دانلود و خرید کتاب هددا گابلر هنریک ایبسن ترجمه میرمجید عمرانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب هددا گابلر اثر هنریک ایبسن

کتاب هددا گابلر

معرفی کتاب هددا گابلر

کتاب هددا گابلر، نمایشنامه‌ ای خواندنی از هنریک ایبسن با ترجمه میرمجید عمرانی و مهدی سجودی مقدم است که در انتشارات مهراندیش چاپ شده است. این اثر در چهارده پرده نوشته شده است. بعد از شکسپیر، نمایشنامه‌های هیچ نمایشنامه‌نویسی در تاریخ به‌اندازه کارهای ایبسن روی صحنه نرفته است.

درباره کتاب هددا گابلر

نمایشنامه هدا گابلر، در نوسان میان تحقیقی رئالیستی درباره سقوط جنس مؤنث است و تبحر مدرنیستی در بازنمایی نارضایتی بنیادی از هستی و به نوعی چکیده تمام آثار رئالیستی پیشین ایبسن که همچنان یکی تفکر‌انگیزترین نمایشنامه‌های او به شمار می‌آید. این نمایشنامه و شخصیت اصلی‌اش، جان‌به‌لب رسیدگی انسان قرن نوزدهم را با مهار دقیق عناصر درام و با شعری برخوردار از دقتی دلسرد ثبت کرده و به همین جهت همواره فیلسوفان را از زمان خود ایبسن تا زمانۀ ما مجذوب خود کرده است. قدرت بی‌نظیر ایبسن در صورتگری چهره‌های زشت و کریه، نامردمی‌ها و جلوه‌های رفتارهای خوب و بد مردم در این داستان به اوج خود رسیده است.

درباره هنریک ایبسن

هنریک یوهان ایبسن ۲۰ مارس ۱۸۲۸ در شین، نروژ متولد شد. او شاعر، نمایش‌نامه‌نویس و درام‌نویس است که یکی از ستون‌های اصلی ادبیات مدرن نروژ به شمار می‌آید و بر نویسندگان بعد از خودش تاثیر بسیاری گذاشته است. او را به سبب آثاری که خلق کرده است و همچنین مهارتش در استادی تئاتر، هم‌سنگ با سوفوکل و شکسپیر می‌دانند. خانواده او در نوجوانی ایبسن ورشکسته شدند و فقر گریبانشان را گرفت. بازتاب همین موضوع را می‌توان در آثار او به خوبی دید. از میان آثار او می‌توان به خانه عروسک، اشباح و دشمن مردم اشاره کرد. هنریک ایبسن ۲۳ مه ۱۹۰۶ در سن ۷۸ سالگی در اسلو چشم از دنیا فروبست. 

کتاب هددا گابلر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به ادبیات نمایشی و دوست‌داران آثار هنریک ایبسن از خواندن کتاب هددا گابلر لذت می‌برند.

بخشی از کتاب هددا گابلر

دوشیزه تِسمان: (در آستان در می‌ایستد، گوش تیز می‌کند و آهسته می‌گوید). راستش گمان نکنم هنوز بلند شده باشن.

بَرته: (نیز آهسته). همین رو گفتم که خانم۸. فکرش رو کنین، ـ کشتی دیشب چه دیر اومد! تازه بعدش‌م! وای، ـ اون همه‌چیز که خانم جوون باید از بارها درمی‌آوردن تا بتونن آروم بگیرن.

دوشیزه تِسمان: آره، آره، ـ بگذار خوب خستگی‌شون رو در کنن. ولی وقتی می‌آن، به هوای تازهٔ صبحگاهی که باید واقعاً دسترسی داشته باشن.

(می‌رود و در شیشه‌ای را چهارتاق باز می‌کند).

بَرته: (دم میز، سرگشته، دسته‌گل در دست). نه، اینجا که راستی دیگه چندان جایی نیست. من می‌گم باید بگذارمش اینجا، خانم.

(دسته‌گل را جلو، روی پیانو می‌ایستاند).

دوشیزه تِسمان: خب، پس حالا دیگه بَرته جان، یه خانم و آقای تازه پیدا کرده‌ای. خدا گواهه، دست کشیدن ازت از سخت هم سخت‌تر بود.

بَرته: (بغض‌کرده). پس من چی، خانم! پس من چی بگم؟ من که دیگه این‌همه سال آزگار نون‌ونمک شماها رو خورده‌م.

دوشیزه تِسمان: نباید سخت بگیریم، بَرته. راستش کاری‌ش نمی‌شه کرد. می‌بینی که یُرگِن تو رو تو خونه‌ش لازم داره. لازم. تو هم که از وقتی او پسربچه بوده، عادت داشته‌ای پرستاری‌ش کنی.

بَرته: آره، ولی خانم، فکرم همه‌ش پیش اونه که تو خونه افتاده. اون طفلک که پاک درمونده‌ست. اون‌م با اون کلفت تازه! هیچ‌وقت یاد نمی‌گیره درست به اون آدم ناخوش برسه.

دوشیزه تِسمان: اوه، یادش می‌دم، خب. بیشترش رو هم خودم می‌کنم، متوجه‌ای. بَرته جان، نمی‌خواد دلت این‌جور برای خواهر بیچارهٔ من شور بزنه.

بَرته: خب، آخه یه‌چیز دیگه هم هست، خانم. خیلی می‌ترسم نتونم دل خانم جوون رو به دست بیارم.

دوشیزه تِسمان: ای‌بابا، ـ اولش خب شاید همچو چیزی پیش بیاد ـ

بَرته: آخه لابد خیلی سخت‌گیرن.

دوشیزه تِسمان: خودت می‌تونی خب فکرش رو کنی. دختر تیمسار گابلر. با اون زندگی‌ای که زمانِ زنده بودن تیمسار بهش عادت داشته. یادت می‌آد سوار اسب با پدرش که از این راه می‌گذشت؟ تو اون رخت بلند سیاه؟ با کلاهِ پَرنشان؟

بَرته: آره، آره ـ پیداس که یادم می‌آد! ولی به خدا، اون زمان خوابش‌م نمی‌دیدم اون و دانشجو۹ زن و شوهر بشن.

دوشیزه تِسمان: من هم نمی‌دیدم. ولی راستی، بَرته، تا یادمه بگم: ازاین‌پس نباید به یُرگن بگی دانشجو. باید بگی دکتر.

بَرته: بله، خانم جوون هم ـ دیشب، ـ همین‌که پاشون رو از در گذاشتن تو، همین رو گفتن. راسته پس، خانم؟

دوشیزه تِسمان: پیداست که راسته. فکرش رو کن، بَرته! تو خارج دکترش کرده‌ن. خب، می‌دونی، تو همین سفر. هیچ نمی‌دونستم ـ تا اینکه خودش تو بارانداز کشتی گفت.

بَرته: آره ـ آره، اون که هر چیزی می‌تونه بشه. اون‌قد که باهوشه. ولی هیچ گمون نمی‌کردم به درمون مردمم رو بیاره.

دوشیزه تِسمان: نه، اون‌جور دکتر نشده که ـ (به‌گونهٔ پرمعنایی سر بالا و پایین می‌برد). تازه به‌زودی باید چیز بازهم باشکوه‌تری صداش کنی.

بَرته: تو رو خدا! چی، خانم؟

نظرات کاربران

حدیث
۱۴۰۲/۰۶/۲۵

من که خیلی خوشم اومد. عالی

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۴۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۴۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان