متن «چهلطوطی» را از آن داریم و نیز همان که فرنگیها اسمش را به «طوطی سِحرشده» ترجمه کردهاند. بههرصورت این متن سانسکریت، اصل چهلطوطی است.
کتاب، همچو هزارویکشب، دربارهٔ مکر زنان است؛ با همان سبک معهود ایننوع کارهای اصلاً هندی؛ یعنی حکایت در حکایت. پر از پند و اندرز. با جملهپردازیهای ساده و پرمعنی یعنی حِکم و امثال ــ بهزبان حیوانات و از این قبیل. علاوهبر اینکه مرکز دایرهٔ همهٔ قصّهها یک طوطی است.
داستان، داستان مردی است که بهسفر میرود و بهعنوان حافظ و مصاحبِ زنش، طوطی خود را میگمارَد و زن هروقت قصدِ بیرون رفتن میکند، طوطی قصّهای سر میکند تا او را منصرف کند. این کتاب ترجمهای روان از داستانهایی است که یکی از منابع کتاب طوطینامه هم بوده است.
خواندن کتاب چهل طوطی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی کهن پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب چهل طوطی
چون شب دیگر فرارسید، «پرابهاواتی» در اندیشهٔ بیرونرفتن افتاد و معشوقی یافتن.
طوطی گفت: «اگر میل تفرّج داری، برو؛ امّا بهشرط آنکه زیرکی و هوشمندی «یاسودهوی» را داشته باشی و بتوانی خود را از هر خطر برهانی.»
پرابهاواتی پرسید: «چهگونه بود داستان یاسودهوی؟»
طوطی گفت: «اگر داستان او را برای تو بگویم و تو را در خانه بدارم، شاید قصدِ من کنی و گردنم را بزنی.»
پرابهاواتی پاسخ داد که: «در اندیشهٔ نتیجهٔ کار مباش! من بههرصورت باید داستانِ یاسودهوی را بشنوم.»
پس طوطی داستان را اینگونه آغاز کرد:
«در روزگار پیش، شهری بوده است بهنام «ناندانه» و امیری داشته است به همین نام. آن امیر پسری داشت «راجه سکهاره» نام. او را زنی بود بهنام «ساسی پرابها». روزی از روزها، این زن را مردی بهنام «دهاناسنه» دید و بهسختی سخت عاشق او شد و در این عشق چنان سوخته و شیفته بود که عاقبت مادرش ـیاسودهوی ــ از حال و روزگار پسر خبردار شد. عاقبت، روزی ماجرا را از پسر خویش پرسید. پسر با آه و اشک فراوان داستان عشق خویش بگفت و بهشرح آورد که معشوق او عروس امیر است و در راه وصال چه مشکلها است و در این هجران، چه ناتوانیها. «یاسودهوی» پساز شنیدن داستان به پسر گفت: «غم مخور و آرام باش تا ببینم چه میتوان کرد.»
پس روزه بداشت و لباسهای نیکو پوشید و نزد «ساسی پرابها» رفت و با خود سگی (یا روباهی) ماده بُرد. نخست خود را غمگین ساخت و پس «ساسی پرابها» را بهکناری کشید و از او پرسید: «این مادهسگ را میبینی؟ من و تو و او، پیش از اینها خواهران بودهایم. خود من یکی از آن سه خواهرم، در پذیرفتنِ عشّاق تردید روا نمیداشتم؛ امّا خواهرمان چنین نبود و ابداً کاری به کارِ مردها نداشت و از آنان دوری میگُزید و اکنون بنگر که به چه روزی افتاده. ناچار است در پوست این مادهسگ بهسر بِبَرد و بهیاد گذشته همیشه غمین باشد. تو نیز اگر سرِ پذیرفتنِ عشّاق خویش نداری، بدان که روزی بهیاد گذشته خواهی افتاد و پشیمانی خواهی خورد. امّا من بههیچوجه علّتی ندارد که بهیاد گذشته بیفتم و پشیمانی بِبَرم؛ زیرا که از زندگی آنچه توانستهام لذّت بُردهام.
حجم
۳۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۸
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۳۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۸
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب شامل چند تا داستان مختلف میشد و چیزی که خیلی اذیتم کرد این بود که نویسنده میخواست مدام نشون بده که زن ها حیله گرن و نباید فریبشون رو خورد! نخونیدشم چیزی و از دست ندادید